-
انسان همیشه مثل ملک سر به زیر نیست
لغزیده ایم و کیست که لغزش پذیر نیست؟گیرم به مقصدی نرسید اشتیاق ما
مقصد بهانه بود، سفر جز مسیر نیستکو بازگشته ای که بگوید به دیگران
غیر از سراب منظره ای در کویر نیستچشم از طمع بپوش که دنیای اغنیا
چندان که می رسد به نظر، چشم گیر نیستپیچیده نیست مسأله جبر و اختیار
تا مرگ هست هیچ کسی ناگزیر نیستفهمیدم آن زمان که به تشییعم آمدی
هرگز برای هم قدمی با تو دیر نیست: وجود
:فاضل نظری
-
ناگزیر از سفرم بی سرو سامان چون باد
به گرفتار رهایی نتوان گفت آزادکوچ تا چند؟ مگر می شود از خویش گریخت
بال تنها غم غربت به پرستوها داداینکه مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که یاران ببرندت از یادعاشقی چیست؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر؟
نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شادچشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد#فاضلنظری
قشنگه....مخصوصا بیت۲
@Mr.wick(باصداش)
@سمیه-صادقلو
@Alzahra-Daftar(هرچند الان نمیبینید)
-
طولانیه...ولی قشنگه
از کنارش رد نشید....بخونیدش=)))
.
آسمان مثل ماست دلگیرست
به گمانم تگرگ می آید
راستش را بگویم این شبها
از جهان بوی مرگ می آیدبوی مرگ کسی که در دل جنگ
وقت جنگیدنش بهانه نداشت
مردِ تنهای خستهای که شبی
گریه بسیار داشت، شانه نداشتبه گلو بغض و دیده پر اشک است
بسته اما هنوز هم دهنم
چون لباس گشادِ موروثی
زندگی، زار میزند به تنمبخت با هر که یار شد اما
هیچ دم پیش من نمیاید
مرگ را، مرگ را صدا بزنید
که به ما زیستن نمیایدپیش آیینه، با خودم گفتم:
باز امسال خستهتر شدهای...
چین به پیشانیت نشسته، ببین
مرد شاعر، شکسته تر شدهای...شادمانی، قطار در سفر است
دائما از تو دور خواهد شد
پا به سن میگذاری و کم کم
آرزویت به گور خواهد شد...زندگی سیر مضحکی دارد،
همهاش پای توست، میفهمی؟
باعث خندههای امروزت،
غم فردای توست، میفهمی؟عشق در بند واقعیتها
به گمانم اسیر خواهد شد
گوشهای، از تو دور، محبوبت
آخر قصه پیر خواهد شدهر که درگیر عشق شد، حتما
از خوشی بی نصیب میماند
تو که دیوانهاش شدی آخر
می روی و رقیب می ماند...زندگی اینچنین اگر باشد
اینهمه دردسر نمیارزد
شبِ یلدا کشیدن اینگونه
به امید سحر، نمیارزدهمه گفتند هی بخند بخند...
زندگی لایق تبسّم نیست
بگذارید در خودم باشم
عشق، دیوانگان، توهم نیست...در خودم غرق میشوم هر روز
خانهام را که سیل شک برداشت
یک نفر در من آن طرف از عشق
گرم شد، سرد شد، ترک برداشت...یک نفر در من است، بی سر و پا
کولیِ خستهای که غمگین است.
یک نفر در من است، آشفته
سینهاش از گلایه سنگین است(:آرزوهای مرده را تنها
گوشهای خاک میکند... اما...
مینویسد به گریه، محبوبم
من تو را ... پاک میکند اما ...باید از این به بعد، بر دوشش
اینهمه درد را کجا ببرد؟
با غرورِ شکستهاش باید
دل این مرد را کجا ببرد...خسته از خود، ملول از دنیا
قدمی توی برف خواهم زد
برف گفتم، تو آمدی یادم
بعد از این با تو حرف خواهم زد ...آی محبوب من، سلام، منم
بغض پنهان پشت لبخندت
داغِ در سینه و لبِ خاموش
منم آری، منم، دماوندت ...آنکه دیوانه وار دل به تو بست
سر به راهت، شناختی یا نه؟
شاعر عاشقانههات، منم
اشتباهت، شناختی یا نه؟شمس با مولوی چهها میکرد؟
قلبِ ما هم شهود کرد تو را
به خودم گفتم این سیه گیسو
چقدر هم حسود کرد تو را...گرچه در پستی و بلندی عشق
هر کسی ممکن است قد بکشد
درد عشق تو را ولی باید
یک نفر آدم بلد بکشدهمه مستند؛ شرط میبندم
آنکه چشمش فساد کرده تویی
آنکه بازار قند را از دم
خندههایش کساد کرده تویی...آنچه صیاد را پشیمان کرد
چشم یار است، چشم آهو نیست
این سیاه پر از پریشانی
روزگار من است، گیسو نیستدل ببندیم و هی بهم نرسیم
زندگی شیوهای خودآزاریست
عشق من، خنده نیست بر لبهام
جای یک زخم کهنهی کاریستگفتم این چشمها ولی روزی
با نگاهی قیام خواهد کرد
باز معشوقهای که مختار است
صحبت از انتقام خواهد کردجز همینکه کنار هم باشیم
هیچچیز آنقدر ضروری نیست
حق ما هر چه باشد از این عشق
اینهمه دوری و صبوری نیست...تو در آغوش من بیا، اصلاً
سوختن در جهنّمش با من...
بین ما هر چه اتفاق افتاد
خوشیاش مال تو، غمش با من...عشق زیبای من، چه باید کرد؟
آخر قصّه زشت بود، نبود؟
این جداییِ بعد از آنهمه عشق
بازی سرنوشت بود، نبود؟خسته از این مصاف میبینم
ملک مرگ را که لنگ من است
باز در ساحلت، همان اطراف
آنکه جان میدهد نهنگ من است ...بی تو من کله شق و مغرورم
از کنارم سرنگ را بردار...
شعر تنها سلاح عشاقست
نازنینم تفنگ را بردار..زنده میخواهیم، تو هم باید
دور دیوانهات قفس بکشی
باید این شعر تلخ غمگین را
بس کنم، تا کمی نفس بکشی...بگذریم ای عزیز از گلهها...
گفته بودی که شعر مطلوب است
هر چه گفتم تو هم ندیده بگیر
فکر کن حال و روز من خوب است.خستهای مثل من، قبول اما
شعر باید که راه حل باشد
باقیِ داستان مان شاید
بهتر این است که غزل باشدبیقراریم، در جنون توییم
گریهدار ایم، سووشون توییمسخت با ما کنار میآیی
طالع نحس بدشگون توییمدل به دستت خطاب کرد: کِهای؟
گفت: آلودگان به خون توییماز تو کندن به ما نمیآید
همچنان گرم بیستون توییمگه به شوق و گهی به غم ما را
مینوازی و ارغنون توییم...لالهای، آنچنان که از داغت
چون هلالیم و واژگونِ توییمبا توییم و کسی نمیداند
راز ناگفته در درون توییمنامهام را نخوانده میدانی
یک کلاماست؛ ما بدونِ توییم#شعر :سجاد شهیدی
-
ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮐﻮﭼﮑﻢ ﺍﺯ ﻣﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪ
ﭘﻨﺞ ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﺎ ﺩﺍﺭﺩ … ؟
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻨﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ …
ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯽ؟
ﭘﻨﺞ ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ ﺩﮔﺮ ﺑﯽ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ …
ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﻦ ﺳﺎﮐﺖ ﻣﺎﻧﺪ …
ﻭﺳﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ
ﺩﯾﺪﻡ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﭼﺸﻤﺶ ﻧﻢ ﺍﺷﮑﯽ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ …
ﺑﻐﻠﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﺭﺍﻡ ﮔﺮﻓﺖ ..
ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﺭﺍﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺑﯽ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ … ؟
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﻬﻤﻪ ﯼ ﺩﺍﻍ ﺳﻮﺍﻟﺶ ﺑﻮﺩﻡ ….
ﺍﺯ ﺩﻟﻢ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ …
ﻣﻦ ﮐﻪ ﻣﻌﺼﻮﻣﯿﺖ ﺑﻐﺾ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺩﯾﺪﻡ … ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ
ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻢ :
ﺍﮔﺮ ﺍﻭ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ …
ﻭﺍﺭﺩ ﺑﺎﺯﯼ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﺷﻮﺩ ….
ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﯼ ﺗﻠﺦ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺧﻮﺭﺩ …
ﺗﻮﯼ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻣﺎﻧﺪﻡ …
ﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ :
ﺑﺨﺪﺍ ﺑﯽ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ …
ﭘﻨﺞ ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ ﻏﻠﻂ ﻫﺎ ﺩﺍﺭﺩ ….
ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﻨﺞ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻨﻮﯾﺲ ….
ﭘﻨﺞ ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ ﯼ ﻣﺎ ﯾﮏ ﺑﺎﺯﯾﺴﺖ ….
ﺑﺎﺯﯼ ﺍﯼ ﺑﯽ ﻣﻌﻨﯿﺴﺖ ….
ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﻨﺞ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻨﻮﯾﺲ:)))
-
%(#0f979c)[ دلــبرا]
%(#0f979c)[ یک بوسـه دادی،اینقدَر نازت ز چیست؟!]
%(#0f979c)[ گر پشیمان گشته ای]
%(#0f979c)[ بگذار در جایش نَهم...] -
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت
شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم
شهریار
-
- اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
- اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
-
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشوددیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بیتو به سر نمیشودجان ز تو جوش میكند دل ز تو نوش میكند
عقل خروش میكند بیتو به سر نمیشودخمر من و خمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بیتو به سر نمیشودجاه و جلال من تویی ملكت و مال من تویی
آب زلال من تویی بیتو به سر نمیشودگاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی كجا روی بیتو به سر نمیشوددل بنهند بركنی توبه كنند بشكنی
این همه خود تو میكنی بیتو به سر نمیشودبی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی بیتو به سر نمیشودگر تو سری قدم شوم ور تو كفی علم شوم
ور بروی عدم شوم بیتو به سر نمیشودخواب مرا ببستهای نقش مرا بشستهای
وز همهام گسستهای بیتو به سر نمیشودگر تو نباشی یار من گشت خراب كار من
مونس و غمگسار من بیتو به سر نمیشودبی تو نه زندگی خوشم بیتو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون كشم بیتو به سر نمیشودهر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیك و بد
هم تو بگو به لطف خود بیتو به سر نمیشود
#مولوی -
من نه بیقدرم که عالم در سجود / از برای مـن به خاک افتاده بود
هان بـبیـن افـتـادهام از پـا بـرت / سـودهام سـر تـا قدم را بر درت
خـواستی صورت به خاکم بنگری / بهر مـویـت در هلاکم بنگری
-
علیرضا آذر
اغلب طولانیه شعراش / دکلمههاش ولی خب بعد خوندن چند بیت اول تا آخرش میرمیا کنج قفس یا مرگ،این بختِ کبوترهاست
دنیا پل باریکی بین بد و بدترهاستاِی بر پدرت دنیا،آن باغ جوانم کو؟
دریاچهی آرامم،کوه هیجانم کو؟بر آینهی خانه جای کف دستم نیست
آن پنجرهای را که با توپ شکستم نیستپشتم به پدر گرم و دنیا خودِ مادر بود
تنها خطرِ ممکن،اطرافِ سماور بوداز معرکهها دور و در مهلکهها ایمن
یک ذهنِ هزار آیا،از چیستی آبستنیک هستیِ سردستی در بود و عدم بودم
گور پدر دنیا،مشغول خودم بودمهرطور دلم میخواست آینده جلو میرفت
هر شعبدهای دستش رو میشد و لو میرفتصد مرتبه میکشتند،یکبار نمیمردم
حالم که به هم میریخت جز حرص نمیخوردمآیندهی خیلی دور،ماضیِ بعیدی بود
پشت درِ آرامش طوفانِ شدیدی بودآن خاطرههای خشک در متنِ عطش مانده
آن نیمهی پُررنگم در کودکیاش ماندهاما منِ امروزی،کابوسِ پُر از خواب است
تکلیف شب و روزم با با دکتر اعصاب استنفرینِ کدام احساس خون کرد جهانم را؟
با جهدِ چه جادویی بستند دهانم را؟من مرد شدم وقتی زن از بدنش سر رفت
وقتی دو بغل مهتاب از پیرهنش سر رفتاندازهی اندوهم اندازهی دفتر نیست
شرح دو جهان خواهش در شعر میسر نیستیک چشم پُر از اشک و چشمِ دگرم خون است
وضعیتِ امروزم آیندهی مجنون استسر باز نکن اِی اشک،از جاذبه دوری کن
اِی بغضِ پُر از عصیان اینبار صبوری کنمن اشک نخواهم ریخت،این بغض خدادادیست
عادت به خودم دارم،افسردگیام عادیستپس عشق به حرف آمد،ساعت دهنش را بست
تقویم به دستِ خویش بندِ کفنش را بستاو مُردهی کشتن بود،ابزار فراهم کرد
حوای هزاران سیب قصدِ منِ آدم کردلبخند مرا بس بود،آغوش لِهم میکرد
آن بوسه مرا میکشت،لب منهدمم میکردآن بوسه و آن آغوش،قتاله و مقتل بود
در سیرِ مرا کشتن این پردهی اول بودتنها سرِ من بین این ولوله پایین است
با من همه غمگینند تا طالع من این استدر پیچ و خمِ گله یکبار تو را دیدم
بین دو خیابان گرگ هی چشم چرانیدممحضِ دو قدم با تو از مدرسه در رفتم
چشمت به عروسک بود،تا جیبِ پدر رفتماین خاصیت عشق است،باید بلدت باشم
سخت است ولی باید در جزر و مَدت باشمهرچند که بیلنگر،هرچند که بیفانوس
حکم آنچه تو فرمایی اِی خانم اقیانوسکُشتی و گذر کردی،دستانِ دعا پشتت
بر گودِ گلویم ماند جا پای هر انگشتتاز قافله جا ماندم تا همقدمت باشم
تا در طَبقِ تقسیم راضی به کمت باشمآفت که به جانم زد کشتم همه گندم شد
سهمِ کمِ من از سیب نانِ شبِ مردم شداِی بر پدرت دنیا،آهسته چهها کردی
بین من و دیروزم مغلوبه به پا کردیحالا پدرم غمگین،مادر که خودآزار است
تنهاییِ بیرحمم زیر سرِ خودکار استهر شعر که چاقیدم از وزنِ خودم کم شد
از خانه به ویرانی،تکرارِ سلوکم شدزیر قدمت بانو دل ریختهام برگرد
از طاق هزاران ماه آویختهام برگردهر چیز به جز اسمت از حافظهام تُف شد
تا حالِ مرا دیدند سیگار تعارف شدگیجیِ نخِ اول،خون سرفهی آخر شد
خودکار غزل رو کرد،لب زهرِ مکرر شدگیجیِ نخِ دوم،بستر به زبان آمد
هر بالشِ هرجایی یک دسته کبوتر شدگیجیِ نخِ سوم،دل شور برش میداشت
کوتاهیِ هر سیگار با عمر برابر شدگیجیِ نخِ بعدی،در آینه چین افتاد
روحی که کنارم بود هذیانِ مصور شددر ثانیهای مجبور نبض از تک و تا افتاد
اینگونه مقدر بود،اینگونه مقرر شدما حاصلِ من با توست،قانونِ ضمیر این است
دنیای شکستنهاست،ما؛جمعِ مکسر شدسیگار پس از سیگار،کبریت پس از کبریت
روح از ریهام دل کند،در متن شناور شدفرقی که نخواهد کرد در مردنِ من
تنها با آن گره ابرو مردن علنیتر شدیک گامِ دگر مانده،در معرض تابوتم
کبریت بکِش بانو،من بشکهی باروتمهر کس غمِ خود را داشت،هر کس سرِ کارش ماند
من نشئهی زخمی که یک شهر خمارش ماندچیزی که شکستم داد خمیازهی مردم بود
اِی اطلسِ خوابآلود،این پردهی دوم بودهرچند تو تا بودی خون ریختنیتر بود
از خواهرِ مغمومم سیگار تنیتر بودهرچند تو تا بودی هر روز جهنم بود
این جنگِ ملالآور بر عشق مقدم بودهرچتد تو تا بودی ساعت خفقان بود و ... حیرت به زبان بود و دستم به دهان بود و
چشمم به جهان بود و بختک به شبم آمد ... روزم سرطان بود و جانم به لبم آمد
هرچند تو تا بودی دل در قدَحش غم داشت ... خوب است که برگشتی،این شعر جنون کم داشت
اِی پیکرِ آتشزن بر پیکرهی مردان ... اِی سقفِ مخدرها،جادوی روانگردان
اِی منظرهی دوزخ در آینهای مخدوش ... آغاز تباهیها در عاقبتِ آغوشاِی گافِ گناه،اِی عشق،بانوی بنی عصیان ... اِی گندمِ قبل از کشت،اِی کودکیِ شیطان
اِی دردسرِ کِشدار،اِی حادثهی ممتد ... اِی فاجعهی حتمی،قطعیتِ صد در صد
اِی پیچ و خمِ مایوس،دالانِ دو سر بسته ... بیچارگیِ سیگار در مسلخِ هر بسته
اِی آیهی تنهایی،اِی سورهی مایوسم ... هر قدر خدا باشی من دست نمیبوسماِی عشقِ پدر نامرد،سر سلسلهی اوباش ... این دَم دَمِ آخر را اینبار به حرفم باش
دندان به جگر بگذار،یک گامِ دگر باقیست ... این ظرفِ هلاهل را یک جامِ دگر باقیست
دندان به جگر بگذار،تهماندهی من مانده ... از مثنویِ بودن یک بیت دهن ماندهدنیا کمکم کرده است،
از جمع کمم کرده است
بیحاصل و بیمقدار
یک صفرِ پس از اعشار
یک هیچِ عذابآور
آیندهی خوابآور
لیوانِ پُر از خالی
دلخوش به خوشاقبالیراضی به اگر،شاید
هر چیز که پیش آید
سرگرمِ سرابی دور
در جبرِ جهان مجبور
لبخندی اگر پیداست
از عقدهگشاییهاست
ما هر دو پُر از دردیم
صد بار غلط کردیمما هر دو خطاکاریم
سرگیجهی تکراریم
من مست و تو دیوانه
ما را که بَرَد خانه
دلداده و دلگیرم
حیف است نمیمیرماِی مادرِ دلتنگم، دلبازترین تابوت ... دروازهی از ناسوت، تا شَعشعهی لاهوت
بعد از تو کسی آمد ... اشکی به میان انداخت
آن خانمِ اقیانوس ... کابوس به جان انداخت
اِی پیچ و خمِ کارون تا بندِ کمربندت ... آبستنِ از طغیان،الوند و دماوندتجانم به دو دستِ توست،آمادهی اعجازم
باید من و شعرم را در آب بیاندازم
دردی که به دوشم ماند از کوه سبکتر نیست
این پردهی آخر بود اما غمِ آخر نیست
دستانِ دلم بالاست،تسلیمِ دو خط شعرم
هر آنچه که بودم هیچ،اینبار فقط شعرم -
گفتم: «چگونه میکُشی و زنده میکنی؟»
از یک نگاه کشت و نگاه دگر نکرد![ امیرخسرو دهلوی ]
-
آری، آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم
معنیِ «هرگز» را
تو چرا بازنگشتی دیگر؟ -
خَلق رآ گَرچِه وفآ نِیست،ولیکن گُل من...
نَه گُمان دآر کِه رَفتی و فرامُوش شُدی!♡[
شهریار ]
-
تا توانی دفع غم از خاطر غمناک کن
در جهان گریاندن آسانست اشکی پاک کنگر نسیم فیض خواهی از گلستان وجود
یک سحر چون گل به عشق او گریبان چاک کنهرکه بار او سبکتر راه او نزدیکتر
بار تن بگذار و سیر انجم و افلاک کنتا ز باغ خاطرت گلهای شادی بشکفد
هرچه در دل تخم کین داری به زیر خاک کنتا شوی فارغ بهار از بازپرس ابلهان
صوم رحمن گیر و چندی در سخن امساک کنملک الشعرای بهار
-
نصیحتی است اگر بشنوی زیان نکنی
که اعتماد بر اوضاع این جهان نکنیاز این وآن نکشی هیچ در جهان آزار
اگرتو نیت آزار این و آن نکنیز صد رفیق یکی مهربان فتد، هش دار
که ترک صحبت یاران مهربان نکنیبود رفیق کهن چون می کهن، زنهار
که از رفیق و می تازه سرگران نکنیز دیگران چه توقع بود نهفتن راز
ترا که راز خود از دیگران نهان نکنیمیان خلق جهان گم کنی علامت خویش
اگر به خلق نکو خویش را نشان نکنیغم زمانه نگردد به گرد خاطر تو
گر التفات به نیک و بد زمان نکنیگر ازدیاد محبانت آرزوست، بکوش
که امتحانشده را دیگر امتحان نکنیبه دوستان فراوان کجا رسی که تو باز
ادای حق یکی را به سالیان نکنیاگر بهدست تو دشمن زپا فتاد ای دوست
مباش غره که خود عمر جاودان نکنیبجو متاع محبت که گر تمامت عمر
بدین متاع تجارت کنی زیان نکنیاگر نهی سر رغبت بر آستانهٔ کار
کف نیاز دگر سوی آسمان نکنی«بهار» اگر دلت از غم برشته است، خموش
که همچو شمع سر اندر سر زبان نکنیملک الشعرای بهار
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره...
رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد
بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع
پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع
پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب
پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب
مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست
همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید
سبز باشید و سربلند
سلااامممم
هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن
گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن
بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون...
بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم
بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه...
بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن
بعضیاشون غمگینن
بعضیا بی حس و بی حالن
بعضیا خیلیی شادن
اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن
دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین..
دعوت میکنم از :
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1402
@بچه-های-تجربی-کنکور-1401
@ریاضیا @تجربیا @انسانیا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم)
و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه
منتظر عکس های زیباتون هستم
سلاام
خب پیرو این ژانر جدید شوخی با آقای گلزار منم تصمیم گرفتم این تاپیک رو بزنم
میتونین از کارایی که میکنین چه ساده ، بامزه ، ادایی، سالم و... باشه عکس بزارین و ما را با خود آشنا کنید
منتظرتون هستیم
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@دوازدهم @یازدهم @دهم
@تجربیا @ریاضیا @انسانیا
@دانشجویان-پیراپزشکی
@دانشجویان-پزشکی
@دانشجویان-مهندسی (آکیتو)
سلام به یاران جــان
به %(#ff00ff)[کـــافه میـــم] خوش اومدین..
توی انجمن جای همچین تاپیکی خالی بود
دعوتتون میکنم که اینجا %(#00ffff)[متــن های ادبــی] بفرستین
ما نمیتونستیم توی تاپیک شعــردانه متن ادبی بفرستیم
توی تاپیک خــــودنویس هم نمیتونستیم چون مخصوص دست نوشته های خودمونه
و توی تاپیک هرچی تودلته بریز بیرون هم نوشته ها گم میشدن
همگی خوش اومدین..
%(#0000ff)[اسپم ممنوعه]
و اینکه از مدیر عزیز هم درخواست دارم که تاپیک رو قفل نکنن
@M-an
%(#7f7fff)[_________________________________]
خب خب
دعوت میکنم از :
@خانوم
@dlrm
@اکالیپتوس
@revival
@گونش
@Saahaar
@sheyda-fkh
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
سلام روزتون بخیر.
یک کتاب رو باید گروهی تایپ کنیم و جمع بندی مطالب به عهده منه
میخوام بدونم برنامه ای، آموزشی، تجربه ای که بتونه کمکم کنه یه کار تمیز درست کنم وجود داره؟
حتی هوش مصنوعی
ممنون میشم اگه میدونید بگید
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانشجویان-درس-خون
@دانشجویان-مهندسی
@دانشجویان-پزشکی
دیدی دوسداری یه اتفاقی بی افته
یه زندگی متفاوت داشته باشه
یه دوره از زندگیت یه راهی رو انتخاب کردی و الان دوس داری برگردی و انتخابش نکنی
میگی کاش این کارو نکرده بودم!
کاش این تصمیم رو نگرفته بودم
و یا کاش فلان کارو میکردم🫠
و ته ذهنت یه گوشه ای یه رویایی داری یه رویا از یه زندگی ایدهآل
اون زندگی ایده آل همیجوری کشکی نرفته اونجا
هیچ فکری هیچ طرز نگرشی هیچ احساسی همینجوری و بی دلیل بوجود نیومده
برای هر یه چیز خوبی که اون زندگی داره یه بار یه جای از زندگی چیزی رو تجربه کردی که باعث شده اون زیبایی رو بخوای در واقع متوجه اون بشی
و الا تا تجربه نکرده بودی حتی از وجود همچنین چیزی بیخبر بودی
تا بی پولی رو تجربه نکرده باشی قدر پولدار بودن رو نمیدونی
تا خونه حیاط دار داشته باشی توی اون زندگی ایدهآل خونه حیاط دار جایی خاصی نداره
تا حسرت چیزی رو نداشته باشی نمیتونی زندگی بدون اون حسرت رو آرزو کنی
یه چیز بخوام ازت؟
فکر کن وسط اون زندگی ایدهآلی و اونجا تماما برای توعه
فقط یه چیزی که هست اینه که تجربیات و احساسات و افکاری که الان داری رو اونجا نداری
فکر میکنی چه فرقی با الانت داره
خیلی خوشحال تری؟
تویی که تجربه خونه بدون حیاط رو نداشتی بخاطر اینکه الان خونه ای که توشی یه حیاط خیلی زیبایی داره چقدر خوشحالی؟ نمیگم ناراضی هستی احتمالا خیاطتتون رو دوس داری ولی اون شوق داشتنش رو دیگه نداری( البته که این فقط یه مثل خیلی کوچیکیه)
در عوضش رنگ خواسته هات عوض میشه
تا تشنگی رو تجربه نکنیم قدر ابو
تا شکست رو تجربه نکنیم قدر پیروزی رو
و
و
خلاصه قدر چیزایی که میخواییم رو بدونیم چون برای اینکه اینا بوجود بیان کم رنج و سختی و کاستی کشیده نشده
و اینکه کاش اینجوری میشد هم زیاد نگیم
حکمت اینکه اون اتفاق افتاد اینه که الان چیزی واسه خواستن هدفی برای زندگی عیبی برای درست کردن ..دلیلی برای فردا صبح بیدار شدن داری
اون زندگی رویایی یکی دیگه از دلایلی که اونجا.. یه گوشه از ذهن من و تو هست هم اینه که بدستش بیاری.. تلاش کنی تا بدستش بیاری
چیزی که در موردش حرف میزنم ممکنه یه احساس باشه که میخوای داشته باشی
یه زندگی لوکس/ساده ای باشه که میخوای داشته باشی
یه نوع حرف زدن راه رفتن و حتی تفکری باشه که دوس داری ایجادش کنی
باید اون زندگی رو برای خودت درست کنی و نگی ای کاش فلان کارو نمیکردم/یا میکردم
چون هیچ سمانه ای جز اونی الان اینجاست و داره این متن رو مینویسه، لایق زندگی ایدهآلی که الان میخواد داشته باشه، نیست
میفهمی که چی میگم؟
این چیزی بود که من از کتاب کتابخانه نیمه شب یاد گرفتم ♡
البته کامل برداشت شخصی من بود
و چقدر بهش نیاز داشتم...
دوس داشتم این نوشته رو مثل هزاران حرفی که داشتم و بیانش نکردم، پاکش کنم
ولی چون توی ایدهآل من یه دختری هست که کمتر برای کارای خواسته و نکردش پشیمونه.(نه الانی که کلی حرف نزده و پشیمونی بابتشون رو داره) . پس همینجوری که هست میزارم اینجا بمونه
یه قدمِ شده کوچولو ولی رو به جلو برای من:)
شاید برای حتی یه نفر دیگه که گذرش افتاده اینجا و این نوشته رو خونده مفید باشه
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه بچهها
امروز اومدم با یه تاپیک جذاب! برای بچههای جذابتر!
خب امسال هم داره تموم میشه دوستان (واقعا؟!)
کلی اتفاق افتاد امسال برای هرکدوممون .. خوب، بد، زشت، حتی جلف! ️
اینجا قراره از ترینهای سال 403 بنویسیم. دوستاتونو تگ کنین و بگین که هرکسی «چی ترین» بوده ..
از خوبیای همدیگه بگین البته اخلاقای بد رو هم لحاظ کنین که پررو نشن دیگه
سال نو رو هم از همینجا پیشاپیش تبریک میگم بهتون امیدوارم سال خوبی داشته باشین
لایک و کامنت و معرفی به دوستاتون فراموش نشههه
@دانش-آموزان-آلاء
سلام سلام
اینوری سلام:////
اونوری سلام:\\
هر وری سلام :/|
کلا سلام
خلاصه سلام
همین اول کاری بگم این تاپیک پیشنهاد @ma-a بود
خب سوال
تاپیک مشاعره داشتیم چرا دوباره ؟؟؟
اینبار یه کم فرق میکنه
چه فرقی ؟؟
اینبار قراره جای مشاعره با شعر، با آهنگ مشاعره کنیم
بیاین متن آهنگایی که خوندین رو بر اساس متن آهنگ مادر بنویسین و لذت ببریم ( یه جور تداعی خاطرات هستن آهنگا )
عشق آهنگا بیاین
@دانش-آموزان-آلاء ️
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@ریاضیا
@تجربیا
@انسانیا
درود بر همه دوستان و همراهان
چیزی که به نظرم اومد این که تو تموم این سالها اونجوری که باید و شاید تو تاپیک های عید نوروز آلاخونه به رسم و رسومات پرداخته نشده، چیزی که بوده فقط تبریکات بوده و شادی
من تصمیم گرفتم امسال از رسم و رسومات و سنت های عید نوروز بگم و بعد از اون به امید خدا تبریک های خوشگلتون رو روانه تاپیک کنید
عید نوروز
با نزدیک شدن به پایان سال ۱۴۰۳، همه در حال آماده شدن برای استقبال از نوروز ۱۴۰۴ هستند. سال ۱۴۰۳ کبیسه و ۳۶۶ روزه است و سال جدید در نیمه روز ۳۰ اسفند ۱۴۰۳ تحویل خواهد شد.
لحظه دقیق تحویل سال ۱۴۰۴:
زمان: ساعت ۱۲:۳۱:۳۰ ظهر
تاریخ شمسی: پنجشنبه ۳۰ اسفند ۱۴۰۳️
تاریخ میلادی: ۲۰ مارس ۲۰۲۵️
تعطیلی طولانی نوروز ۱۴۰۴: سال ۱۴۰۳ به دلیل کبیسه بودن، ۳۰ اسفند بهعنوان تعطیل رسمی محسوب میشود. همچنین چهار روز اول سال ۱۴۰۴ نیز تعطیل است که در مجموع ۶ روز تعطیلی پیوسته را رقم میزند.
تاریخچه عید نوروز؛ جشن کهن ایرانیان:
نوروز یکی از قدیمیترین جشنهای جهان است که بیش از ۳۰۰۰ سال قدمت دارد و در دوران هخامنشیان بهعنوان یک آیین رسمی شناخته شد.
نوروز در فرهنگ ایران باستان:
نمادی از پیروزی نور بر تاریکی
آغاز زندگی دوباره طبیعت
فرصتی برای دور شدن از ناملایمات گذشته
داریوش بزرگ در تخت جمشید مراسم باشکوهی برگزار میکرد که نمایندگان کشورهای مختلف در آن شرکت میکردند.
ساسانیان نیز نوروز را با اهدای سکه و هدایای ارزشمند گرامی میداشتند.
این جشن در کشورهای افغانستان، تاجیکستان، ترکیه، آذربایجان، ازبکستان و بخشهایی از چین و هند نیز برگزار میشود.
برخی سنتهای نوروز در کشورهای مختلف:
افغانستان: تهیه هفتمیوه (ترکیبی از میوههای خشک و شیره)
ترکمنستان: مراسم گلگردانی (نمادی از خوشاقبالی)
تاجیکستان: رقص و آوازهای محلی
مهمترین سنتهای عید نوروز:
سفره هفتسین؛ نماد خوشبختی و برکت:
یکی از برجستهترین نمادهای نوروز، سفره هفتسین است. ایرانیان در روزهای پایانی سال، این سفره را در خانههای خود پهن میکنند و در کنار آن، لحظه تحویل سال را جشن میگیرند. هر یک از اجزای هفتسین، مفهوم خاصی را در بر دارد:
اجزای سفره هفتسین و معانی آن:
سیب: نماد سلامتی و زیبایی
سنجد : نماد عشق و مهر
سبزه: نماد طبیعت و سرزندگی
سیر🧄: نماد دفع بلا و بیماری
سمنو: نماد برکت و فراوانی
سرکه: نماد صبر و استقامت
سماق: نماد طلوع خورشید
خانهتکانی و پوشیدن لباس نو:
یکی از رسومات مهم نوروز، خانهتکانی است که معمولاً از چند هفته قبل از عید آغاز میشود. مردم با تمیز کردن خانههای خود، گرد و غبار سال گذشته را پاک میکنند و فضا را برای آغاز سال جدید آماده میکنند. این کار نمادی از پاکسازی روح و جسم نیز محسوب میشود.
پوشیدن لباس نو یکی دیگر از آیینهای نوروزی است. بسیاری از ایرانیان در لحظه تحویل سال، لباسهای جدید به تن میکنند تا سال نو را با احساس تازگی و امید آغاز کنند. انتخاب لباسهای روشن و تمیز، نشاندهنده استقبال از شادی و نشاط در سال جدید است.
دید و بازدید و عیدی دادن:
نوروز زمانی برای تقویت روابط خانوادگی و اجتماعی است. یکی از سنتهای اصلی بعد از لحظه تحویل سال، تماس گرفتن با اقوام و آشنایان است تا سال جدید را تبریک بگویند. و بعد از تحویل سال خانوادهها به خانه بزرگترها میروند و سال نو را به آنها تبریک میگویند. این دیدارها فرصتی برای گسترش دوستیها، ایجاد همدلی و زنده نگه داشتن روابط خانوادگی فراهم میکند.
یکی از رسوم جذاب عید نوروز عیدی دادن به کودکان است، که معمولاً شامل پول نقد یا هدایای کوچک است.
.
@ریاضیا
@تجربیا
@انسانیا
@دهم
@یازدهم
@دوازدهم
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@ادمین
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانشجویان-درس-خون
@دانشجویان-مهندسی
@دانشجویان-پزشکی
@دانشجویان-پیراپزشکی
@ناظم
@همیار
دیگه واسه اینکه کسی از قلم نیفته همه گرو ها رو منشن کردم
پیشاپیش سال نو رو بهتون تبریک میگم
امیدوارم که سال خوبی پیش رو داشته باشید و از تک تک لحظات زندگیتون بهترین بهره رو ببرید و همیشه شاد و پیروز و سربلند باشید️
هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز️