-
ز سرگردانی خود ،با خاطراتت مردم ...
بی صدا دفن کنید مرا
تا که پنهان باشم در زیرزمین خانه ام
شاید ،
لحظه های اخر چشم هایم را کشتم
تا که بدانم خودکشی ، تنها ندیدن توست ...
حال که دوری...
با ندیدنت هیولای بی چشم شده ام
شاید هم مرده ی متحرک که چشم چشم میکند تا بیایی ،
مرا با انفجار بغض ،دفن کنید -
لبخند و ریشخند کسی در دلم نماند
هرکس هرآنچه داد به آیینه، پس گرفت
فاضل نظری -
هم از سکوت گریزان
هم از صدا بیزارچنین چرا دلتنگ؟
چنین چرا بیزار
فاضل نظری -
همینقدر از تو میدانم که بر خاکی نمیتازی
مگر بر پُشتهای از کشتهها پرچم برافرازیبه ابرویت قسم وقتی غضب کردی یقین کردم
که میخواهی مرا با یک نگاه از پا بیندازیبزن چنگی به گندمزار گیسویت مگر قدری
زکات خون دلهای فقیران را بپردازیفاضل نظری
-
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
#فاضل نظری -
-
آخرین روزهای اسفند است
از سرِ شاخِ این برهنه چنار
مرغکی با ترنمی بیدار
می زند نغمه ،
نیست معلومم
آخرین شکوه از زمستان است
یا نخستین ترانه های بهار
#شفیعی_کدکنی
-
شده ام اسفند...
با اینکه میداند
هرگز...
به معشوقه اش نمیرسد
باز میکوبد کل سال را
بلکه از دور
تماشایش کند...!
تو
بهاری مگه نه؟!#صفا_وهابی
-
Sobhan.1999 در شعردانه گفته است:
صدای پای رفتن اسفند را می شنوم
صدای آمدنت را نه !
حتی
ماهی های قرمز
به هوای تو
دریا را رها کرده اند ... !
راستی کدام بهار
زیبایی چشمان تو را دارد
یا عطر آغوشت را...؟شنیده ای با یک گل
بهار نمی شود ؟
باور کن
می شود
اگر تو بیاییاللهم عجل لولیک الفرج
دوس داشتمش
-
صدای پای رفتن اسفند را می شنوم
صدای آمدنت را نه !
حتی
ماهی های قرمز
به هوای تو
دریا را رها کرده اند ... !
راستی کدام بهار
زیبایی چشمان تو را دارد
یا عطر آغوشت را...؟شنیده ای با یک گل
بهار نمی شود ؟
باور کن
می شود
اگر تو بیاییاللهم عجل لولیک الفرج
-
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
#حضرت حافظ -
صد فصل بهار آید و بیرون نَنهم گام
ترسم که بیایی تو و در خانه نباشم.. -
-
-
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بیتو به سر نمیشود
جان ز تو جوش میکند دل ز تو نوش میکند
عقل خروش میکند بیتو به سر نمیشود
خمر من و خمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بیتو به سر نمیشود
جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی بیتو به سر نمیشود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی بیتو به سر نمیشود
دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی
این همه خود تو میکنی بیتو به سر نمیشود
بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی بیتو به سر نمیشود
گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم
ور بروی عدم شوم بیتو به سر نمیشود
خواب مرا ببستهای نقش مرا بشستهای
وز همهام گسستهای بیتو به سر نمیشود
گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من بیتو به سر نمیشود
بی تو نه زندگی خوشم بیتو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم بیتو به سر نمیشود
هر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیک و بد
هم تو بگو به لطف خود بیتو به سر نمیشود
#عشقم_مولوی -
ما را کبوترانه وفا دار کرده است
آزاد کرده است و گرفتار کرده است ...
%(#e897e4)[فاضل نظری] -
هرگز ز دل امید گل آوردنم نرفت
این شاخ خشک زنده به بوی بهار توست#هوشنگ_ابتهاج
-
چه انتخابای قشنگی....
دعاهای سحر گویند میدارد اثر آری
اثر میدارد اما کی شب عاشق سحر دارد#وحشی_بافقی
-
پشت رُل ساعت حدوداً پنج شاید پنج و نیم
داشتم یک عصر برمی گشتم از عبدالعظیمازهمان بن بست باران خورده پیچیدم به چپ
از کنارت رد شدم آرام ، گفتی: مستقیم!زل زدی در آینه اما مرا نشناختی
این منم که روزگارم کرده با پیری گریمرادیو را باز کردم تا سکوتم نشکند
رادیو روشن شد و شد بیشتر وضعم وخیمبخت بد برنامه موضوعش تغزل بود وعشق
گفت مجری بعد" بسم الله الرحمن الرحیم" :یک غزل می خوانم از یک شاعر خوب وجوان
خواند تا این بیت که من گفته بودم آن قدیم:"سعی من در سربه زیری بی گمان بی فایده ست
تا تو بوی زلفها را می فرستی با نسیم"شیشه را پایین کشیدی رند بودی از نخست
زیر لب گفتی خوشم می آید از شعر فخیمموج را تغییر دادم این میان گفتی به طنز:
"با تشکر از شما راننده ی خوب و فهیم"گفتم آخر شعر تلخی بود، با یک پوزخند
گفتی اصلا شعر می فهمید!؟ گفتم: بگذریم#کاظم_بهمنی
-
بر چهره گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلافروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
پست 7841 از 9239