اشتباه های یه کنکوری! پارت چهار
-
سلام بچه ها حالتون چطوره امروز میخواییم درباره دو مورد حرف بزنیم یک چرا کار هامون رو عقب میندازیم و یکی از دیگه از اشتباه های رایج کنکوری ها که باعث میشه توهم بزنید
در اخرم اونایی که الان شروع کردن به درمان کمال گرایی خودشون احتمالا با موضوع خود سرزنشی مواجه شدن ته این پارت برای شما هاست بچه ها اما اول بریم سراغ مشکل اولمون چرا کار هامون رو به تعویق میندازیم
(منبع مطالب سایت ارگانیک مایندد)
چرا ما مدام کارهامون رو به تعویق میندازیم؟
یادگیری به تنهایی منجر به پیشرفت نمیشه. بنابراین، بیشتر وقتتون رو صرف تمرین کردن بکنید، فکر کردن كافيه، وقت عمله.
اگه همیشه انجام کارهاتون رو به دقیقه نود، موکول میکنید، بهتره اینو از من تو کلهتون به یادگار داشته باشید که راهحل در مدیریت زمان نیست، در مدیریت هیجاناته! چون ما همیشه از انجام کارهایی اجتناب میکنیم، که در ما هیجانات آزاردهندهای مثل اضطراب، درد، ترس، ابهام و خستگی ایجاد میکنن. بنابراین، این به تاخیر انداختنها، مثل داروی ضددردی میمونن که ما رو آروم میکنن ولی به قیمت هنگفت در دراز مدت! بر این اساس، دقیقه نودیها کسانی هستن که حاضر نیستن حجم بالایی از احساسات منفی رو تاب بیارن و در کنار اون احساسات، کارشون رو آغاز کنن. پس اگه میخواین از شر این خصلت مخرب خلاص شید، به جای یاد گرفتن روشهای مدیریت زمان روی مدیریت هیجاناتتون تمرکز کنید.
قدم اول، متوقف کردن خود سرزنشی و کمالگرایی
(پیشنهاد میکنم پارت های قبلی رو بخونید خود سرزنشی هم توضیحاتش هست تو همین پارت)
به تجربه فهمیدم اکثر افرادی که کارهاشون رو به تعویق میندازن، بیرحمترین منتقدین خودشونن؛ بخاطر همینم هست که شروع کردن کارها همیشه اونها رو مضطرب میکنه چون به قاضی سنگدلی تو درونشون هست که اگه کمی افت کیفی تو کارشون ببینه، به شدیدترین شکل ممکن تنبیه، سرزنش و قضاوتش میکنه. پس وظایفش رو تا جایی که بتونه به تعویق میندازه تا با اون سرزنشگر دورنیش رو در رو نشه! ولی بدبختی اینه که هر چی بیشتر کار رو به تعویق بندازی، اون سرزنشگر عصبیتر و وحشیتر میشه و بالاخره خرخرهتونو به خاطر همین اهمالکاری خواهد گرفت. مثلا خیلی از دقیقه نودیها جغدن؛ یعنی شب زندهدارن و هوشیاری مغزشون در طول شب بیشتره. پس اگه تکلیفتون مشخص باشه که قراره از غروب به بعد، به وظایفتون رسیدگی کنید، دیگه بابت کمکاری در طول روز، خودتون رو سرزنش نکنید.
قدم دوم، از دیگران کمک بگیرید.
وقتی به تنهایی روی پروژهای کار میکنید که تصورتون ازش اینه که مبهم، بیفایده و خستهکنندهس، در این مواقع، کنار گذاشتن کار، خیلی راحته؛ اما اگر کسی در کنار شما حضور پیدا کنه، لحظه به لحظه پیشرفتتون رو دنبال کنه و بدونید که به نتیجه کار اهمیت میده، ادامه دادن مسیر براتون آسونتر میشه. کمک گرفتن از یه روانشناس تو این مرحله خیلی جوابه، همچین کسی میتونه به شما کمک کنه تا نیرو محرکه وجودتون زود به زود خالی نشه و منطقتون رو مدام تصحیح میکنه تا به بیراهه نره.( اگه تنها هستید میتونید نمودار برای خودتون درست کنید مثلا من نمودار خواب و ساعات درسی و کاری دارم)
نکته آخر، اینو بدونید که دقیقه نودی بودن، بیماری نیست که درمان و دارو داشته بشه، بلکه یک چالشه که همه ما، هر روز باید باهاش دست و پنجه نرم کنیم و به انواع روشهای مدیریت و کنترلش مسلح بشیم؛ چرا که همیشه، وظایفی در زندگی خواهند بود که علاقهای بهشون نداریم و طبیعتا، اجبار به انجامشون، در ما هیجانات منفی ایجاد میکنه؛ اما عادت به اجتناب از تجربه این هیجانات منفی، چیزیه که میتونیم با تمرین مداوم، در شکستنش استاد بشیم.
خوب مسیح دادا الان من دقیقه نودی ام باید چیکار کنم؟
هیچی راستش باید پارت بعدی رو بخونی
فردا مینویسمش میتونی با راه کارهایی که فردا میگیری خودتو اصلاح کنی اما الان دلتو بده به این مطالب که خیلی کمکت میکنن زود تر پیشرفت کنی
خب فکر کردن کافیه دوستان وقت عمله
فکر کردن کافیه، وقت عمله...
به کرات آدمهایی رو دیدم که وقتی میخوان یه کاری رو راه بندازن یا یه هدفی تو کلهشون دارن اونقدر خودشون رو درگیر آموزش و یادگیری و تحقیق در مورد هدف مورد نظر میکنن که بیا و ببین. کسی رو میشناختم که تصمیم داشت برای دوی نیمه ماراتن خودش رو آماده کنه، ایشون مقاله در مورد دوی ماراتن نمونده بود که نخونه. خب داداش گلم بسه دیگه! فعلا یه کتونی پات کن برو بدوووو بعدا وقت هست که بهترین اپلیکیشن ثبت شیب محل دویدن رو که در جا شیب محل مورد نظر رو محاسبه میکنه و بهترین میزان ضربان قلب رو پیشنهاد میده رو پیدا کنی! یا یه منشی قدیما داشتم که بنده خدا میخواست وزنش رو بیاره پایین و قصد داشت رژیم بگیره در حالیکه هر روز عصرها که کارش سبکتر میشد، کارش این بود که یه کاسه ماست موسیر و چیپس بذاره جلوش و در مورد بهترین روش تغذیه و رژیم تحقیق کنه. اینجور آدمها یه چیزی از تحقیق کردن شنیدن ولی دیگه گندشو رسما در میارن. اگه همچین آدم اهل مطالعه ولی از زیر کار در رویی هستی، ادامه مطالب رو بخون تا یکم تو روح و روانت سوهان بکشم!خب حتما میدونید از جايي كه الان هستيم، تا جایی که دوست داريم در آینده به اون برسيم همیشه فاصلهاي وجود داره كه اكثرمون به اشتباه تصور ميكنيم مقصر اين شكاف و فاصله، کمبود علم و آگاهیه. شاید بخاطر همینه که میریم و کلی پول بابت کلاسهای جور وا جور میدیم و يكسره به دنبال یادگیری روشهاي جديد هستيم. در واقع، تصور ما اینه که اگر راهکار بهتری یاد بگیریم، به نتایج بهتری خواهیم رسید، چون باور داريم كه يك نتيجه جديد احتياج به علم جديد داره. اما بهتره بدونيد، آگاهی بیشتر، لزوما نتایج بهتر به همراه نمیاره، دليلشم برمیگرده به تفاوت بین یاد گرفتن و تمرین کردن. بریم تا این مسئله رو بیشتر براتون بازش کنم.
با اینکه به نظر ميرسه بين یاد گرفتن و تمرین کردن یک كار جدید، تفاوتي وجود نداره، ولی حقیقت اینه که هر كدوم از این دو روش، نتایج خیلی متفاوتی به بار میارن، بذارید با مثال بهتون توضیح بدم.
فرض کنیم هدف شما کتاب نوشتن باشه، شما میتونید سالها با یه نویسنده معروف در مورد کتاب نوشتن حرف بزنید (يادگيرى) ولی تنها راه برای اینکه واقعا نویسنده بهتری بشید اینه که دست به کار بشید و یکسره بنویسید (تمرین). فرض كنيم هدف شما خوش هيكل شدن و قوي تر شدن بدنتونه. ميتونيد در مورد بهترين دستورالعمل تكنيك اسكات زدن تحقيق كنيد، اما حقيقت اينه كه تنها راه قويتر شدن اينه كه وزنه زدن رو تمرين كنيد.
خیلی وقتها یادگیری فقط یه بهانه واسه شروع نکردنه. خیلی وقتها یادگیری تبدیل به بهونه و روشی ميشه برای از زير كار در رفتن، براي فرار از برداشتن یک قدم واقعی. در واقع یادگیری خیلی ارزشمنده، اما تا زمانی که خودش تبدیل به نوعی تعلل و به تعویق انداختن اهداف و علايقمون نشه. مثلا وقتي شما میخواید یه زبون خارجی یاد بگیرید؛ اينكه کتابی بخونيد در مورد اینکه چطور میشه یک زبان خارجی رو به سرعت فرا گرفت، باعث میشه توهم پیشرفت کردن بزنید (چون خودتون رو توجيه ميكنيد كه دنبال بهترين راهكار هستيد) درحالیکه اصلا در مسير تمرین کردن نیستید.
وقتی شما در مورد چیزی مطالعه میکنید، فقط آگاهیتون افزایش پیدا میکنه و اينكه چطور میتونید در عمل از دانشتون استفاده كنيد بي پاسخ ميمونه. در حالیکه تمرین کردن، یکی از بهترین روشهای یادگیریه؛ چون همون اشتباهاتی که در این راه مرتکب میشید، هر بار بينش جديدى در اختيارتون ميذاره و شما رو استادتر ميكنه. به علاوه، تمرین کردن تنها راهیه که بوسیله اون میتونید از دانشتون برای ارائه به دنیای اطرافتون بهره ببرید. مثلا شما میتونید مقاله ای در مورد بهترین روش دویدن تو ماراتن مطالعه کنید اما قائدتا اطلاعاتی که به دست میارید تا زمانی که دست به کار نشید به درد نمیخوره.
حالت کنونی زندگی شما نتیجه عادات و باورهاییه که هر روز مشغول تمرین اونها بودید و هستید. وقتی این رو بفهمید و هر روز و هر شب، انرژیتون رو به تمرین عادات بهتر متمرکز کنید(فردا برای تبدیل رفتار ها به عادت ه صحبت میکنیم
) ، بهتون قول میدم پیشرفت مستمرى در انتظار شما خواهد بود. نه چیزهایی که یاد میگیریم و نه روياپردازيهامون، نتایج نهايي ما رو مشخص نميكنن؛ نتایج نهایی ما رو عمل ما تعیین میکنه. بنابراین، انرژیتون رو روی روند انجام کار متمرکز کنید.
آيا یادگیری به تنهايي، كاملا بيفايده است؟ معلومه که نه. کسب اطلاعات میتونه بهتون کمک کنه وقتى زمان عمل فرا ميرسه، تصمیم مناسب و منطقیتری بگیرید، يا از خود فرايند يادگيري و به دست آوردن اطلاعات جديد لذت ببريد، ولی قصد اصلي من از این مقاله این بود که بهتون بگم، یادگیری به تنهایی منجر به پیشرفت نمیشه. بنابراین سعی کنید بیشتر وقتتون رو صرف تمرین کردن بکنید، فکر کردن كافيه، وقت عمله...
وقت عمل به اینم هست که از خود سرزنشی هم رها کنید خودتون رو
چطوری میشه از شر خودسرزنشی رها شد؟
پیش گرفتن هر رویه جدید و کنار گذاشتن یه عادت قدیمی، احتیاج به تمرین داره، اول از همه، باید انتخاب کنید که قراره دیگه خودتون رو سرزنش نکنید.روانشناسها، با بررسی غرایز انسانی، متوجه وجود یه کد اشتباه تو سیستم شناختی ما آدمها شدن که باعث میشه تجربیات منفی رو شدیدتر از واقعیت موجود تفسیر کنیم. مغز میخواد ما موفقیتهامون رو نادیده بگیریم و وزن بیشتری برای کاستیها و اشتباهات خودمون قائل بشیم.
در واقع، مغز ما به مکانیزم خودسرزنشی مجهز شده، تا مثل عقاب، ذهن و رفتارمون رو زیر نظر بگیره که به محض ارتکاب خطا، گوشمون رو بپیچونه تا در صدد جبران بر بیایم و از تجربیاتمون درس بگیریم، چون برای حرکت در جهت اصلاح، اول از همه باید متوجه اشتباهاتمون بشیم دیگه!
جای احمقانه ماجرا اینجاست که خیلی وقتها، ما به خاطر انحراف از جاده زندگی، به یه بوق هشدار کوچیکی احتیاج داریم که حواسمون رو جمع جاده زندگی کنیم، ولی به جای یه تلنگر ساده، گاها چنان خودسرزنشی مهلکی در ما ایجاد میشه که تا خرخره ما رو درگیر احساس شرم میکنه. یعنی همون سیستمی که قرار بود با یه بوق ساده ما رو به جاده اصلی زندگی هدایت کنه، تبدیل به تریلی عظیم الجثهای میشه که یه عالمه نشخوار و سرزنش رو سرمون خالی میکنه. فرآیندی که نتیجهش میشه افسردگی، اضطراب و درماندگی و در موارد شدید، خودکشی حتی!
در باب بیخاصیت بودن خودسرزنشی همینو بگم که من یکی، تو زندگی شخصیم، بارها پیش اومده که شب تا صبح، خودمو، به خاطر انجام ندادن دو تا از کارهام خودم رو سرزنش کردم، با این تصور که شرم و حیای ناشی از این خودسرزنشی، شاید نیرو محرکهای بشه که فرداش بتونم به کارهام رسیدگی کنم، زهی خیال باطل! صبحش با چنان حال خموده و سنگینی از خواب پا شدم که حتی حوصله دست و رو شستنم نداشتم چه برسه انجام کارهایی که همش ازشون اجتناب می کردم.
حالا راه حل مقابله با این خود سرزنشی لعنتی چیه؟ ببینید، پیش گرفتن هر رویه جدید و کنار گذاشتن یه عادت قدیمی، احتیاج به تمرین داره،
اول از همه، باید انتخاب کنید که قراره دیگه خودتون رو سرزنش نکنید. نکته موجود در هر خطایی رو قراره دریافت کنید و قرار نیست بارها و بارها به خاطرش خودتون رو سرزنش کنید، تمام. یعنی بلند و واضح، به مغزتون اعلام میکنید که قراره اوضاع از این به بعد عوض بشه، قرار نیست دیگه اجازه بدید خودتون رو بابت هر اتفاق کوچیکی پاره پاره کنید!
و اما قدم دوم، اون وقتهایی که دارید خودتون رو با چکش میزنید، درد چکش رو با پوست و گوشت و استخونتون حس کنید، قبل از اینکه تابع جلاد درونیتون بشید، ببینید چطور مظلومانه وجودتون داره سهمگینترین شلاقها رو میخوره! اگه لحظهای دلتون به حال خودتون کباب شد، اونوقت بیاید وسط معرکه و اجازه ندید منتقد بیرحم وجودتون به شلاق زدنش ادامه بده! تمام تلاشتون رو بکنید تا صدای منتقد درونیتون رو خاموش کنید، هر فعالیتی که در اون لحظات، شما رو از ذهن خودتون بیرون بکشه، میتونه اون صداهای سرزنشآمیز رو خاموش کنه.
و اما قدم سوم که از همه مهمتره: یکی از خصایص مغز ما، یادگیری براساس پاداشه. در واقع، بخشی از مغز ما به اسم قشر اوربیتوفرونتال، همیشه به دنبال دریافت پیشنهاد بهتر و لذت بخشتره! X رو با Y مقایسه میکنه و اگر Y لذت بخشتر باشه، یا، درد کمتری به همراه بیاره، یاد میگیره که از دفعات بعدی، Y رو انتخاب کنه. اینجا همون جاییه که شما وارد عمل میشید و این سیستم مغزتون رو هک میکنید؛ در واقع، اگر مغز رو متوجه کنید، که نفس عمیق کشیدن یا هر کار دیگهای بعد از یک خطا، چقدر حس بهتری داره نسبت به ساعتها سرزنش شدن داره، بهتون قول میدم، بعد از چندین بار تکرار و تمرین، بالاخره راه باحالتر رو انتخاب میکنه. پس، کاملا آگاهانه، تلاش کنید تا مغزتون، لذت ناشی از رها کردن خود سرزنشی رو درک کنه! هر وقت که تونستید به خودسرزنشیتون غلبه کنید، به احساس خوب ناشی از این پیروزیتون فرصت بدید تا یکم در وجودتون سرک بکشه، زود نخواید که ازش خلاص بشید، بذارید مغز به این حال خوب توجه کنه، این حال خوبو بو بکشه…
میفهمم که دفعات اول ممکنه اوضاع خیلی خوب پیش نره، هیچ عیب نداره! دو بار، سه بار، چهار بار تلاش کنید، اگر دفعه پنجمم، دوباره دچار خود سرزنشی شدید، یادتون باشه، چهار بار تلاش، هرچی باشه، بازم از نقطه صفر بهتره...
موفق باشید بچه ها
@دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @ریاضیا ریاضی فیزیک @تجربیا @اپ-کاتالیزورهای-آلاء @راه-ابریشمی-ها-ادبیات @راه-ابریشمی-ها-دینی @راه-ابریشمی-ها-ریاضی-تجربی @راه-ابریشمی-ها-ریاضیات-ریاضی @راه-ابریشمی-ها-زبان @راه-ابریشمی-ها-زیست @راه-ابریشمی-ها-شیمی @راه-ابریشمی-ها-عربی -
M M.ba78 این موضوع را از غیر درسی جابهجا کرد
-
سلام بچه ها حالتون چطوره امروز میخواییم درباره دو مورد حرف بزنیم یک چرا کار هامون رو عقب میندازیم و یکی از دیگه از اشتباه های رایج کنکوری ها که باعث میشه توهم بزنید
در اخرم اونایی که الان شروع کردن به درمان کمال گرایی خودشون احتمالا با موضوع خود سرزنشی مواجه شدن ته این پارت برای شما هاست بچه ها اما اول بریم سراغ مشکل اولمون چرا کار هامون رو به تعویق میندازیم
(منبع مطالب سایت ارگانیک مایندد)
چرا ما مدام کارهامون رو به تعویق میندازیم؟
یادگیری به تنهایی منجر به پیشرفت نمیشه. بنابراین، بیشتر وقتتون رو صرف تمرین کردن بکنید، فکر کردن كافيه، وقت عمله.
اگه همیشه انجام کارهاتون رو به دقیقه نود، موکول میکنید، بهتره اینو از من تو کلهتون به یادگار داشته باشید که راهحل در مدیریت زمان نیست، در مدیریت هیجاناته! چون ما همیشه از انجام کارهایی اجتناب میکنیم، که در ما هیجانات آزاردهندهای مثل اضطراب، درد، ترس، ابهام و خستگی ایجاد میکنن. بنابراین، این به تاخیر انداختنها، مثل داروی ضددردی میمونن که ما رو آروم میکنن ولی به قیمت هنگفت در دراز مدت! بر این اساس، دقیقه نودیها کسانی هستن که حاضر نیستن حجم بالایی از احساسات منفی رو تاب بیارن و در کنار اون احساسات، کارشون رو آغاز کنن. پس اگه میخواین از شر این خصلت مخرب خلاص شید، به جای یاد گرفتن روشهای مدیریت زمان روی مدیریت هیجاناتتون تمرکز کنید.
قدم اول، متوقف کردن خود سرزنشی و کمالگرایی
(پیشنهاد میکنم پارت های قبلی رو بخونید خود سرزنشی هم توضیحاتش هست تو همین پارت)
به تجربه فهمیدم اکثر افرادی که کارهاشون رو به تعویق میندازن، بیرحمترین منتقدین خودشونن؛ بخاطر همینم هست که شروع کردن کارها همیشه اونها رو مضطرب میکنه چون به قاضی سنگدلی تو درونشون هست که اگه کمی افت کیفی تو کارشون ببینه، به شدیدترین شکل ممکن تنبیه، سرزنش و قضاوتش میکنه. پس وظایفش رو تا جایی که بتونه به تعویق میندازه تا با اون سرزنشگر دورنیش رو در رو نشه! ولی بدبختی اینه که هر چی بیشتر کار رو به تعویق بندازی، اون سرزنشگر عصبیتر و وحشیتر میشه و بالاخره خرخرهتونو به خاطر همین اهمالکاری خواهد گرفت. مثلا خیلی از دقیقه نودیها جغدن؛ یعنی شب زندهدارن و هوشیاری مغزشون در طول شب بیشتره. پس اگه تکلیفتون مشخص باشه که قراره از غروب به بعد، به وظایفتون رسیدگی کنید، دیگه بابت کمکاری در طول روز، خودتون رو سرزنش نکنید.
قدم دوم، از دیگران کمک بگیرید.
وقتی به تنهایی روی پروژهای کار میکنید که تصورتون ازش اینه که مبهم، بیفایده و خستهکنندهس، در این مواقع، کنار گذاشتن کار، خیلی راحته؛ اما اگر کسی در کنار شما حضور پیدا کنه، لحظه به لحظه پیشرفتتون رو دنبال کنه و بدونید که به نتیجه کار اهمیت میده، ادامه دادن مسیر براتون آسونتر میشه. کمک گرفتن از یه روانشناس تو این مرحله خیلی جوابه، همچین کسی میتونه به شما کمک کنه تا نیرو محرکه وجودتون زود به زود خالی نشه و منطقتون رو مدام تصحیح میکنه تا به بیراهه نره.( اگه تنها هستید میتونید نمودار برای خودتون درست کنید مثلا من نمودار خواب و ساعات درسی و کاری دارم)
نکته آخر، اینو بدونید که دقیقه نودی بودن، بیماری نیست که درمان و دارو داشته بشه، بلکه یک چالشه که همه ما، هر روز باید باهاش دست و پنجه نرم کنیم و به انواع روشهای مدیریت و کنترلش مسلح بشیم؛ چرا که همیشه، وظایفی در زندگی خواهند بود که علاقهای بهشون نداریم و طبیعتا، اجبار به انجامشون، در ما هیجانات منفی ایجاد میکنه؛ اما عادت به اجتناب از تجربه این هیجانات منفی، چیزیه که میتونیم با تمرین مداوم، در شکستنش استاد بشیم.
خوب مسیح دادا الان من دقیقه نودی ام باید چیکار کنم؟
هیچی راستش باید پارت بعدی رو بخونی
فردا مینویسمش میتونی با راه کارهایی که فردا میگیری خودتو اصلاح کنی اما الان دلتو بده به این مطالب که خیلی کمکت میکنن زود تر پیشرفت کنی
خب فکر کردن کافیه دوستان وقت عمله
فکر کردن کافیه، وقت عمله...
به کرات آدمهایی رو دیدم که وقتی میخوان یه کاری رو راه بندازن یا یه هدفی تو کلهشون دارن اونقدر خودشون رو درگیر آموزش و یادگیری و تحقیق در مورد هدف مورد نظر میکنن که بیا و ببین. کسی رو میشناختم که تصمیم داشت برای دوی نیمه ماراتن خودش رو آماده کنه، ایشون مقاله در مورد دوی ماراتن نمونده بود که نخونه. خب داداش گلم بسه دیگه! فعلا یه کتونی پات کن برو بدوووو بعدا وقت هست که بهترین اپلیکیشن ثبت شیب محل دویدن رو که در جا شیب محل مورد نظر رو محاسبه میکنه و بهترین میزان ضربان قلب رو پیشنهاد میده رو پیدا کنی! یا یه منشی قدیما داشتم که بنده خدا میخواست وزنش رو بیاره پایین و قصد داشت رژیم بگیره در حالیکه هر روز عصرها که کارش سبکتر میشد، کارش این بود که یه کاسه ماست موسیر و چیپس بذاره جلوش و در مورد بهترین روش تغذیه و رژیم تحقیق کنه. اینجور آدمها یه چیزی از تحقیق کردن شنیدن ولی دیگه گندشو رسما در میارن. اگه همچین آدم اهل مطالعه ولی از زیر کار در رویی هستی، ادامه مطالب رو بخون تا یکم تو روح و روانت سوهان بکشم!خب حتما میدونید از جايي كه الان هستيم، تا جایی که دوست داريم در آینده به اون برسيم همیشه فاصلهاي وجود داره كه اكثرمون به اشتباه تصور ميكنيم مقصر اين شكاف و فاصله، کمبود علم و آگاهیه. شاید بخاطر همینه که میریم و کلی پول بابت کلاسهای جور وا جور میدیم و يكسره به دنبال یادگیری روشهاي جديد هستيم. در واقع، تصور ما اینه که اگر راهکار بهتری یاد بگیریم، به نتایج بهتری خواهیم رسید، چون باور داريم كه يك نتيجه جديد احتياج به علم جديد داره. اما بهتره بدونيد، آگاهی بیشتر، لزوما نتایج بهتر به همراه نمیاره، دليلشم برمیگرده به تفاوت بین یاد گرفتن و تمرین کردن. بریم تا این مسئله رو بیشتر براتون بازش کنم.
با اینکه به نظر ميرسه بين یاد گرفتن و تمرین کردن یک كار جدید، تفاوتي وجود نداره، ولی حقیقت اینه که هر كدوم از این دو روش، نتایج خیلی متفاوتی به بار میارن، بذارید با مثال بهتون توضیح بدم.
فرض کنیم هدف شما کتاب نوشتن باشه، شما میتونید سالها با یه نویسنده معروف در مورد کتاب نوشتن حرف بزنید (يادگيرى) ولی تنها راه برای اینکه واقعا نویسنده بهتری بشید اینه که دست به کار بشید و یکسره بنویسید (تمرین). فرض كنيم هدف شما خوش هيكل شدن و قوي تر شدن بدنتونه. ميتونيد در مورد بهترين دستورالعمل تكنيك اسكات زدن تحقيق كنيد، اما حقيقت اينه كه تنها راه قويتر شدن اينه كه وزنه زدن رو تمرين كنيد.
خیلی وقتها یادگیری فقط یه بهانه واسه شروع نکردنه. خیلی وقتها یادگیری تبدیل به بهونه و روشی ميشه برای از زير كار در رفتن، براي فرار از برداشتن یک قدم واقعی. در واقع یادگیری خیلی ارزشمنده، اما تا زمانی که خودش تبدیل به نوعی تعلل و به تعویق انداختن اهداف و علايقمون نشه. مثلا وقتي شما میخواید یه زبون خارجی یاد بگیرید؛ اينكه کتابی بخونيد در مورد اینکه چطور میشه یک زبان خارجی رو به سرعت فرا گرفت، باعث میشه توهم پیشرفت کردن بزنید (چون خودتون رو توجيه ميكنيد كه دنبال بهترين راهكار هستيد) درحالیکه اصلا در مسير تمرین کردن نیستید.
وقتی شما در مورد چیزی مطالعه میکنید، فقط آگاهیتون افزایش پیدا میکنه و اينكه چطور میتونید در عمل از دانشتون استفاده كنيد بي پاسخ ميمونه. در حالیکه تمرین کردن، یکی از بهترین روشهای یادگیریه؛ چون همون اشتباهاتی که در این راه مرتکب میشید، هر بار بينش جديدى در اختيارتون ميذاره و شما رو استادتر ميكنه. به علاوه، تمرین کردن تنها راهیه که بوسیله اون میتونید از دانشتون برای ارائه به دنیای اطرافتون بهره ببرید. مثلا شما میتونید مقاله ای در مورد بهترین روش دویدن تو ماراتن مطالعه کنید اما قائدتا اطلاعاتی که به دست میارید تا زمانی که دست به کار نشید به درد نمیخوره.
حالت کنونی زندگی شما نتیجه عادات و باورهاییه که هر روز مشغول تمرین اونها بودید و هستید. وقتی این رو بفهمید و هر روز و هر شب، انرژیتون رو به تمرین عادات بهتر متمرکز کنید(فردا برای تبدیل رفتار ها به عادت ه صحبت میکنیم
) ، بهتون قول میدم پیشرفت مستمرى در انتظار شما خواهد بود. نه چیزهایی که یاد میگیریم و نه روياپردازيهامون، نتایج نهايي ما رو مشخص نميكنن؛ نتایج نهایی ما رو عمل ما تعیین میکنه. بنابراین، انرژیتون رو روی روند انجام کار متمرکز کنید.
آيا یادگیری به تنهايي، كاملا بيفايده است؟ معلومه که نه. کسب اطلاعات میتونه بهتون کمک کنه وقتى زمان عمل فرا ميرسه، تصمیم مناسب و منطقیتری بگیرید، يا از خود فرايند يادگيري و به دست آوردن اطلاعات جديد لذت ببريد، ولی قصد اصلي من از این مقاله این بود که بهتون بگم، یادگیری به تنهایی منجر به پیشرفت نمیشه. بنابراین سعی کنید بیشتر وقتتون رو صرف تمرین کردن بکنید، فکر کردن كافيه، وقت عمله...
وقت عمل به اینم هست که از خود سرزنشی هم رها کنید خودتون رو
چطوری میشه از شر خودسرزنشی رها شد؟
پیش گرفتن هر رویه جدید و کنار گذاشتن یه عادت قدیمی، احتیاج به تمرین داره، اول از همه، باید انتخاب کنید که قراره دیگه خودتون رو سرزنش نکنید.روانشناسها، با بررسی غرایز انسانی، متوجه وجود یه کد اشتباه تو سیستم شناختی ما آدمها شدن که باعث میشه تجربیات منفی رو شدیدتر از واقعیت موجود تفسیر کنیم. مغز میخواد ما موفقیتهامون رو نادیده بگیریم و وزن بیشتری برای کاستیها و اشتباهات خودمون قائل بشیم.
در واقع، مغز ما به مکانیزم خودسرزنشی مجهز شده، تا مثل عقاب، ذهن و رفتارمون رو زیر نظر بگیره که به محض ارتکاب خطا، گوشمون رو بپیچونه تا در صدد جبران بر بیایم و از تجربیاتمون درس بگیریم، چون برای حرکت در جهت اصلاح، اول از همه باید متوجه اشتباهاتمون بشیم دیگه!
جای احمقانه ماجرا اینجاست که خیلی وقتها، ما به خاطر انحراف از جاده زندگی، به یه بوق هشدار کوچیکی احتیاج داریم که حواسمون رو جمع جاده زندگی کنیم، ولی به جای یه تلنگر ساده، گاها چنان خودسرزنشی مهلکی در ما ایجاد میشه که تا خرخره ما رو درگیر احساس شرم میکنه. یعنی همون سیستمی که قرار بود با یه بوق ساده ما رو به جاده اصلی زندگی هدایت کنه، تبدیل به تریلی عظیم الجثهای میشه که یه عالمه نشخوار و سرزنش رو سرمون خالی میکنه. فرآیندی که نتیجهش میشه افسردگی، اضطراب و درماندگی و در موارد شدید، خودکشی حتی!
در باب بیخاصیت بودن خودسرزنشی همینو بگم که من یکی، تو زندگی شخصیم، بارها پیش اومده که شب تا صبح، خودمو، به خاطر انجام ندادن دو تا از کارهام خودم رو سرزنش کردم، با این تصور که شرم و حیای ناشی از این خودسرزنشی، شاید نیرو محرکهای بشه که فرداش بتونم به کارهام رسیدگی کنم، زهی خیال باطل! صبحش با چنان حال خموده و سنگینی از خواب پا شدم که حتی حوصله دست و رو شستنم نداشتم چه برسه انجام کارهایی که همش ازشون اجتناب می کردم.
حالا راه حل مقابله با این خود سرزنشی لعنتی چیه؟ ببینید، پیش گرفتن هر رویه جدید و کنار گذاشتن یه عادت قدیمی، احتیاج به تمرین داره،
اول از همه، باید انتخاب کنید که قراره دیگه خودتون رو سرزنش نکنید. نکته موجود در هر خطایی رو قراره دریافت کنید و قرار نیست بارها و بارها به خاطرش خودتون رو سرزنش کنید، تمام. یعنی بلند و واضح، به مغزتون اعلام میکنید که قراره اوضاع از این به بعد عوض بشه، قرار نیست دیگه اجازه بدید خودتون رو بابت هر اتفاق کوچیکی پاره پاره کنید!
و اما قدم دوم، اون وقتهایی که دارید خودتون رو با چکش میزنید، درد چکش رو با پوست و گوشت و استخونتون حس کنید، قبل از اینکه تابع جلاد درونیتون بشید، ببینید چطور مظلومانه وجودتون داره سهمگینترین شلاقها رو میخوره! اگه لحظهای دلتون به حال خودتون کباب شد، اونوقت بیاید وسط معرکه و اجازه ندید منتقد بیرحم وجودتون به شلاق زدنش ادامه بده! تمام تلاشتون رو بکنید تا صدای منتقد درونیتون رو خاموش کنید، هر فعالیتی که در اون لحظات، شما رو از ذهن خودتون بیرون بکشه، میتونه اون صداهای سرزنشآمیز رو خاموش کنه.
و اما قدم سوم که از همه مهمتره: یکی از خصایص مغز ما، یادگیری براساس پاداشه. در واقع، بخشی از مغز ما به اسم قشر اوربیتوفرونتال، همیشه به دنبال دریافت پیشنهاد بهتر و لذت بخشتره! X رو با Y مقایسه میکنه و اگر Y لذت بخشتر باشه، یا، درد کمتری به همراه بیاره، یاد میگیره که از دفعات بعدی، Y رو انتخاب کنه. اینجا همون جاییه که شما وارد عمل میشید و این سیستم مغزتون رو هک میکنید؛ در واقع، اگر مغز رو متوجه کنید، که نفس عمیق کشیدن یا هر کار دیگهای بعد از یک خطا، چقدر حس بهتری داره نسبت به ساعتها سرزنش شدن داره، بهتون قول میدم، بعد از چندین بار تکرار و تمرین، بالاخره راه باحالتر رو انتخاب میکنه. پس، کاملا آگاهانه، تلاش کنید تا مغزتون، لذت ناشی از رها کردن خود سرزنشی رو درک کنه! هر وقت که تونستید به خودسرزنشیتون غلبه کنید، به احساس خوب ناشی از این پیروزیتون فرصت بدید تا یکم در وجودتون سرک بکشه، زود نخواید که ازش خلاص بشید، بذارید مغز به این حال خوب توجه کنه، این حال خوبو بو بکشه…
میفهمم که دفعات اول ممکنه اوضاع خیلی خوب پیش نره، هیچ عیب نداره! دو بار، سه بار، چهار بار تلاش کنید، اگر دفعه پنجمم، دوباره دچار خود سرزنشی شدید، یادتون باشه، چهار بار تلاش، هرچی باشه، بازم از نقطه صفر بهتره...
موفق باشید بچه ها
@دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @ریاضیا ریاضی فیزیک @تجربیا @اپ-کاتالیزورهای-آلاء @راه-ابریشمی-ها-ادبیات @راه-ابریشمی-ها-دینی @راه-ابریشمی-ها-ریاضی-تجربی @راه-ابریشمی-ها-ریاضیات-ریاضی @راه-ابریشمی-ها-زبان @راه-ابریشمی-ها-زیست @راه-ابریشمی-ها-شیمی @راه-ابریشمی-ها-عربیسلام وقت بخیر.
من خیلی وقته شمارو دنبال می کنم پیگیر محتواهای که میگذارید هم هستم / یاد دارم که رشته شما ریاضی هستش و یک سال پشت کنکور موندین .
می خوام اگر ممکنه درباره تجربه تون پشت کنکور بودین بگید / پشیمون نیستید ؟ انگیزه تون رو برای خوندن تو این یک سال از دست ندادین ؟ و چیکار کردین که خسته و دلزده نشدین ؟ و اگر شدین چطوری ادامه دادین .بالاخره الان نزدیک کنکوره خیلی هام هستن به پست کنکور موندن فکر می کنن . از اونجایی هم که پست های شما حداقل بشخصه روم تاثیر داشته خیلی دلم می خواد در این باره هم بشنوم حرف های شمارو .
مرسی -
سلام وقت بخیر.
من خیلی وقته شمارو دنبال می کنم پیگیر محتواهای که میگذارید هم هستم / یاد دارم که رشته شما ریاضی هستش و یک سال پشت کنکور موندین .
می خوام اگر ممکنه درباره تجربه تون پشت کنکور بودین بگید / پشیمون نیستید ؟ انگیزه تون رو برای خوندن تو این یک سال از دست ندادین ؟ و چیکار کردین که خسته و دلزده نشدین ؟ و اگر شدین چطوری ادامه دادین .بالاخره الان نزدیک کنکوره خیلی هام هستن به پست کنکور موندن فکر می کنن . از اونجایی هم که پست های شما حداقل بشخصه روم تاثیر داشته خیلی دلم می خواد در این باره هم بشنوم حرف های شمارو .
مرسیحسین احمدی سلام دوست عزیز
خوشحالم که مطالب براتون مفید بوده
توصیه اینه که نمونید پشت کنکور این اولین مرحله زندگی شخصی هر فرده و اگه بخواد توش در جا بزنه دیگه چه برسه به باقی مراحل زندگیش یا حتی کنکور های بعدی که در پیش داریم
کنکور فقط یه آزمونه مثل بقیه آزمون ها هر کی که خونده باشه میتونه به تست ها پاسخ بده در زمان که براش معین شده و بعضی اوقات حتی زمان زیادی ذخیره کنه.
تنها کاری که باید بکنید خوندنه!
برای یه رتبه معقول تو رشته ریاضی (2000 تا 3000) میتونم بهتون قول بدم فردی که که طی دو ماه 60 روز
روزی 5 ساعت مطالعه داشته باشه حتما در همین حوالی رتبه میاره
به شرطی که!
به بودجه بندی توجه کنه!
مثلا شما تو حسابان ضعیفی (در 60 روز منظورمه ها اگه وقت بود که بخون) نرو تابع بخون چون مباحثش پیچیده س و به غیر مسایل ترکیبی که با مثلثات حد و مشتق و لگاریتم میاد تابع فقط خودش 2 سوال داره!
همه مباحث
انتقال توابع
ترکیب توابع
روابط ریشه ها
ترکیب توابع
و...
2 سوال
میشه 3.5 درصد
خب طبیعیه اگه مباحث الگو دنباله رو بخونید خیلی بهتره تو این تایم کم چون 2 سوال داره
تجسم فضایی 2 سوال
کل آمار و احتمال 7 سوال
فصل یک و سه گسسته 8 سوال
در تایم شصت روز خیلی راحت میشه به مطالب بالا تسلط پیدا کرد میشه 34 درصد!
تازه خیلی هم مباحث سختی نخوندی!
برای فیزیک
یازدهم فصل اول 5 سوال فصل دوم 4 سوال و دو فصل آخر هر کدوم 2 سوال یکی از فصل های دهم یا دوازدهم رو انتخاب کنید (به جز فصل یک دهم اگه ریاضی هستید)
اینم میشه 30 درصد فیزیک
برای شیمی فصل یک و دو دهم 9 سوال داره میشه 20 درصد فصل دو 6 تا داره.
خوب این درصدا بد نیستا!
برای کسی که نخونده اصلا بد نیست
برای اثبات بیشتر پشت کنکور نموندن ادامه میدم
برای عمومی ها
ادبیات صفری؟
خو صفری نخون وقت نذار درس سختیه الان وقت نداری
رو عربی و زبان و دینی وقت بذار هر کدوم رو در حد 50 یا 60 درصد بخون عربی تکنیک تست زدن بلد باشی که الان راحت 30 درصد رو داری یکم زور بزنی میشه 60
دینی یه خورده اذیت میکنه اونم شما تا وسط یازده بخونی 50 بزنی به اندازه وقت هست
زبان تا حدودی به خودت مربوطه بهتره هر روز لغت بخونی هفته ای یکو نیم جلسه گرامر
16 تا سوال لغته تو زبان!
خو وقتی میشه این درصد هارو کسب کرد چرا موند پشت کنکور؟
برای انگیزه که چه بگم براتون حوصله تون سر میره یه مدت نمیخونید کلی مطلب یادت میره دیگه اعصاب نمیمونه همه مطالب پارسالو هی بخونی کسل میشی
من همین الانم از دی کسلم حوصله م نمیکشه
هی میگم کاش تموم شه برم سر کار برم دانشگاه رو زبان انگیلیسی بچه ها کار کنم زبان ژاپنی مو تقویت کنم
توصیه شدید میکنم نمونیدپشت کنکور
ببخشید پاسخم یه خرده طولانی شد
اگه سوال دیگه ای داشتی حتما بپرس -
حسین احمدی سلام دوست عزیز
خوشحالم که مطالب براتون مفید بوده
توصیه اینه که نمونید پشت کنکور این اولین مرحله زندگی شخصی هر فرده و اگه بخواد توش در جا بزنه دیگه چه برسه به باقی مراحل زندگیش یا حتی کنکور های بعدی که در پیش داریم
کنکور فقط یه آزمونه مثل بقیه آزمون ها هر کی که خونده باشه میتونه به تست ها پاسخ بده در زمان که براش معین شده و بعضی اوقات حتی زمان زیادی ذخیره کنه.
تنها کاری که باید بکنید خوندنه!
برای یه رتبه معقول تو رشته ریاضی (2000 تا 3000) میتونم بهتون قول بدم فردی که که طی دو ماه 60 روز
روزی 5 ساعت مطالعه داشته باشه حتما در همین حوالی رتبه میاره
به شرطی که!
به بودجه بندی توجه کنه!
مثلا شما تو حسابان ضعیفی (در 60 روز منظورمه ها اگه وقت بود که بخون) نرو تابع بخون چون مباحثش پیچیده س و به غیر مسایل ترکیبی که با مثلثات حد و مشتق و لگاریتم میاد تابع فقط خودش 2 سوال داره!
همه مباحث
انتقال توابع
ترکیب توابع
روابط ریشه ها
ترکیب توابع
و...
2 سوال
میشه 3.5 درصد
خب طبیعیه اگه مباحث الگو دنباله رو بخونید خیلی بهتره تو این تایم کم چون 2 سوال داره
تجسم فضایی 2 سوال
کل آمار و احتمال 7 سوال
فصل یک و سه گسسته 8 سوال
در تایم شصت روز خیلی راحت میشه به مطالب بالا تسلط پیدا کرد میشه 34 درصد!
تازه خیلی هم مباحث سختی نخوندی!
برای فیزیک
یازدهم فصل اول 5 سوال فصل دوم 4 سوال و دو فصل آخر هر کدوم 2 سوال یکی از فصل های دهم یا دوازدهم رو انتخاب کنید (به جز فصل یک دهم اگه ریاضی هستید)
اینم میشه 30 درصد فیزیک
برای شیمی فصل یک و دو دهم 9 سوال داره میشه 20 درصد فصل دو 6 تا داره.
خوب این درصدا بد نیستا!
برای کسی که نخونده اصلا بد نیست
برای اثبات بیشتر پشت کنکور نموندن ادامه میدم
برای عمومی ها
ادبیات صفری؟
خو صفری نخون وقت نذار درس سختیه الان وقت نداری
رو عربی و زبان و دینی وقت بذار هر کدوم رو در حد 50 یا 60 درصد بخون عربی تکنیک تست زدن بلد باشی که الان راحت 30 درصد رو داری یکم زور بزنی میشه 60
دینی یه خورده اذیت میکنه اونم شما تا وسط یازده بخونی 50 بزنی به اندازه وقت هست
زبان تا حدودی به خودت مربوطه بهتره هر روز لغت بخونی هفته ای یکو نیم جلسه گرامر
16 تا سوال لغته تو زبان!
خو وقتی میشه این درصد هارو کسب کرد چرا موند پشت کنکور؟
برای انگیزه که چه بگم براتون حوصله تون سر میره یه مدت نمیخونید کلی مطلب یادت میره دیگه اعصاب نمیمونه همه مطالب پارسالو هی بخونی کسل میشی
من همین الانم از دی کسلم حوصله م نمیکشه
هی میگم کاش تموم شه برم سر کار برم دانشگاه رو زبان انگیلیسی بچه ها کار کنم زبان ژاپنی مو تقویت کنم
توصیه شدید میکنم نمونیدپشت کنکور
ببخشید پاسخم یه خرده طولانی شد
اگه سوال دیگه ای داشتی حتما بپرسواقعا ممنونم از شما / لطف کردید وقت گذاشتید / ان شاالله همیشه موفق باشید .
-
واقعا ممنونم از شما / لطف کردید وقت گذاشتید / ان شاالله همیشه موفق باشید .
حسین احمدی خواهش میکنم
اگه بقیه پارت هارو مطالعه نکردید پیشنهاد میکنم مطالعه کنید
موفق باشید