-
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۳۹۸، ۲:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هرکه خود داند و خدای دلش
ک چ دردیست درکجای دلش -
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۳۹۸، ۲۱:۳۷ آخرین ویرایش توسط sandiiii انجام شده
دل به نگاه اولین گشت شکار چشم تو
زخم دگر چه میزنی صید به %(#ff0000)[خـون] تپیده را . . .
فروغی بسطامی -
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۳۹۸، ۲۱:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حال مرا دید و کمی آهسته تر رفت
با من مدارا کردنش را دوست دارم
-
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۳۹۸، ۲۱:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
شهریار
-
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۳۹۸، ۲۱:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
مولوی
-
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۳۹۸، ۲۱:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
وندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
مولوی
-
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۳۹۸، ۲۲:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۳ بهمن ۱۳۹۸، ۹:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفتی که مستت میکنم
پر زانچه هــستت میکنم
------------------------------
گـــفتم چـــگونه از کجا؟
گفتی که تا گـفتی خودآ
------------------------------
گفتی که درمــانت دهم
بر هـــــجر پـایـانت دهم
------------------------------
گفتم کجا،کی خواهد این؟
گفتی صـــبوری باید این -
نوشتهشده در ۳ بهمن ۱۳۹۸، ۱۰:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۳ بهمن ۱۳۹۸، ۱۰:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفتند که او عاشق گیسوی کمند است
موهای من از عصر همان روز بلند است
ببخشید قبلی اشتباه بود -
نوشتهشده در ۳ بهمن ۱۳۹۸، ۱۴:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دیوار مست و پنجره مست و اطاق مست!
این چندمین شب است که خوابم نبرده است
رویای « تو » مقابل « من » گیج و خط خطی
در جیغ جیغ گردش خفاشه ای پـست
رویای « من » مقابل « تو » تو که نیستی!
[ دکتر بلند شد...و مرا روی تخت بست ]
دارم یواش واش...که از هوش می رَ...رَ...
پیچیده توی جمجمه ام هی صدای دست
هی دست، دست می کنی و من که مرده ام
مردی که نیست خسته شده از هرآنچه هست!
یا علم یا که عقل...و یا یک خدای خوب...
« باید چه کار کرد تو را هیچ چی پرست؟! »
من از...کمک!...همیشه...کمک!...خسته تر...کمک!
[ مامان یواش آمد و پهلوی من نشست ]
« با احتیاط حمل شود که شکستنیـ ... »
یکهو جیرینگ! بغض کسی در گلو شکست!
#سید مهدی موسوی
-
نوشتهشده در ۳ بهمن ۱۳۹۸، ۱۷:۰۹ آخرین ویرایش توسط miss.besharati انجام شده
به انتظار نبودی ز انتظار چه دانی؟
تو بیقراری دلهای بیقرار، چه دانی؟نه عاشقی که بسوزی، نه بیدلی که بسازی
تو مست باده ى نازی، از این دو کار، چه دانی؟تو چون شکوفه ى خندان و من چو ابر بهاران
تو از گریستن ابر نوبهار چه دانی؟چو روزگار بکام تو لحظه لحظه گذشته
ز نامرادی عشاق روزگار چه دانی؟درون سینه نهانت کنم زدیده ى مردم
تو قدر این صدف ای دُرّ شاهوار، چه دانی؟تو سربلند غروری و من خمیده قد از غم
ز بید این چمن ای سرو باوقار چه دانی؟تو خود عنان کش عقلی و دل به کس نسپاری
زمن که نیست ز خود هیچم اختیار، چه دانی؟ -
نوشتهشده در ۳ بهمن ۱۳۹۸، ۱۷:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بی جهت نیس که در کنج دلت جا دارم
خوشگلم با نمکم دو چشم زیبا دارم
-
گشاد دل نتوان خواستن ز قطع امید
به ناخنی که بریدند عقده وا نشودبیدل
-
نوشتهشده در ۴ بهمن ۱۳۹۸، ۵:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
درطریق نفع خودکس نیست محتاج دلیل
بیعصا راه دهن معلوم باشد کور را
-
نوشتهشده در ۴ بهمن ۱۳۹۸، ۵:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اینگلستان، غنچهها بسیار دارد، بوکنید
در همینجا بیدل ما هم دلیگمکرده است
-
نوشتهشده در ۴ بهمن ۱۳۹۸، ۵:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
صحبت بی محتوایی داشتم با خامشی
برق زد جرئت.لبی واکردمو تنها شدم -
ای سعی نگون، زین دشت، در سر چه هوا داری
کز یک دو تپش با خاک چون آبله همواری:) -
صد عشق و هوس داریم، صد دام و قفس داریم
تا نیم نفس داریم کم نیست گرفتاری
-
بار نفس بیدل بر دوش دل افتادهست
دل این همه سنگین نیست وقتست که برداری...