هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
VID_20240820_143143_285.mp4
جاست این که خیلی خوبی...
دوست دارم تو یه سری چیزا کپی خودت باشم...
🫂
(خیلی تودلی) -
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۴۰۳، ۲۱:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مجنون سر عقل اومده، شده آقای این خونه
تعصب و یه دندگیش کرده لیلی رو دیوونه -
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۴۰۳، ۲۱:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اما لیلی بی مجنونش دق میکنه میمیره
با یه اخم کوچیکم اون دلش ماتم میگیره -
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۴۰۳، ۲۱:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تو را از بین صد ها گل جدا کردم
تو سینه جشن عشقت رو به پا کردم -
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۴۰۳، ۲۱:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هیم :>
-
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۴۰۳، ۲۱:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شب شده پر ستاره
چیشمک بزن دوبارهه -
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۴۰۳، ۲۱:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بیا باهم ورزش کنیم
ماااهی اوزون برون
مااهی اوزون برون
مااااهی قزل آلاا اها -
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۴۰۳، ۲۲:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دلم خیلی برا خونه و خونواده تنگ شده..
-
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۴۰۳، ۲۲:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خیلی زیاد...
-
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۴۰۳، ۲۲:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هم اتاقیم از اوناست که خیلی سعی میکنه رعایت کنه و برا جنس مخالف حریم تعیین کنه و فلان(بعضی وقتا شورشو میاره
البته به نظر من خیلی هم اینجوری نیست
یعنی یه جاهایی مثل خودم گند میزنه ولی خودش خیلی میگه)
بعدد
تو گروهی که عضو بوده و یه سری کارای دانشگاه رو انجام میدادن
برا مسئول اون بخشِ دانشگاه که روز دانشجو رو بهشون تبریک گفته بوده
بوس فرستاده بود""
(حالش اون لحظه دیدنی بود)
یکی از پسرای دانشگاه هم همون لحظه داشته تایپ میکرده و پیامای این دوتا با هم ارسال شده بود و اونم دیده بود
هم اتاقیم خیلی سریع پاکش کرد ولی نمیدونست برا خودش تنها پاک شده یا همه
بدو بدو رفته تو اتاق بچه ها میگه نگاه کنید ببینید حذف شده یا نه
چقد بهش خندیدیم
پن: مسئول اون بخش یه آدم پر انرژیه که همه رو اسکل میکنه
ولی حریم ها رو نگه میداره و با هرکسی به میزانی که بدونه طرف مقابل اکیه شوخی میکنه
و آقا بوده
هرچند ندیده بودن ولی خب پسره دیده بود
و ممکنه نوتیفش برا یه عده دیگه هم دیده شده باشه
پن: البته که اشتباه پیش میاد ولی خب هم اتاقیم خیلیییی میگفت من به کسی محل نمیدمو و فلان
سم بود این اتفاق -
زهرا بنده خدا 2 سلام
من همهی کلاسام بیمارستان برگزار میشه ولی اگه دانشکده رفتم حتما میپرسمنوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۴۰۳، ۲۲:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMSina
متشکرم خیلی لطف میکنید -
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۴۰۳، ۲۲:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
پیروز
سلام
اگه محمد هادی(؟) یه روز بزرگ شه و اذیتتون کنه
چیکار میکنید؟
حستون دقیقا چیه؟....
مثلا
رو حرفتون حرف بزنه
لج بازی کنه
حرصتونو دربیاره و واقعااا عصبانیتون کنه...
یا مثلا بگه دلم میخواد شما چکاره اید
پن: برام سواله... -
MSina در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
چیزخیاریان
چرا من این کلمه رو با هرچی طتبیق میدم جور در نمیاد؟
اصلا تاحللا نشنیدم اخه...
خانم سوکسیناتم استفاده کرده بود هی من نمیدونم چیه.....چیز خیلی خیلی بده؟ یاخیلی بده؟ یا بده@mr-vinyzo
اینو دیگه باید از succinate بپرسی -
MSina در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Succinate
۱۲۰ خیلیههه... ما به ۵۰ برسیم بسمونه
نه ما هر کلاس یدونه نماینده داره...نماینده ما هم فقط چون باهم دوستیم و هماتاقی که کمکش میکنم...و واقعا زحمت میکشه خیلی هوای همه رو داره...بعضی وقتا بهش میگیم دیگه انقدم مهربون نباش ولشون کن بذار یه بار مشکل براشون بوجود بیاد آدم شن اخه یه سریا خیلی ادعا دارن باز میان زیر آب همین که براشون کلی کار میکنه رو هم میزنن🫠🫠
خب علیهش کودتا میکردی بیرونش میکردی نه اینکه خودت استعفا بدی
نه نه مشکلی نیس...قبول دارم یه سریا چیزخیاریان خیلی زیاااد🫠مثه همینا که زیرآب میزنن
بههه چه برنامهای...میخواستم بگم خسته نباشی ولی این برنامه بیشتر انرژی میده تا بگیرهبرعکس ما تقریبا همه تستی میگیرن اونم تو سیستم که خودش دیگه حساب میکنه
خیلی استادامون تو زمان صرفه جویی میکنن...اصلنم جاییشون گشاد نیس
ما ادبیات که داشتیم مثه کنکور بود...و حتی سخت ترررر🥲🥲چه خووب رسوندی...واقعا قدرت رسوندنت داره به بینهایت میل میکنه
انقدر چرت بود که اصصصلا یادم نیستترم ۳ داشتیم، سال پیش
بابا 50 که اوج جوونی عه
اوج عشق و حال
تازه بچه هات میخوان بزرگ شن
واس ما نه بابا... یک آدم چرتتتتت و هول و دختر بازززز
دختر بازززززززز
دختر می بینه ضعف میکنه
هنوز درسای ترم 2 رو پاس نکرده اصلا چارت مون نميدونه چیه و... واقعااا بی سوادا
خیلی خودشیرین بود آخه...چطور آقا سینا... اون اصلاح بی تربیتی خیلی عذر میخوام واقعا اونو باید بهش نسبت داد
وای نه به خدا انقدر بدنم کوفتس
اصلا بدنم شل شده یه جوریه
خستم ولی خوابم نمیاد
نههه واس ما تشریحیییی
بعد برگه A3 میدن بهمون
بعد یه سریا میگن اگر دو تا A3 پر نکنید می ندازیم
نه ما ادبیات روال بوددد
اصلا خودم برگام ریختاولش میگفتم چییی؟چی میخوای؟ هاااااااا؟
وای خیلی چرت و عجیبه
ما الان رسیدیم طبقه بندی شونSuccinate
اگه ۵۰ اوج جوونیه پس الان من تو شیرخوارگی قرار میگیرم کهبچههام اگه تونستن مامانشونو پیدا کنن، خودشونم میتونن بزرگ شن
اخ اخ این خیلی بده
خب عوضش کنین...یعنی من گروهای دیگه رو که میبینم در مقایسه با خودنون خیلی اذیت میشن سر نمایندهشون
ولی این دوست من، اینقدر خووبه اینقدر خوبه که نگو...ببین برای ورودیای جدیدمون ، اونایی که انصرافی بودن، کلی جلسه با خودشون گذاشت صحبت کردن، چنندین جلسه با معاونای آموزشی دانشگاه و ... که اینا بتونن درساشونو تطبیق بزنن و علوم پایهشونو سه ترمه تموم کنن
و خب اینا هیچکدوم وظیفش نیست، اون دانشجوها هم خودشون باید پیگیر این کارا باشن در اصل ولی خب ایشون این حرکتو زدن براشون...یادمه باهم رفتیم پیش معاون آموزشیمون، برنامهی کل تحصیلشونو ارائه دادیم که کی کدوم کلاسا رو برن، استاژر شدن ترتیب بخشایی که میرن چطور باشه، انگار یجور برنامه آموزشی جدای چیزی که هست طراحی کردیم که اینا بعدا که میان فیزیوپات و مقاطع بالاتر، بخاطر اینکه دانشگاه ورودی بهمن نداره به مشکل نخورن...و خیلی کارای دیگه که بخوام بگم اصلا تو این پیام جا نمیشه
باید ازش به تعداد دانشگاها کپی کنی بذاری تو هرکدومحالا اگه دانشجوی عادی بود میشد یکاریش کرد،ِ اصلا نادیدهش گرفت...ولی حالا که نمایندهتونه و اینطوریه...نمیدونم چی بگم...همون چیزخیاری چیز خوبیه
تا حالا این حالتو تجربه نکردم که خسته باشم ولی خوابم نیاد...اصلا نمیتونم درک کنم که خسته باشم ولی خوابم نبره مگه میشه؟
این هفته که گذشت، صبح میرفتم کلاس، عصر دانشکده، شب باشگاه و درسام که بخونم
تهش فقط جنازه ازم میموند🫠🥲این رو تو ذهنم ثبت میکنم که هیییچوقت کسی رو به سمت تهران مرکز هدایت نکنم
خیییلی دارن بهتون ظلم میکنن..بی رحمیه این کارا...اخه یعنی چی؟ برگه a3🫠
تصورشم برام وحشتناکههیچوقت فکر نمیکردم از اون استاد منفور دانشگاهمون یه روز بخاطر اینکه شکلی که تو تعریف کردی نیست خدا رو شکر کنم🥲
با برگهها دعوا داشتی؟این چه مدل رفتار برگه امتحانی ادبیاته؟
تازه واسه ما بیشتر رو بیماری زایی و قسمتای بالینیش تمرکز بود ولی همون یه ذره قسمت توضیح فرایندا و جزئیاتی که داشت و مکانیسماش خیلی چیز خیاری بوود🫠🫠 -
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۴۰۳، ۲۳:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
منی که قبلا برای همه چی گریه میکردم الان وقت پیدا نمیکنم گریه کنم
-
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۴۰۳، ۲۳:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@آناناس
این نیست که آدم مستقل ترس شده باشم یا دیگه مثل قبل لوس نباشم
صرفا وقت ندارم -
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۴۰۳، ۲۳:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خیلی بامزه است
-
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۴۰۳، ۲۳:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@آناناس
دنیا آدم بزرگا -
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۴۰۳، ۲۳:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خرم آباد جدیدا یه کافه زده که هرچیزی که بشه با آرد درست کرد رو به صورت دست ساز درست میکنه