هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
نوشتهشده حدود 14 ساعت پیش آخرین ویرایش توسط انجام شده
برم با آشپزخونه سرگرم شم...
-
از روی نوشتن نمیشه غرور دید حتی اگه نخواد غرور داشته باشه چطور بنویسه که اینطور برداشت نشه ؟
مهم چیزیه که تو دلشه و قطعا مغرور نیست -
Maaaah
مرسی سلامت باشی🩵 -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده حدود 13 ساعت پیش آخرین ویرایش توسط jahad_121 انجام شده
حتمااا یک برنامه و یک لیست از کار هام باید اماده کنم
که این مدت تعطیلات خوب استفاده کنم -
️
️
️
️
️
️
️
️
️
-
گشنمه
باید بیرونم برم چند تا چیزی که نیاز ه بگیرم
اومدم از خوابگاه نیاوردم شون و الان نیاز دارم بهشون
هعی️
می خواستم چند روز حسابی استراحت کنما -
کل ریاضی 2 رو اگر ننوشتم
️
️
️
️
️
️
-
هعی ترم ها بعد که ریاضی کمتر داریم چه کنم
ریاضی در شیمی مگه چی می خواند بگند
کتاب محسابات شیمی در مهندسی شیمی هم دارمولی ریاضی یک چیز دیگست
️
-
ان لب
خندان
تو -
یک
بی
خبر -
نوشتهشده حدود 13 ساعت پیش آخرین ویرایش توسط انجام شده
هعییی
-
نوشتهشده حدود 13 ساعت پیش آخرین ویرایش توسط انجام شده
گردن درد دوباره شد
-
نوشتهشده حدود 13 ساعت پیش آخرین ویرایش توسط انجام شده
️
-
نوشتهشده حدود 13 ساعت پیش آخرین ویرایش توسط انجام شده
خیره ان شاءالله ...
-
Sachli
غرور؟!
سهتا لایک؟؟
من چی گفتم شما چی برداشت کردین!
من اینجا چهار سال مثل یه معلم بودم و آموزش دادهم. هم ادبیات رو، هم تلاش کردم مثل یک دوست و شاید یه بزرگتر، نکاتی رو گفته باشم که از نظر خودم گفتنی بوده.
الآنم همین بوده.
کما اینکه من خودم اون لحظه معنای درست در خاطرم نبود. از امیر پرسیدم ببینم بلده یا نه. جوابش رو دیدی؟! جوابش اینطور بود که نه بلد نیستم و جواب نداد. حتی اگه بلد بود جواب رو توی دلش قایم کرد. من کی باهاتون اینطور رفتار کردم؟! تاحالا شده سؤالی از من بپرسین جوابشو نگیرین؟! بعد از اینکه دیدم پاسخ نداد هم نکتهای رو بهش گوشزد کردم که احساس کردم بهتره گوشزد کنم.
غرور؟!
بیانصافی جالبی بود و واقعا ناراحت شدم... به خصوص از شخصی مثل تو که هم قدیمیتری نسبت به بقیه هم لااقل میزان گفتگومون با خیلیا از اینجا بیشتر بوده، هم باهمدیگه عملا کلاس داشتیم.نوشتهشده حدود 12 ساعت پیش آخرین ویرایش توسط انجام شدهS.daniyal hosseiny
سلام
عذرخواهی میکنم که ریپلای میزنم رو پیامتون(چون بخشیش به ما هم مربوط میشه)
خواهشا با تعداد لایک ؛ درست و غلط/مخالف و موافق درباره بودن یک جمله رو حکم نکنید ...
برداشت ها متفاوته ...
هر لایک به این معنا نیست که لزوما با کل متن موافق باشیم(حداقل برای من اینطوره)
موفق باشید -
نوشتهشده حدود 12 ساعت پیش آخرین ویرایش توسط انجام شده
خبر خوب
۴۰۳ داره تموم میشه.
سالی که واقعا به معنای واقعی کلمه نحس بودن رو به اجرا دراورد -
نوشتهشده حدود 12 ساعت پیش آخرین ویرایش توسط انجام شده
مامانم صبرش تموم شد و حرفشو زد( :
گفت ناز آوردی آخرش معلومت میشه...
سکوت کردم...( :
اول وآخرشو سپردم به خودش نه آدما ...( :
برا همین یه کم شنیدن این حرفا برام راحت تر از قبله...
ولی چرا همه فک میکنن من ناز میارم؟
برام سواله!
یعنی اینقد معیارهامون برای هیچ کس مهم نیست؟!
هم من و هم اون رو خونواده ها مسخره میکنن...
اون اوایل مامانامون حسابمونو رسیدن...
مامانش گفته بوده سرکاره،جلو همکاراش نمیتونم چیزی بهش بگم بذار بیاد خونه
مامان منم که گریه و زاری و منطقی و همه چی...
خلاصه که تهش هیچی نتیجه نداد...
خونواده ها میگن اینا نمیخوان با هم ازدواج کنن بهانه میارن
️
باباش گفته بوده برا دوتاشون متاسفم
️من نمیدونم تو سر جوونای الان چی میگذره
و خلاصه که هیچ کس ما رو درک نکرد جز خودمون
خالمم یه کمممممم
فقط اونجا که میگفت خواهشا خونواده ها رو باز خبردار نکنیم الان فک میکنن همه چی حل شده()
من: متوجهم ولی حداقل به داداشم میگم اون رازداره بگم به کسی نگو نمیگه ولی همینجوری بدون اطلاع همه بخوام با شما حرف بزنم خیر! فوقش یه کم بیشتر غرغر میشنویم هرچند برای خودمم سخته ()
اون: باشه
هرطور راحتید
(
️
)
ولی خدا خیرش بده که درست با مامانم اینا حرف زده و کمتر اذیتم میکنن...
البته فک کنم نمیخواست اینجوری صحبت کنه
گفت میگم شما قبول نمیکنید...
گفتم دیگه نشد دیگه!
مامانم همین الانم از من ناراحتن
دیگه نمیشه که همه چی رو بندازید گردن من...!!
در واقع هم همش تقصیر من نیست!دوطرفه است همه چی!
و گفتن باشه...
این کارشون برام خیلی باارزش بود...( :
حرف خاصی نزدناا
اما اینکه
با اینکه دلشون میخواست ولی به انتخابم احترام گذاشتن و این حرفا رو زدن باارزشه...
گفته بودن زهرا خانم عاقلانه و عادلانه فک میکنن و تصمیم میگیرن...
.
و هرچی گفته بودن نهایتا شده آروم شدن خونواده ها...
من که دیگه با خونوادهی خودمم خیلی در این مورد حرف نزدم هرچی بوده خودش درستش کرده...
خونواده ها دیگه زیاد کاریمون ندارن
حداقل منو
و صرفا دست به دعا ان...
آخر صحبتامون گفتن که خواهرمم گفته حق دارید که قبول نکنید
من: بله...
دیگه چیزی نگفتیم...
دوست داشتم بگم پس چه توقع و اصراری دارید؟
ولی خب سکوت کار بهتری بود نسبت به سوالی که خودمم جوابشو میدونستم ...( :
#تودلی -
حتما بهتر ازمنه
-
گفتم حسمو بهش بزار ندونه
-
این روزا تا همیشه چرا نمونه