-
نوشتهشده در ۱ آبان ۱۳۹۷، ۱۶:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#ff6f00)[نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون]
%(#ff6f00)[زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون]
%(#ff6f00)[ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست]
%(#ff6f00)[مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست]
-
نوشتهشده در ۱ آبان ۱۳۹۷، ۱۶:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید به گمانم که بنا نیست ببینیمش.
-
نوشتهشده در ۱ آبان ۱۳۹۷، ۲۱:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چند، چونگرداب بودن سر به جیب پیچ وتاب
میتوان چونموج دامن چید و زین دریاگذشتکاش هم دوش غبار، از خاک برمیخاستیم
حیف عمر ما که همچون سایه زیر پا گذشتخون شو ای حسرت که از مقصد رهت دور است دور
.
.
. -
نوشتهشده در ۲ آبان ۱۳۹۷، ۹:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
جز گَردِ جنون خیز نفس هیچ ندارد
این دشت تخیل که منش وهم غزالم...
از چرخ چرا شکوهٔ اقبال فروشم
آنم که مرا هم نظری نیست به حالم...
-
نوشتهشده در ۲ آبان ۱۳۹۷، ۱۰:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
قایقی خواهم ساخت ....
-
-
قیمت گل برود ؛
چون تو به گلزار آیی...سعدی
-
گفتند: « داروی دل چيست؟»
گفت: «از مردمان دور بودن...»عطار
تذکرة الاولياء
-
نوشتهشده در ۳ آبان ۱۳۹۷، ۱۵:۰۴ آخرین ویرایش توسط revival انجام شده
انقدر همه ش عالی بود،موندم کدوم بیتشو بعنوان قشنگترین هایلایت کنم...
زندگانی در جگرخار است و در پا سوزن است
تا نفس باقیست در پیراهن ما سوزن استسر بهصد کسوت فروبردیم و عریانی بجاست
وضع رسوایی که ما داریم گویا سوزن استماجرای اشک و مژگان تا کجا گیرد قرار
ما سراسر آبله، عالم سراپا سوزن استمیکشد سررشتهٔ کار غرور آخر به عجز
گر همه امروز شمشیر است، فردا سوزن استزحمت تدبیر بیش از کلفت واماندگیست
زخم خار این بیابان را مداوا سوزن استجامهٔ ازادی اسان نیست بر خود دوختن
سرو را زین آرزو در جمله اعضا سوزن استناتوانان ناگزیر الفت یکدیگرند
بیتکلف رشته را گر هست همتا سوزن استطبع سرکش از ضعیفی ساتر احوال ماست
خنجر قاتل همان در لاغریها سوزن استخلقی از وضع جنون ما به عبرت دوخت چشم
هر کجا گل میکند عریانی ما سوزن استترک هستی گیر و بیرون آ، ز تشویش امل
ورنه یکسر رشته باید تافتن تا سوزن استلاف آزادیست بیدل تهمت وارستگان
شوخی نام تجرد بر مسیحا سوزن است«بیدل»
-
نوشتهشده در ۳ آبان ۱۳۹۷، ۲۰:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
همه شب با دل
دیوانه خود در حرفم...چه کنم ، جز دل خود
نامه بری نیست مرا...#صائب_تبریزی
-
نوشتهشده در ۳ آبان ۱۳۹۷، ۲۰:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ما را نمیتوان یافت بیرون از این دو عبرت
یا ناقصالکمالیم یا کاملالقصوریم
B. دل -
نوشتهشده در ۴ آبان ۱۳۹۷، ۶:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
صبح ها، بیدار شدن از خواب
برایم از هر کاری
تلخ تر و سخت تر خواهد بود
اگر شب خوابت را ندیده باشم!
حال تصور کن ؛
روزهایی که در بیداری هم
تو را نمی بینم چگونه برایم
میگذرد!! -
نوشتهشده در ۴ آبان ۱۳۹۷، ۶:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تَرَک خورده دلم
چون انارِ در دستم
بیا که تا آخرِ پاییز
من منتظرت هستم -
نوشتهشده در ۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما راعلاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را -
نوشتهشده در ۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۶:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اخرین شعری ک اینجا میذارم
عمرها شد حرف دردی آشنای گوش نیست
کوهکن تا بینفس شد کوهها بینالهاندخلقی از خود رفت واکنونذکر ایشان میرود
کاروان خواب را افسانهها دنبالهانددعوی مردان این عصر انفعالی بیش نیست
شیر میغرند و چون وامیرسی بزغالهاندسرد شد دل از دم این پهلوانان غرور
رستمند اما بغلپروردههای خالهاند -
اخرین شعری ک اینجا میذارم
عمرها شد حرف دردی آشنای گوش نیست
کوهکن تا بینفس شد کوهها بینالهاندخلقی از خود رفت واکنونذکر ایشان میرود
کاروان خواب را افسانهها دنبالهانددعوی مردان این عصر انفعالی بیش نیست
شیر میغرند و چون وامیرسی بزغالهاندسرد شد دل از دم این پهلوانان غرور
رستمند اما بغلپروردههای خالهاندنوشتهشده در ۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۶:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده! -
نوشتهشده در ۵ آبان ۱۳۹۷، ۲۰:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دلم باران می خواهد
و چتری خراب -
نوشتهشده در ۵ آبان ۱۳۹۷، ۲۰:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
در شعرهای من
ممکن است
ماه، راه شود
و کوه، دریا
اما درد
کماکان
همان است که بود
-
نوشتهشده در ۵ آبان ۱۳۹۷، ۲۰:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چو روزگار نسازد ستیزه نتوان برد
ضرورتست که با روزگار درسازی