هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
چنان به موی تو آشفته ام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست -
از دیده چون جان میروی اندر میان جان من
-
بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
-
نوشتهشده در ۹ آبان ۱۴۰۳، ۱۳:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تکرار هزار و ششصد بارهی یک اشتباه
-
چون میروی بی من مرو
ای جانِ جان بی تن مرو
وز چشم من بیرون مشو
ای شعلهی تابان من
هفت آسمان را بردرم
وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری
در جان سرگردان من -
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است -
چون میروی بی من مرو
ای جانِ جان بی تن مرو
وز چشم من بیرون مشو
ای شعلهی تابان من
هفت آسمان را بردرم
وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری
در جان سرگردان منBlue28 تا آمدی اندر برم
شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من
وی روی تو ایمان من
بی پا و سر کردب مرا
بی خواب و خور کردی مرا
سرمست و خندان اندر آ
ای یوسف کنعان من -
بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو -
سخته بدون غلط املایی تایپ کردنا
-
دمی تو شربت وصلم ندادهای جانا
همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو -
که این دیوانه گر عاقل شود دیگر نمیآید..
-
این پست پاک شده!
-
رفتنت را خیالى نیست
فقط مانده ام چگونه
در چشمانى به آن زلالى
جا داده بودى آن همه دروغ را -
هَمین وَفای توام بَس که گُفتهای به رَقیب
که هیچکس به وَفـٰاداری ِ فلانی نیست -
دلتـنگ توام جانا هر دم که روم جـایی
با خود به سفر بردم یاد تو و تنـهایی.. -
نوشتهشده در ۹ آبان ۱۴۰۳، ۱۴:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سلام علیکم
-
مهشید حسن زاده 0
یه یادی کنیم از خانم پرستار عزیزنوشتهشده در ۹ آبان ۱۴۰۳، ۱۴:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهGharibe Gomnam دست شما دردنکنه
حالت چطوره -