-
نوشتهشده در ۱۵ مهر ۱۳۹۷، ۱۶:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفتی که تو دیوانه و مجنون خویی
دیوانه توئی که عقل از من جویی
گفتی که چه بیشرم و چه آهن رویی
آیینه کند همیشه آهن رویی
“مولانا”
-
نوشتهشده در ۱۵ مهر ۱۳۹۷، ۲۱:۳۰ آخرین ویرایش توسط revival انجام شده
پایمال عجز بودن،تدبیرها جز این نیست
مست است فیل تقدیر
،یاد کجک ندارد...(کجک؛اهنیه ک باهاش فیلبان،فیل رو به چپ و راست و..هدایت میکنه)
-
نوشتهشده در ۱۵ مهر ۱۳۹۷، ۲۱:۴۳ آخرین ویرایش توسط revival انجام شده
مرغ ماپرواز جز در دام نتوانست کرد
... -
نوشتهشده در ۱۶ مهر ۱۳۹۷، ۱۰:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
از این تعلق بیهوده تا به من چه رسد
وزان که خون دلم ریخت تا به تن چه رسدهمه خطای منست این که میرود بر من
ز دست خویشتنم تا به خویشتن چه رسد... -
نوشتهشده در ۱۶ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد
«سعدی» -
نوشتهشده در ۱۶ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۱۷ آخرین ویرایش توسط revival انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۶ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۳۳ آخرین ویرایش توسط Leily joon انجام شده
(((پرستو ها چرا پرواز کردید / جدایی را شما آغاز کردید
خوشا آنانکه دلداری ندارند / به عشقو عاشقی کاری ندارند
خداحافظ برای تو رهایی / برای من فقط درد جدایی
خداحافظ برای تو چه آسان / ولی قلبم ز واژه اش چه سوزان)))سلام دوستان عزیزم گفتم دارم میرم از آلا خدافظی کنم ازتون .اگه بدی دیدین ازم حلالم کنین.
-
نوشتهشده در ۱۶ مهر ۱۳۹۷، ۱۶:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گرتو گرفتارم کنی من با گرفتاری خوشم
داروی دردم گرتویی در اوج بیماری خوشم
#مولانا جان -
نوشتهشده در ۱۶ مهر ۱۳۹۷، ۱۷:۴۴ آخرین ویرایش توسط romisa انجام شده
خواب نمیبَرد مرا
یار نمیخَرد مرا
مرگ نمیدَرد مرا...
آه ...
چه بی بها شدم
#عباس_معروفی
-
نوشتهشده در ۱۶ مهر ۱۳۹۷، ۱۸:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من اهلِ دوست داشتنم ،
تو اهلِ کجایی ؟#_ مهدی اخوان ثالث
-
نوشتهشده در ۱۶ مهر ۱۳۹۷، ۱۸:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
جانا به جان رسید ، زِ عشق تو کارِ ما ،
دردا که نیستت ، خبر از روزگارِ ما ...#_ انوری
-
نوشتهشده در ۱۶ مهر ۱۳۹۷، ۱۹:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بسم الله رحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم -
نوشتهشده در ۱۶ مهر ۱۳۹۷، ۱۹:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یا رب مددی کن که به سامان برسیم
چون مزرعه تشنه به باران برسیم
یا من برسم به یار یا یار به من
یا هر دو بمیریمو به پایان برسیم -
نوشتهشده در ۱۶ مهر ۱۳۹۷، ۲۱:۴۳ آخرین ویرایش توسط revival انجام شده
وااای معرکه س...
فرصت شمارِ کاغذ، آتش زدهست عمر
از دیر، یک دو گام به پیش است، زودِ من
زین دامگاه گر بپرد کس کجا رود
پرواز حیرتست ز مرغ اسیر من
رفتم ز خویش لیک به پهلوی عاجزی
برخاستن چو سایه نشد دستگیر من
در عرصهای که نیست نشان غیر بینشان
چون نی نفس بس است پر و بال تیر من
-
نوشتهشده در ۱۷ مهر ۱۳۹۷، ۷:۲۰ آخرین ویرایش توسط revival انجام شده
نه تنهام،نه سر به زیر...هم منعطف
«رویوالِ سهراب»
-
نوشتهشده در ۱۷ مهر ۱۳۹۷، ۱۰:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۷ مهر ۱۳۹۷، ۱۰:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
باز باران با ترانه
می خورد بربام خانه
: )
-
نوشتهشده در ۱۷ مهر ۱۳۹۷، ۱۵:۱۳ آخرین ویرایش توسط _silent_ انجام شده
به تو اي دوست سلام!
حالت آيا خوبست؟
روزگارت آبيست؟
همه اينجا خوبند،
ني لبك ميخواند،
قاصدك ميرقصد،
دريا آرام است،
باد عاشق شده است،
و كسي هست
در اين خاك غريب كه به يادت جاريست............ -
نوشتهشده در ۱۷ مهر ۱۳۹۷، ۱۶:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
میشود سخت ترین مسآله آسان باشد
پشت هر کوچه ی بن بست خیابان باشد
می شود حال بد ثانیه ها خوب شود
شهر هم غرقِ هم آغوشیِ باران باشد
گیرم این عشق که آتش زده بر زندگی ات
بعدِ جان کندن تو،شکل گلستان باشد
گیرم ایندفعه که برگشت بماند...نرود
گیرم از رفتن یکباره پشیمان باشد
فرض کن حسرتِ پاییزِ تو را درک کند
روز برگشتن او اول آبان باشد
بعد نُه ماه به ویرانه ی تو برگردد
تا درین شعر پر از حادثه مهمان باشد
بیخیالِ غمِ هرروزه،چرا که دل من
مثل ریگی ست که در کفش تو پنهان باشد