هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۴۰۳، ۱۷:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
انگار واسه بالا رفتن وجود داره یه راه
-
_Aram_ سانچی
-
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۴۰۳، ۱۷:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یه فان فکتمبگم
داشمیه مقاله میخوندم تاثیر ژنتیک بچه بزرگتر رو بچه کوچیکتر و نشون میداد
اگه بچه بزرگتری رسما حق آب و گل دارین گردنشون -
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۴۰۳، ۱۷:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
واسم از چوبهی دار یه میوه بچین
-
یه فان فکتمبگم
داشمیه مقاله میخوندم تاثیر ژنتیک بچه بزرگتر رو بچه کوچیکتر و نشون میداد
اگه بچه بزرگتری رسما حق آب و گل دارین گردنشونKosar A003 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
یه فان فکتمبگم
داشمیه مقاله میخوندم تاثیر ژنتیک بچه بزرگتر رو بچه کوچیکتر و نشون میداد
اگه بچه بزرگتری رسما حق آب و گل دارین گردنشونمنی که هر کس تو چشمام نگاه میکنه از فرداش خوشکل میشه چی؟
-
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۴۰۳، ۱۷:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بیا اینجا و کنارم چند دقیقه بشین
-
@danial-hosseiny
در گوشهای از آسمان، ابری شبیه سایهٔ من بود
ابری که شاید مثل من آمادهٔ فریاد کردن بودمن رهسپار قله و او راهی دره، تلاقیمان
پای اجاقی که هنوزش آتشی از پیش بر تن بودخسته مباشی! پاسخی پژواکسان از سنگها آمد
این ابتدای آشناییمان در آن تاریک و روشن بودبنشین! نشستم، گپ زدیم اما نه از حرفی که با ما بود
او نیز مثل من زبانش در بیان درد الکن بود:)او منتظر تا من بگویم گفتنیهای مگویم را...
من منتظر تا او بگوید، وقت اما وقت رفتن بودگفتم که لب وا میکنم با خویشتن گفتم ولی بغضی
با دستهایی آشنا در من به کار قفل بستن بوداو خیره بر من، من به او خیره، اجاق نیمه جان دیگر
گرمایش از تن رفته و خاکسترش در حال مردن بودگفتم: خداحافظ! کسی پاسخ نداد و آسمان یکسر
پوشیده از ابری شبیه آرزوهای سترون بودتا قله شاید یک نفس باقی نبود اما غرور من
با چوبدست شرمگینی در مسیر بازگشتن بودچون ریگی از قله به قعر دره افتادم هزاران بار
اما من آن مورم که همواره به دنبال رسیدن بود«محمدعلی بهمنی»
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۴۰۳، ۱۷:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهنقطه در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
@danial-hosseiny
در گوشهای از آسمان، ابری شبیه سایهٔ من بود
ابری که شاید مثل من آمادهٔ فریاد کردن بودمن رهسپار قله و او راهی دره، تلاقیمان
پای اجاقی که هنوزش آتشی از پیش بر تن بودخسته مباشی! پاسخی پژواکسان از سنگها آمد
این ابتدای آشناییمان در آن تاریک و روشن بودبنشین! نشستم، گپ زدیم اما نه از حرفی که با ما بود
او نیز مثل من زبانش در بیان درد الکن بود:)او منتظر تا من بگویم گفتنیهای مگویم را...
من منتظر تا او بگوید، وقت اما وقت رفتن بودگفتم که لب وا میکنم با خویشتن گفتم ولی بغضی
با دستهایی آشنا در من به کار قفل بستن بوداو خیره بر من، من به او خیره، اجاق نیمه جان دیگر
گرمایش از تن رفته و خاکسترش در حال مردن بودگفتم: خداحافظ! کسی پاسخ نداد و آسمان یکسر
پوشیده از ابری شبیه آرزوهای سترون بودتا قله شاید یک نفس باقی نبود اما غرور من
با چوبدست شرمگینی در مسیر بازگشتن بودچون ریگی از قله به قعر دره افتادم هزاران بار
اما من آن مورم که همواره به دنبال رسیدن بود«محمدعلی بهمنی»
دلم فریاد میخواهد ولی در انزوای خویش
چه بیآزار با دیوار نجوا میکنم هر شب
...
با همهٔ بیسر و سامانیام
باز به دنبال پریشانیامطاقت فرسودگیام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنیامدلخوش گرمای کسی نیستم
آمدهام تا تو بسوزانیامآمدهام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانیامماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانیامخوبترین حادثه میدانمت
خوبترین حادثه میدانیام؟حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانیست که بارانیامحرف بزن، حرف بزن، سالهاست
تشنهٔ یک صحبت طولانیامها به کجا میکشیام خوب من؟
ها نکشانی به پشیمانیام!هر دو از محمدعلی بهمنی
-
Kosar A003 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
یه فان فکتمبگم
داشمیه مقاله میخوندم تاثیر ژنتیک بچه بزرگتر رو بچه کوچیکتر و نشون میداد
اگه بچه بزرگتری رسما حق آب و گل دارین گردنشونمنی که هر کس تو چشمام نگاه میکنه از فرداش خوشکل میشه چی؟
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۴۰۳، ۱۷:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده@apple-muzi-0 نارسیسیت درونت و بکش و شادتر زندگی کن
-
@apple-muzi-0 نارسیسیت درونت و بکش و شادتر زندگی کن
Kosar A003
چه جمله خفنی -
@apple-muzi-0 نارسیسیت درونت و بکش و شادتر زندگی کن
Kosar A003 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
@apple-muzi-0 نارسیسیت درونت و بکش و شادتر زندگی کن
عجب دوست خری هستی
-
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۴۰۳، ۱۷:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مار پیله کرد اژدها شد
-
کی بود گوشاش طوسی و نرم بود ایشونو راهنمایی کنه
-
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۴۰۳، ۱۷:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
جلو آینه شدم با خودم طرف
-
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۴۰۳، ۱۷:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من با شمام و جدا نیستم
ولی، از هیچکدوم شما نیستم -
Kosar A003
چه جمله خفنی -
Aqua
@danial-hosseiny
ذهنم مشغول اونجاییه که هیچکس میگه:
اگه حافظ واسه دیوانش و مولوی واسه مثنوی
و محمد واسه قرآن باید میرفت مجوز میگرفت چی؟نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۴۰۳، ۱۷:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@AmirBarsam
محض مخالفت اون ماهیچهایام که سفته -
چرا تا دیروز نوزده تومن بود
یهو شد 24 -
@AmirBarsam
محض مخالفت اون ماهیچهایام که سفتهنوشتهشده در ۲ بهمن ۱۴۰۳، ۱۷:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@danial-hosseiny امشب یه چیزیت شده
-
@AmirBarsam
محض مخالفت اون ماهیچهایام که سفته@danial-hosseiny یعنی چی