-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۹:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چرا مردم نمی دانند
که لادن اتفاقی نیست
نمی دانند در چشمان دم جنبانک امروز برق آبهای شط دیروز است ؟
چرا مردم نمی دانند
که در گلهای ناممکن هوا سرد است؟ -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۹:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
زندگی خالی نیست
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۹:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من نمی دانم که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست …
” سهراب سپهری “ -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۹:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تهی بود نسیمی
سیاهی بود و ستاره ای
هستی بود و زمزمه ای
لب بود و نیایشی
من بود و تویی
نماز و محرابی -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۹:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شعر آب را گل نکنیم سهراب سپهری
آب را گل نکنیم
در فرودست انگار کفتری می خورد آب
یا که در بشه ای دور سیره ای پر می شوید
یا در آبادی کوزه ای پر می گردد
آب را گل نکنیم
شاید این آب روان می رود پای سپیداری تا فروشوید اندوه دلی
دست درویشی شاید نان خشکیده فرو برده در آب
رزن زیبایی آمده لب رود …. -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۹:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مادرم صبحی می گفت : موسم دلگیری است
من به او گفتم : زندگانی سیبی است ‚ گاز باید زد با پوست .. -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۹:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شعر من مسلمانم سهراب سپهری
…..من مسلمانم.
قبله ام یک گل سرخ.
جانمازم چشمه، مهرم نور.
دشت سجاده من.
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم.
در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف.
سنگ از پشت نمازم پیداست:
همه ذرات نمازم متبلور شده است.
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد ، گفته باد سر گلدسته سرو.
من نمازم را پی “تکبیره الاحرام” علف می خوانم،
پی “قد قامت” موج….
” سهراب سپهری “ -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۹:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شعر شب بود سهراب سپهری
شب بود و چراغک بود.
شیطان ، تنها، تک بود.
باد آمده بود، باران زده بود: شب تر ، گل ها پرپر.
بویی نه براه.
ناگاه
آیینه رود، نقش غمی بنمود: شیطان لب آب.
خاک سایه در خواب.
زمزمه ای می مرد.بادی می رفت، رازی می برد -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۹:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ماه بالای سر آبادی است
اهل ابادی در خواب است
باغ همسایه چراغش روشن,
من چراغم خاموش.
یاد من باشد تنها هستم.
ماه بالای سر تنهایی است -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۹:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شعر صدا کن مرا سهراب سپهری
به باغ همسفران
صدا کن مرا
صدای تو خوب است.
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن میروید…
” سهراب سپهری “ -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۱۳:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#ff0000)[+]
یک دست جام ِ باده و یک دست زلف ِ یار
رقصی چنین میانه ی ِ میدانم آرزوست ...%(#0077ff)[#مولوی]
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۱۳:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#ff0000)[+]
آن چنان %(#ff0000)[مهرِ] تواَم در دل و جان %(#ff0000)[جای] گرفت
که اگر %(#ff0000)[سر] برود ، از %(#ff0000)[دل] و از %(#ff0000)[جان] نرود ...%(#008cff)[#حافظ]
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۱۳:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#0080ff)[+]
به چه مشغول کنم %(#0080ff)[دیده] و %(#0080ff)[دل] را که مدام
دل تو را %(#0080ff)[می طلبد] دیده تو را %(#0080ff)[می جوید] ...%(#0080ff)[#صائب_تبریزی]
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۱۳:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#ff0000)[+]
%(#ff0000)[+]چه %(#ff0000)[خوش] است %(#ff0000)[سخن] گفتن، به حريف ِ%(#ff0000)[نكته سنجی]
كه سخن %(#ff0000)[نگفته] باشی ، به سخن %(#ff0000)[رسيده] باشد ...%(#0080ff)[#دهلوی]
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۱۳:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود !گاهی بساط عیش خودش جور می شود
گاهی دگر، تهیه بدستور می شودگه جور می شود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور می شودگاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شودگاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شودگاهی برای خنده دلم تنگ می شود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ می شودگاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ می شودگاهی نفس به تیزی شمشیرمی شود
از هرچه زندگیست دلت سیرمی شودگویی به خواب بود جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر می شودکاری ندارم کجایی چه می کنی
بی عشق سرمکن که دلت پیرمی شودقیصر امین پور
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۱۳:۲۰ آخرین ویرایش توسط Dr.Saraaa انجام شده
گر آرزوی وصلش پیرم کند مگو عیب
عیب است از جوانی
کین آرزو ندارد !
#%(#d5ff00)[شهریار]پ.ن:بچه ها متن های ادبی رو اگه میشه توی تاپیک انگیزه یا نوشته های باارزش بفرستین ، اینجا همونطور که صاحب تاپیک گفتن فقظ شعـر فرستاده میشه:)
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۱۶:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#ff0000)[+]
در حالِ دوست داشتنِ
%(#ff0000)[تواَم] ...
مثلِ
%(#ff0000)[پيچكِ] بى ديوار ....%(#0062ff)[#فروغ_فرخزاد]
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۱۶:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#ff0000)[+ هشت کتاب]
صدا كن مرا ...
صدای %(#ff0000)[تو] خوب است.
صدای تو سبزینه آن گیاه %(#ff0000)[عجیبی] است
كه در انتهای %(#ff0000)[صمیمیت] حزن میروید....
%(#0044ff)[#سهراب_سپهری] -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۱۶:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#ff0000)[+]
با %(#ff0000)[عشق] ...
سیب هم ...
%(#ff0000)[طعم ِ] دیگری ست !%(#0080ff)[#سهراب_سپهری]
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۱۷:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اگر دروغ رنگ داشت
هر روز شاید ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست
و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بوداگر گناه وزن داشت
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد، تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی
و من شاید کمر شکسته ترین بودماگر غرور نبود
چشم هایمان به جای لب هایمان سخن نمی گفتند و ما کلام محبت را در میان نگاه های گهگاهمان جستجو نمی کردیماگر دیوار نبود نزدیک تر بودیم
با اولین خمیازه به خواب می رفتیم و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان حبس نمی کردیماگر خواب حقیقت داشت
همیشه خواب بودیم، هیچ رنجی بدون گنج نبود ولی گنج ها شاید بدون رنج بودنداگر همه ثروت داشتند
دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید تا دیگران از سر جوانمردی بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند
اما بی گمان صفا و سادگی می مرد ...اگر مرگ نبود
همه کافر بودند و زندگی بی ارزش ترین کالا بود. ترس نبود، زیبایی نبود و خوبی هم شاید ...اگر خداوند یک روز آرزوی انسان را برآورده می کرد
من بی گمان دوباره دیدن تو را آرزو می کردم و تو نیز هرگز ندیدن مرا
آن گاه نمی دانم به راستی خداوند کدام یک را می پذیرفت ??!!دکتر علی شریعتی
روحت شاد مردِ بزرگ ...