-
پشت سكوتت سنگر گرفتيو
توي نگات انبار باروته
هيچ وقت نفهميدي كه سربازت
به جرم عشق تو،تو تابوته#آيدين_عاشوري
-
تن تو بوي غريبه ها رو ميده
من نميتونم در آغوشت بگيرم
وقتي ميدونم كه از من بي نيازي
ميخوام آروم توي تنهاييم بميرم#آيدين_عاشوري
-
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
نیست دیگر به خرابات،خرابی چون من
باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد
حال آن خسته چه باشد که طبیبش بزند
زخم و بر زخم،نمک پاشد و مرهم ببرد
آن که بر دامن احسان تو اش دسترسی ست
به دهان،خاکش اگر نام ز حاتم ببرد
زنگ چل ساله آیینه ما گر چه بسی ست
آتشی همدم ما کن که به یک دم ببرد
رنج عمری،همه هیچ است اگر وقت سفر
رخ نماید که مرا با دل خرّم ببرد
عماد خراسانی
-
سیل دریا دیده هرگز برنمی گردد به جوی
نیست ممکن هر که مجنون شد دگر عاقل شود
صائب تبریزی -
شراب شوق می نوشم به گرد يار می گردم
سخن مستانه می گويم ولی هوشيار می گردم
گهی خندم گهی گريم گهی افتم گهی خيزم
مسيحا در دلم پيدا و من بيمار می گردم
مولانا -
-قصه اینجاست که شب بود و هواریخت به هم
-من چنان درد کشیدم که خدا ریخت به هم -
هنگام سپیده دم خروس سحری / دانی که چرا همی کند نوحه گری؟
یعنی که نمودند در آیینه ی صبح / کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری ... ( ابوسعید ابوالخیر )
حالا همین رباعی رو با صدای استاد شهرام ناظری گوش کنید که روحتون شاد بشه پشیمون نمیشید! ( حجم 1 مگابایت )
http://www.mediafire.com/file/o8ttfia3347h2lf/Khorus+Sahari.mp3 -
پیر مغان سزای عمل زود می دهد / تا توبه کرده ام ، به خمارم عذاب کرد
-
قاصد ز بَرم رفت که آرَد خبر از یار / باز آمد و اکنون خبر از خویش ندارد ... "ولی دشت بیاضی"
-
رشکم آید به مقیمان سرآپرده ی خاک / که ز اسباب جهان با کفنی ساخته اند ...
-
غنیمت دان اگر دانی که هر روز / ز عمر مانده روزی می شود کم
برو شادی کن ای یار دل افروز / چون خاکت می خورد چندین مخور غم! -
به کوی میکده دوشَش به دوش می بردند/ امامِ شهر که سجاده می کشید بر دوش ... ( حافظ )
دوش اولی: دیشب / دوش دومی و سومی : عضوی از بدنعلاوه بر جناس تام زیباش معنی خیلی جالبی هم داره
-
HossEin freedom در شعردانه گفته است:
به کوی میکده دوشَش به دوش می بردند/ امامِ شهر که سجاده می کشید بر دوش ... ( حافظ )
دوش اولی: دیشب / دوش دومی و سومی : عضوی از بدنعلاوه بر جناس تام زیباش معنی خیلی جالبی هم داره
من بودم میگفتم؛
"از" کوی میکده دوشش به دوش میبردند/امام شهر ک سجاده میکشید به دوشدوش اولی؛دیشب
دوش دومی؛حمام(یعنی انقدر مست بوده و عرق کرده بزور بردنش حمام ک از مستی کمی ازاد شه)
دوش سومی ؛عضوی از بدن
-
-باز امشب دل من غرق گله شد...
-بی تاب و بی رمق بی حوصله شد... -
**
زنی را می شناسم من
که شوق بال و پر دارد
ولی از بس که پر شور است
دو صد بیم از سفر دارد
*
زنی را می شناسم من
که در یک گوشه ی خانه
میان شستن و پختن
درون آشپزخانه
*
سرود عشق می خواند
نگاهش ساده و تنهاست
صدایش خسته و محزون
امیدش در ته فرداست
*
زنی را می شناسم من
که می گوید پشیمان است
چرا دل را به او بسته
کجا او لایق آنست
*
زنی هم زیر لب گوید
گریزانم از این خانه
ولی از خود چنین پرسد
چه کس موهای طفلم را
پس از من می زند شانه؟
*
زنی آبستن درد است
زنی نوزاد غم دارد
زنی می گرید و گوید
به سیـ ـنه شیر کم دارد
*
زنی با تار تنهایی
لباس تور می بافد
زنی در کنج تاریکی
نماز نور می خواند
*
زنی خو کرده با زنجیر
زنی مانوس با زندان
تمام سهم او اینست
نگاه سرد زندانبان
*
زنی را می شناسم من
که می میرد ز یک تحقیر
ولی آواز می خواند
که این است بازی تقدیر
*
زنی با فقر می سازد
زنی با اشک می خوابد
زنی با حسرت و حیرت
گناهش را نمی داند
*
زنی واریس پایش را
زنی درد نهانش را
ز مردم می کند مخفی
که یک باره نگویندش
چه بد بختی چه بد بختی
سیمین بهبهانیطولانیه اما ارزش خوندن داره
و ارزش فکر کردن...