-
نوشتهشده در ۴ آذر ۱۳۹۸، ۱۴:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۴ آذر ۱۳۹۸، ۱۶:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من میدانم
که اندوه من برابر است
با اندوه سواری که
صدای سم اسبش را
با صدای خرد شدن آهسته برگها
اشتباه میکند..
برابری میکند
با شببویی که تاریکی خود را
از دست میدهد..
و با نارنجی که تنها بر میز است.. -
نوشتهشده در ۴ آذر ۱۳۹۸، ۱۶:۵۵ آخرین ویرایش توسط sandiiii انجام شده
خانهات سرد است؟
خورشیدی در پاکت میگذارم و برایت پست میکنم
ستاره ی کوچکی در کلمهای بگذار
و به آسمانم روانه کن...بسیار تاریکم!
-
خانهات سرد است؟
خورشیدی در پاکت میگذارم و برایت پست میکنم
ستاره ی کوچکی در کلمهای بگذار
و به آسمانم روانه کن...بسیار تاریکم!
نوشتهشده در ۴ آذر ۱۳۹۸، ۲۱:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده -
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تا بهار دلنشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن
چون نسیم نو بهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه ویران من -
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۳۹۸، ۱۵:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
فریاد می کشم
"تو را دوست دارم"
تمام کبوتران سقف کلیساها را رها می کنند
تا دوباره
در لا به لای گیسوان من
لانه بسازند...! -
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۳۹۸، ۱۵:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
می ترسیدم از %(#ff0000)[آتش]
اما حالا می خواهم
مانند نیزاری بمیرم
که از خاکستر سیگاری شعله ور شده است -
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۳۹۸، ۱۵:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خـــاطره ها
گاه و بی گاه
می آیند
کنارم مینشینند
میخندند
گریه میکنند
اما پیر نمیشوند -
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۳۹۸، ۱۵:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
عشق تمام تاریخ زندگی یک زن
و تنها اپیزودی از زندگی یک مرد است!
| مادام دو استائل |
-
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۳۹۸، ۱۵:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من یه قمار بازم
همه ی زندگیم رو شرط بستم برای نگاهت... -
نگاه چشم تو همچون سراب است .
تمام خاطراتت مثل خواب است
هوای قلب من از دوری تو
خراب اندر خراب اندر خراب است...
-
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۳۹۸، ۱۷:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است
کارم از گریه گذشته بدان میخندم -
مادرم شاعر نيست
در عوض نصف غزل هاى جهان را گفته
شعر را مى فهمد
مادرم قافيهى لبخند است
وزن احساس
رديف بودن
مادرم مثنوى معنوى است
حافظ و سعدی و خيام و نظامى
اصلاً مادرم شعرترين منزوى است
من رباعی هستم
خواهرانم غزلند
پدرم شعر سپيد
خانهى ما شب شعر
صبح، بيدل داريم با كمى نان و پنير
ظهر، سهراب و عطر ريحان
شب، رهى يا قيصر
مادرم شاعر نيست
در عوض نصف غزل هاى جهان را گفته
دفتر شعرش: آب
ناشرش: آيينه
و محل توزيع: خانهى كوچك ما…
رضا احسانپور -
خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است
کارم از گریه گذشته بدان میخندمنوشتهشده در ۵ آذر ۱۳۹۸، ۱۹:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNegin Abbasi در
شعردانه
گفته است:
خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است
کارم از گریه گذشته بدان میخندممي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست
آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود
خليل ذکاوت -
مادرم شاعر نيست
در عوض نصف غزل هاى جهان را گفته
شعر را مى فهمد
مادرم قافيهى لبخند است
وزن احساس
رديف بودن
مادرم مثنوى معنوى است
حافظ و سعدی و خيام و نظامى
اصلاً مادرم شعرترين منزوى است
من رباعی هستم
خواهرانم غزلند
پدرم شعر سپيد
خانهى ما شب شعر
صبح، بيدل داريم با كمى نان و پنير
ظهر، سهراب و عطر ريحان
شب، رهى يا قيصر
مادرم شاعر نيست
در عوض نصف غزل هاى جهان را گفته
دفتر شعرش: آب
ناشرش: آيينه
و محل توزيع: خانهى كوچك ما…
رضا احسانپورنوشتهشده در ۵ آذر ۱۳۹۸، ۱۹:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده@میلاد-am در
شعردانه
گفته است:
مادرم شاعر نيست
در عوض نصف غزل هاى جهان را گفته
شعر را مى فهمد
مادرم قافيهى لبخند است
وزن احساس
رديف بودن
مادرم مثنوى معنوى است
حافظ و سعدی و خيام و نظامى
اصلاً مادرم شعرترين منزوى است
من رباعی هستم
خواهرانم غزلند
پدرم شعر سپيد
خانهى ما شب شعر
صبح، بيدل داريم با كمى نان و پنير
ظهر، سهراب و عطر ريحان
شب، رهى يا قيصر
مادرم شاعر نيست
در عوض نصف غزل هاى جهان را گفته
دفتر شعرش: آب
ناشرش: آيينه
و محل توزيع: خانهى كوچك ما…
رضا احسانپوراگر به زلف دراز تو دست ما نرسد گناه بخت پريشان و دست كوته ماست
حافظ
-
نوشتهشده در ۶ آذر ۱۳۹۸، ۱۶:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
می نشینم با خیالت چشم می دوزم به در
در هوایت شب به شب از عمر من کم می شود
#پروانه حسینی
-
نوشتهشده در ۶ آذر ۱۳۹۸، ۱۶:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
غمگینت خواهند کرد،
بسیار هم غمگین
آن وقت حتما مرا به خاطر
خواهی آورد! -
نوشتهشده در ۷ آذر ۱۳۹۸، ۶:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آشیان هرجا نهادم لانه صیاد شد
آن رفیقی که با خون جگر پروردمش من
عاقبت خنجر کشید و بر سرم جلاد شد
از بخت بدم آینه فروش شهر کوران شدم اما
سکوتی کردم سنگین تر از فریاد
تا که بودیم نبودیم کسی .کشت ما را غم بی هم نفسی
تا که خفتیم همه بیدار شدند
تا که مردیم همگی یار شدند
قدر آن شیشه بدانید که هست
نه در آن موقع که افتاد و شکست -
نوشتهشده در ۷ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی . . .چشم انتظارت نیستم ( :
-
جامی است که عقل آفرین میزندش!
صد بوسه ز مهر برجبین میزندش!
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمين میزندش..!|زبان 92 تست بود داشتم قرابت کار میکردم نظرمو بدجور جلب کرد
(:|