-
نوشتهشده در ۲۸ شهریور ۱۴۰۳، ۱۰:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@z-e
در دل تنگم خموشی میکند انبار حرف
محرمی کو تا بگویم اندک از حرف بسیار -
نوشتهشده در ۲۸ شهریور ۱۴۰۳، ۱۰:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@z-e
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت -
نوشتهشده در ۲۸ شهریور ۱۴۰۳، ۱۳:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@z-e
تا بداند که شبِ ما به چه سان میگذرد
غم عشقش دِه و عشقش دِه و بسیارش دِه -
نوشتهشده در ۲۹ شهریور ۱۴۰۳، ۸:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۹ شهریور ۱۴۰۳، ۱۱:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@z-e
دیریـست کـه از روی دل آرای تـــو دوریـم
محتـاج بیـان نیست کـه مشتـاق حضـوریـم.(از شعر ها ذخیره در یاداشت هام استفاده می کنم
)
-
@z-e
دیریـست کـه از روی دل آرای تـــو دوریـم
محتـاج بیـان نیست کـه مشتـاق حضـوریـم.(از شعر ها ذخیره در یاداشت هام استفاده می کنم
)
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۹ شهریور ۱۴۰۳، ۱۲:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@z-e
تا آفتاب روی تو مشکین نقاب بست
جان را شب اندر آمد و دل در عذاب بست -
نوشتهشده در ۲۹ شهریور ۱۴۰۳، ۱۲:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من از ان روز که در بند تو ازادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم -
نوشتهشده در ۲۹ شهریور ۱۴۰۳، ۱۳:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نام نیکو گر بماند ز آدمی
به کزو ماند سرای زرنگار -
نوشتهشده در ۲۹ شهریور ۱۴۰۳، ۱۴:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم، کاین درد را دوا کن؟