هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
نوشتهشده در ۱۴ بهمن ۱۴۰۳، ۲۱:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من هنوز چیزی نگفتم که تو طاقتت تموم شد
باقیشو بگم میبینی گریههات کلی حروم شد -
نوشتهشده در ۱۴ بهمن ۱۴۰۳، ۲۱:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من که آسمون نبودم اما عشق تو یه ماهه
سرزنش نکن دلم رو، بخدا اون بیگناهه -
نوشتهشده در ۱۴ بهمن ۱۴۰۳، ۲۱:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
باز که ابری شد نگاهت، بغضتم واسم عزیزه
اما اشکاتو نگهدار، نذار اینجوری بریزه -
نوشتهشده در ۱۴ بهمن ۱۴۰۳، ۲۱:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حال من خیلی عجیبه، دوست دارم پیشم بشینی
من نگاهت بکنم تا تو چشام عشقو ببینی -
نوشتهشده در ۱۴ بهمن ۱۴۰۳، ۲۱:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بدجوری دیوونتم من، فکر نکن این اعتراضه
همیشه نبودن تو کرده این دلو کلافه -
نوشتهشده در ۱۴ بهمن ۱۴۰۳، ۲۱:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
میدونم فرقی نداره واست عاشق بودن من
میدونم واست یکی شد بودن و نبودن من -
نوشتهشده در ۱۴ بهمن ۱۴۰۳، ۲۱:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اولش گفتم یه حسه یا یه احترام ساده
اما بعد دیدم یه عشقه، آخه اندازش زیاده -
نوشتهشده در ۱۴ بهمن ۱۴۰۳، ۲۱:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بیا و مثل گذشته جز به من به همه شک کن
من بدون تو میمیرم، بیا و بهم کمک کن -
فارغ التحصیلان آلاء دانشجویان درس خوننوشتهشده در ۱۴ بهمن ۱۴۰۳، ۲۱:۵۴ آخرین ویرایش توسط razie_ انجام شده
با این وضع فکر کنم تا صبح بیدارم...
-
نوشتهشده در ۱۴ بهمن ۱۴۰۳، ۲۲:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@AmirBarsam
-
Hako یکمی دیگه صبر کنید به زودی شروع میشه
️
-
نوشتهشده در ۱۵ بهمن ۱۴۰۳، ۱:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گرمای اطرافم
انسانهایی که دوستم دارند یا ندارند!
خندهها و پیوندهایی که میآیند و میروند
گاه میمانند
شکر میکنم
از آن که"خدا" مینامند یا چرخه پروانه یا کائنات
فرقی ندارد
حتی وقتی حس میکنم در شهری ویران تنها میان خرابهها قدم میزنم
حتی هنگامهی تقلا برای نجات در عمق دریا
نمیدانم چرا اما
سپاسگزارم
.
.
.
و در پایان همیشه فکر میکنم آیا توهمآنطور که باید لبخند میزنی؟
این تناقض پایان من میشود
کاش هرلحظه در هر قدمت جای خالی مرا حس کنی و بغض نداشتن در اوج شادی نفست را ببرد.
و کاش هرگز لحظهای غم به خانهی وجودت سر نزند.
کاش هر کجا اسمم به گوشت خورد قلبت مثالِ یک تکه کاغذ بر روی آتش شروع کند به مچاله شدن
و کاش هرگز نامم را به خاطر نیاوری.
.
.
حرف زیادی نیست
سپاسگزارم -
نوشتهشده در ۱۵ بهمن ۱۴۰۳، ۱:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چون حوصله نداریم دسته جمعی تصمیم گرفتیم برنامه خوابمونو بهمبزنیم و تا انتخاب واحد بیدار بمونیم بعدش بریم سرکار
جیزز کرایست به دادمان برسد -
نوشتهشده در ۱۵ بهمن ۱۴۰۳، ۲:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۵ بهمن ۱۴۰۳، ۲:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۵ بهمن ۱۴۰۳، ۲:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مث یه سایه کنارت میام آروم پا میذارم
زندگیمو رویاهامو توی چشمات جا میذارم -
نوشتهشده در ۱۵ بهمن ۱۴۰۳، ۲:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دل دیوونمو میبری هر دم، تو شدی دوای دردم
خط و نشون کشیدم که دل به دلت ببندم -
نوشتهشده در ۱۵ بهمن ۱۴۰۳، ۲:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هی دل ای دل نکن مستم مرا ول نکن
بستم به کوی او دلم هی منو غافل نکن -
نوشتهشده در ۱۵ بهمن ۱۴۰۳، ۲:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دو چشمون سیاهت کافرم کرد
لب پر خندهات از دل درم کرد
شنیدم بی مَنَت خوابت نبرده
فدای چشم بیخوابت بگردم