هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۵:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هعیی
-
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۵:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چرا بارون نمیاد اصلا مگه پاییز نیست
-
.....
-
خبخبببب اینم از جشن قلمچی
-
کاظم قلمچیم دیدیم بالاخره
-
@Sally موفق باشی رادیو الاخونه
️
-
@ma-a
-
Aqua سرما و فقط سرماست
-
ولی این عکسمون که تابلو کردن دادن خیلی قشنگ شد:)
-
علامت مساوی ( = ) در سال 1557 توسط ریاضیدان اهل ولز Robert Recorde اختراع شد. چون از بارها و بارها نوشتن جمله " برابر است با" خسته شده بود
انسان بیکار
Hako هرچی نداشتن یا سختشون بود یکی چی گذاشتن براش
الان امروز یک نوع تابع نمایی وارونش رو یاد داد
بعد گفت که چون خیلیییی این تایع هی کاربرد داشته برای انکه ننوینشفلان اسمم و گذاسن براش و این طوری نوشتننش
خب چراا هعی یک چی جدید
حالا برای اینکه متوجه بشیم هی برمی گفتیم تابع وارنش رو یادمون می اوردیم که این اینه حواست باشه
مسخره -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۵:۳۱ آخرین ویرایش توسط jahad_121 انجام شده
استاد
من رشتم شیمی
هاااااا
نه ریاضیات محض
دست بردار نیستید!؟
من 3 تافصل سنگین شیمی کوییز دارم فصل 6 خودش چند تا فصل انگار
بعد هفته دیگه میان ترم فیزیکه
چرا باید امروز برای 4شنیه یک فصل کامل بزاری کوییز
اونم انتگرال که باید تمرین هی براش حل کنم
بعدم بگی از این به بغد هر جلسه ممکنه کوییز بگیرم اماده باشید
نکه تا الان دوتا کوییزی که گرفتی رو خبر دادی!؟؟!؟ -
یه بخشی هم برمیگرده به کم رو بودن من
مثلا الان نزدیک یه ساعته میخوام اجازه بگیرم از استاد که برم چون هیچ عملی نیست و من میخواستم یه مراسمی رو شرکت کنم
چیکار کردم خوبه؟
استاد داشت صحبت میکرد مزاحمش نشدم تا صحبتش تموم شه. حال رفته رست و من خجالت میکشم برم از اتاق رست صداش بزنم پس ترجیح میدم تا آخر شیفت بمونمنوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۵:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده@jahad-20 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
یه بخشی هم برمیگرده به کم رو بودن من
مثلا الان نزدیک یه ساعته میخوام اجازه بگیرم از استاد که برم چون هیچ عملی نیست و من میخواستم یه مراسمی رو شرکت کنم
چیکار کردم خوبه؟
استاد داشت صحبت میکرد مزاحمش نشدم تا صحبتش تموم شه. حال رفته رست و من خجالت میکشم برم از اتاق رست صداش بزنم پس ترجیح میدم تا آخر شیفت بمونماستاد همه ی بچه هارو ساعت شیش آف کرد
جز من و ترم پایینی که با من بود
چرا؟
چون در لحظات آخر مریض اومد . -
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۵:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
از اینکه یکی تو دست و پام باشه بدم میاد
اما اینکه یکی نظاره گر به کارم باشه خوبه -
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۵:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نمیدونم چمه
فقط میدونم همون جمله ای که استاد گفت
امروز روز تو نیست .
خسته نیستم خوابم نمیاد
اما حوصله ام ندارم به کارهای عقب افتادم برسم
دلیلی برای گریه ندارم اما دلم میخواد گریه کنم . -
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۵:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به خاطر همین انرژی که منو گرفت با مامانم خوب حرف نزدم و عذاب وجدان منو گرفت.
الان میتونم گریه کنم. -
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۵:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ادم اینطور مواقع نیاز به یه پناه داره بهش پناه ببره همه چی رو بگه اونم فقط گوش کنه
ماهم پناهمون شده بغض ها و طول دادن های تسبیحاتمون سر سجاده و نجواهای اخر شب زیر پتو. -
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۵:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به من امشب ای ساقی بده می دریا دریا
اونقد امشب مستم کن که بشم دور از دنیا -
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۵:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خودش میدونه داره هر کسی آرزویی
این باشه آرزومون، نریزه آبرویی -
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۵:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دوستی که از همه چی روزم بهش میگفتم و ارتباطمو باهش کم کردم چون هم احساس میکنم خودش دیگه دوست نداره هم اینکه من نمیخوام یه ادم غر زن جلوش باشم همش.
کانال خصوصیه که چند تا از دوستام بودن و روزمره مینوشتم و بچه هارو ازش ریمو کردم
کانال جهاد که درد و دلام قاطی میشد و لفت دادم ازش دیگه ادمین نباشم
و حدود چند ماهه که اینجا تودلی داره میشه مکانی برای خالی کردن حرفام.
شاید دیگه اینجارو هم باید از خودم بگیرم.
مثل قبل.