-
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
گاهی بساط عیش خودش جور می شود
گاهی دگر، تهیه بدستور می شود
گه جور می شود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور می شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست گاهی تمام شهر گدای تو می شود…
گاهی برای خنده دلم تنگ می شود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ می شود
گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود
ازهرچه زندگیست دلت سیر می شود
گویی به خواب بود جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصت مان دیر می شودMahan Xodayi 2
در آن نفس که بمیــرم در آرزوی تــــو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم -
Narges Azadmanesh
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشتMahan Xodayi 2
تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید -
تویی که ناب ترین فصل هر کتاب منی
شروع وسوسه انگیز شعر ناب منیمن آن سکوت شکسته در آسمان توام
و تو درآمد دنیا و آفتاب منیچقدر هجمه ی تشویش بی تو بودن ها
تویی که نقطه ی پایان اضطراب منیبرای زندگی ی بی جواب و تکراری
به موقع آمدی و بهترین جواب منیروان در اوج خیالم چو رود می مانی
همیشه جاری و مانا در عمق خواب منینفس پس از گذرت از حساب می افتد
و تو دلیل نفس های بی حساب منیرها مکن غزلم را همیشه با من باش
که ختم خاطره انگیزه شعر ناب منیبچه ها شما هم وقتی شعر میگید دل تنگ میشید مثل من؟
نوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۴۰۰، ۱۱:۱۰ آخرین ویرایش توسط علیرضا تمدنی انجام شدهNarges Azadmanesh
بی قرارِ تو ام و در دل تنگم گله هاست
آه! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست... -
مثلِ عکسِ رخِ مهتاب
که افتاده در آب
در دلم هستی و بینِ من و تو فاصله هاست...علیرضا تمدنی
تنگ شد از غم دل جای به منیک دل و این همه غم وای به من
-
علیرضا تمدنی
تنگ شد از غم دل جای به منیک دل و این همه غم وای به من
نوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۴۰۰، ۱۱:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
نوح تویی
روح تویی
فاتح و مفتوح تویی
سینه ی مشروح تویی
بر درِ اسرار مرا... -
@ftm-montazeri
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود -
Narges Azadmanesh
نوح تویی
روح تویی
فاتح و مفتوح تویی
سینه ی مشروح تویی
بر درِ اسرار مرا...علیرضا تمدنی
آسمان بار امانت نتوانست کشیدقرعه ى فال بنام من دیوانه زدند…
-
-
-
@gomname81
نکند موی مرا دست کسی شانه کند؟
خاطره جان مرا خسته و دیوانه کند؟@fatemeh-Ma
دارمت دوست به حدی که خدامیداند
رازاین قصه فقط بادصبامیداند -
در گوشِ دلم گفت فلک پنهانی:
حُکمی که قضا بُوَد ز من میدانی؟
در گردشِ خود اگر مرا دست بُدی،
خود را برهاندمی ز سر گردانی
-
@fatemeh-Ma
دارمت دوست به حدی که خدامیداند
رازاین قصه فقط بادصبامیداندنوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۴۰۰، ۱۷:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم پریدیم -
Narges Azadmanesh
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم پریدیمMahan Xodayi 2
مایه حسن ندارم که به بازار من آیی
جان فروش سر راهم که خریدار من آیی -
Mahan Xodayi 2
مایه حسن ندارم که به بازار من آیی
جان فروش سر راهم که خریدار من آیینوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۴۰۰، ۱۷:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم -
عشق را از تیغ و
خنجر باک نیست
اصل عشق از آب و
باد و خاک نیست
در جهان هم صلح و
هم پیکار عشق
آب حیوان تیغ
جوهر دار عشق
-
Narges Azadmanesh
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادمMahan Xodayi 2
مـاهـم کـه هـالـه ای بـه رخ از دود آهـش اسـت
دائـم گـرفـتـه چـون دل مـن روی مـاهـش است -
Mahan Xodayi 2
مـاهـم کـه هـالـه ای بـه رخ از دود آهـش اسـت
دائـم گـرفـتـه چـون دل مـن روی مـاهـش استنوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۴۰۰، ۱۷:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
تو بودی که دل من را خودت پرواز میدادی
پناهِ آخری ای عشق،بالت را نگیر از من -
Narges Azadmanesh
تو بودی که دل من را خودت پرواز میدادی
پناهِ آخری ای عشق،بالت را نگیر از منMahan Xodayi 2
نرگس که نظر باز بود در صف گلها
چون روی تورا دید نظر سوی تو دارد -
Mahan Xodayi 2
نرگس که نظر باز بود در صف گلها
چون روی تورا دید نظر سوی تو داردنوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۴۰۰، ۱۷:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
در درگه خلق بندگی مارا کشت
از بهر دونان دوندگی مارا کشت
گه منت خلق گه منت روزگار
یارب این زندگانی ماراکشت -
Narges Azadmanesh
در درگه خلق بندگی مارا کشت
از بهر دونان دوندگی مارا کشت
گه منت خلق گه منت روزگار
یارب این زندگانی ماراکشتMahan Xodayi 2
تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي آنكه وعده باشد در انتظار بوده -
Mahan Xodayi 2
تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي آنكه وعده باشد در انتظار بودهنوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۴۰۰، ۱۷:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
همان به کاین نصیحت یادگیریم
که پیش از مرگ یک نوبت بمیریم:( -
Narges Azadmanesh
همان به کاین نصیحت یادگیریم
که پیش از مرگ یک نوبت بمیریم:(Mahan Xodayi 2
منم عاشق مرا غم سازگار استتو معشوقی تو را با غم چه کار است ؟