هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
نوشتهشده در ۸ دی ۱۴۰۳، ۲۱:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اهلی کردن یعنی چی؟
-
نوشتهشده در ۸ دی ۱۴۰۳، ۲۱:۰۲ آخرین ویرایش توسط هویججج انجام شده
@AmirBarsam
یعنی اینکه
من برم بگم سلام من سارام بیا منو اهلی کن
بیا اون ساید لطیفم رو به خودم و خودت نشون بده -
نوشتهشده در ۸ دی ۱۴۰۳، ۲۱:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ولی تو اگر مرا اهلی کنی زندگی من همچون خورشید روشن خواهد شد. من با صدای پایی آشنا خواهم شد که با صدای پاهای دیگر فرق خواهد داشت.
بخشس از کتاب شازده کوچولو -
@AmirBarsam
یعنی اینکه
من برم بگم سلام من سارام بیا منو اهلی کن
بیا اون ساید لطیفم رو به خودم و خودت نشون بده -
نوشتهشده در ۸ دی ۱۴۰۳، ۲۱:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
روباه گفت: "اهلی کردن" چیز بسیار فراموش شدهایست. یعنی "علاقه ایجاد کردن"...
شازده کوچولو گفت: علاقه ایجاد کردن؟
روباه گفت: البته. تو برای من هنوز پسر بچهای بیش نیستی؛ مثل صدها هزار پسر بچهی دیگر و من نیازی به تو ندارم. تو هم نیازی به من نداری. من نیز برای تو روباهی هستم شبیه به صدها هزار روباه دیگر. ولی تو اگر مرا اهلی کنی هر دو به هم نیازمند خواهیم شد. تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود...
شازده کوچولو گفت: کم کم دارم میفهمم... گلی هست... و من گمان میکنم که آن گل مرا اهلی کرده است....
روباه گفت: زندگی من یکنواخت است. من مرغ ها را شکار میکنم و آدمها مرا. تمام مرغها شبیهند و تمام آدمها با هم یکسان. به همین جهت در اینجا اوقات به کسالت میگذرد. ولی تو اگر مرا اهلی کنی زندگی من همچون خورشید روشن خواهد شد. من با صدای پایی آشنا خواهم شد که با صدای پاهای دیگر فرق خواهد داشت. صدای پاهای دیگر مرا به سوراخ فرو خواهد برد؛ ولی صدای پای تو همچون نغمهی موسیقی مرا از لانه بیرون خواهد کشید. به علاوه خوب نگاه کن! آن گندم زارها را در آن پایین می بینی؟ من نان نمی خورم و گندم در نظرم چیز بیفایده است. گندم زارها مرا به یاد هیچ چیز نمیاندازد و این جای تاسف است! اما تو موهای طلایی داری. و چقدر خوب خواهد شد آن وقت که مرا اهلی کرده باشی! چون گندم که به رنگ طلاست مرا به یاد تو خواهد انداخت. آن وقت من صدای وزیدن باد را در گندم زار دوست خواهم داشت... روباه ساکت شد و مدت زیادی به شازده کوچولو نگاه کرد. آخر گفت: بی زحمت مرا اهلی کن!
شازده کوچولو در جواب گفت: خیلی دلم میخواهد، ولی من زیاد وقت ندارم. من باید دوستانی پیدا کنم و خیلی چیزا هست که باید بشناسم.
روباه گفت: هیچ چیز را تا اهلی نکنند نمیتوان شناخت. آدمها دیگر وقت شناخت هیچ چیز را ندارند. آنها چیزهای ساخته و پرداخته از دکان میخرند، اما چون کاسبی نیست که دوست بفروشد آدمها بی دوست ماندهاند. تو اگر دوست میخواهی مرا اهلی کن!
شازده کوچولو پرسید: برای این کار چه باید کرد؟
روباه در جواب گفت: باید صبور بود. تو اول کمی دور از من به این شکل لای علفها مینشینی. من از گوشه چشم به تو نگاه خواهم کرد و تو هیچ نمیگویی. زبان سرچشمهی سوتفاهم است. ولی تو هر روز میتوانی قدری جلوتر بنشینی.
کامل تر -
هویججج دقیقا همینه
میگه که
_یه چیزیه که پاک فراموش شده، معنیش ایجاد علاقه کردنه...
آه.. اما اگه برداشتی منو اهلی کردی اونوقت هر دوتامون به هم احتیاج پیدا میکنیمنوشتهشده در ۸ دی ۱۴۰۳، ۲۱:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@AmirBarsam
کیوت -
روباه گفت: "اهلی کردن" چیز بسیار فراموش شدهایست. یعنی "علاقه ایجاد کردن"...
شازده کوچولو گفت: علاقه ایجاد کردن؟
روباه گفت: البته. تو برای من هنوز پسر بچهای بیش نیستی؛ مثل صدها هزار پسر بچهی دیگر و من نیازی به تو ندارم. تو هم نیازی به من نداری. من نیز برای تو روباهی هستم شبیه به صدها هزار روباه دیگر. ولی تو اگر مرا اهلی کنی هر دو به هم نیازمند خواهیم شد. تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود...
شازده کوچولو گفت: کم کم دارم میفهمم... گلی هست... و من گمان میکنم که آن گل مرا اهلی کرده است....
روباه گفت: زندگی من یکنواخت است. من مرغ ها را شکار میکنم و آدمها مرا. تمام مرغها شبیهند و تمام آدمها با هم یکسان. به همین جهت در اینجا اوقات به کسالت میگذرد. ولی تو اگر مرا اهلی کنی زندگی من همچون خورشید روشن خواهد شد. من با صدای پایی آشنا خواهم شد که با صدای پاهای دیگر فرق خواهد داشت. صدای پاهای دیگر مرا به سوراخ فرو خواهد برد؛ ولی صدای پای تو همچون نغمهی موسیقی مرا از لانه بیرون خواهد کشید. به علاوه خوب نگاه کن! آن گندم زارها را در آن پایین می بینی؟ من نان نمی خورم و گندم در نظرم چیز بیفایده است. گندم زارها مرا به یاد هیچ چیز نمیاندازد و این جای تاسف است! اما تو موهای طلایی داری. و چقدر خوب خواهد شد آن وقت که مرا اهلی کرده باشی! چون گندم که به رنگ طلاست مرا به یاد تو خواهد انداخت. آن وقت من صدای وزیدن باد را در گندم زار دوست خواهم داشت... روباه ساکت شد و مدت زیادی به شازده کوچولو نگاه کرد. آخر گفت: بی زحمت مرا اهلی کن!
شازده کوچولو در جواب گفت: خیلی دلم میخواهد، ولی من زیاد وقت ندارم. من باید دوستانی پیدا کنم و خیلی چیزا هست که باید بشناسم.
روباه گفت: هیچ چیز را تا اهلی نکنند نمیتوان شناخت. آدمها دیگر وقت شناخت هیچ چیز را ندارند. آنها چیزهای ساخته و پرداخته از دکان میخرند، اما چون کاسبی نیست که دوست بفروشد آدمها بی دوست ماندهاند. تو اگر دوست میخواهی مرا اهلی کن!
شازده کوچولو پرسید: برای این کار چه باید کرد؟
روباه در جواب گفت: باید صبور بود. تو اول کمی دور از من به این شکل لای علفها مینشینی. من از گوشه چشم به تو نگاه خواهم کرد و تو هیچ نمیگویی. زبان سرچشمهی سوتفاهم است. ولی تو هر روز میتوانی قدری جلوتر بنشینی.
کامل تر -
نوشتهشده در ۸ دی ۱۴۰۳، ۲۱:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
پسر احمق پسر احمق پسر احمق پسر احمقِ اعصاب خورد کن پسر احمق پسر احمق پسر احمق پسر احمقِ اعصاب خورد کن پسر احمق پسر احمق پسر احمق پسر احمقِ اعصاب خورد کن پسر احمق پسر احمق پسر احمق پسر احمقِ اعصاب خورد کن پسر احمق پسر احمق پسر احمق پسر احمقِ اعصاب خورد کن
-
نوشتهشده در ۸ دی ۱۴۰۳، ۲۱:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@AmirBarsam
بله درسته -
پسر احمق پسر احمق پسر احمق پسر احمقِ اعصاب خورد کن پسر احمق پسر احمق پسر احمق پسر احمقِ اعصاب خورد کن پسر احمق پسر احمق پسر احمق پسر احمقِ اعصاب خورد کن پسر احمق پسر احمق پسر احمق پسر احمقِ اعصاب خورد کن پسر احمق پسر احمق پسر احمق پسر احمقِ اعصاب خورد کن
-
نوشتهشده در ۸ دی ۱۴۰۳، ۲۱:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سیستم بازی 4,4,2 بود رونالدو بیشترین گل رو میزد
الان سیستم بازی رو کردم ۴,۳,۳ بازم رونالدو بیشترین گل رو میزنه -
نوشتهشده در ۸ دی ۱۴۰۳، ۲۱:۰۹ آخرین ویرایش توسط هویججج انجام شده
زندگی من به دو قسمت تقسیم میشه
وقتی سارای کوچی بیش نبودم و نمیدونستم کافئین چیه و بعدش