هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
️
-
Gözün görse gönlün bilmez
-
سخته
نتونی
درست حتی به پدر و ماردت هم بگی که چقدر حالت بده نه!؟
فقط چون راه دورم و نمی خوام نارحتشون کنم
اگرنه اگر می فهمیدن من چطور امروز فقط به اخر رسوندم و خودمو تا خوابگاه رسوندم
خستم
خستتههههه -
هوففف
خوبه این عینکه هست
اون اسک ها که یک دفعه تو چشامم جمع می شد خیلی مشخص نمی شدمن نمی تونم حتی سرمو زیاد بچرخونم درست استاد و جای ها مختلف تختو که می نویسه رو ببینم
همین که حالت تهوع ش رو تحمل می کنم عالی ه -
من
من
به خاطر
اینه
که
ناشکری کردم
می دونمحالم از این خوابگاه از این زندگی که باعث شد نتونم صبح ها نمازمو بخونم بهم می خوره
و ضربه پشت ضربه -
هوففففففف
مزخرفه -
یک گوش
یک تعادل
و سرگیجه که هیچی دیگه
حرکت ها عادی هم مختل و نیاز به ارامش و تعادل و زمان زیاد داره -
تازه اگر انعکاسی یک دفعه سرمو نچرخونم
-
هوففف
-
لعنت
این همه هم دارم
کلاس هااا هم از صبح تا شب خسته شدم دیگه. -
فارغ التحصیلان آلاء دانشجویان درس خوننوشتهشده در ۹ دی ۱۴۰۳، ۲۰:۱۳ آخرین ویرایش توسط razie_ انجام شده
حالم خوب است
به مانند كسى كه بعد از يك تصادف
بلند ميشود و ميگوید
نگران من نباشيد من خوبم
و چند قدم آن طرف تر بر روی زمين می افتد
من حالم خوب است اما تو باور نکن... -
نوشتهشده در ۹ دی ۱۴۰۳، ۲۰:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تجربه ی جالب انگیزی بودش
فردا رو باید بصورت مفید تری بگذرونم
قرار بود امروز جبران کنم ولی چیشد؟! -
هوفففف
کاش می شد حسابی گریه کنم
اما آنقدر دیگه مه وقتشه نه می تونم نه
برای خودم محیط تنهایی دارم نه جای برای ارامش که نمی تونم
ولی بگماااا
من
حالم خوب نیستا
من فقط دارم
سکوت می کنم
که بگذره
تا بلاخره
اون روز اروم برسه 🥺 -
Comrade
سلام مرسی
تو چطوری؟ خوبی؟ خوشی؟ -
نوشتهشده در ۹ دی ۱۴۰۳، ۲۰:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یسری چیزا رو آدم باید تجربه کنه تا درد و زهرشو بچشه
-
نوشتهشده در ۹ دی ۱۴۰۳، ۲۰:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
00:00
-
نوشتهشده در ۹ دی ۱۴۰۳، ۲۰:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خدایا شکرت=)))
-
هعی پسر