هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
نوشتهشده در ۲۳ بهمن ۱۴۰۳، ۱۶:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اینقدری ک این بشر خوبه هیچکی نیست:)
-
نوشتهشده در ۲۳ بهمن ۱۴۰۳، ۱۶:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دخترمه اما پیشم نی
تو چی از این دردا میفهمی. -
نوشتهشده در ۲۳ بهمن ۱۴۰۳، ۱۶:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
کاملا اتفاقی به مامانم گفتم که میخوام بیام که برم راهیان نور
گفت برو...
ولی یهویی بود
میترسم پشیمون شه -
نوشتهشده در ۲۳ بهمن ۱۴۰۳، ۱۶:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
این دو سه ساعت ی ریکاوری میکنی
بعد از فردا مثل قبل ۳ بیدار میشی میخونی.
فقط سه ماه،سه ماه بیخیال همچی شو
فک کن هیچ اتفاقی نیفتاده قول میدم بعدش کلا همچی از یادت بره.
ببین این همه زحمت نکشیدی ک دوباره بخاطر همون شخص همون لحظات رقم بزنی.
لطفا لطفا بعد وبینار فیزیک برو بخواب و فک کن هیچ اتفاقی نیفتاده. -
نوشتهشده در ۲۳ بهمن ۱۴۰۳، ۱۶:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
همه منتظرتن
اینو بفهم. -
نوشتهشده در ۲۳ بهمن ۱۴۰۳، ۱۶:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تا ۱۰ پدرِ اکسپلور درمیارم.
-
نوشتهشده در ۲۳ بهمن ۱۴۰۳، ۱۶:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خب شناختم از مامانم بالاست...
گفت کنسله
بشین برا داداشت غذا درست کن کنکوریه -
نوشتهشده در ۲۳ بهمن ۱۴۰۳، ۱۶:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ممکنه پشیمون شه
ولی با اتفاقات این روزا احتمالش ۳۰درصده -
نوشتهشده در ۲۳ بهمن ۱۴۰۳، ۱۶:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مهم نیست...
سعی میکنم احترام بذارم
شهدا از همینجا ببین منو( :
ولی بدونید که خیلی نیاز داشتم...
خیلی... -
نوشتهشده در ۲۳ بهمن ۱۴۰۳، ۱۷:۲۶ آخرین ویرایش توسط Mehrsa 14 انجام شده
#تودلی
-
نوشتهشده در ۲۳ بهمن ۱۴۰۳، ۱۷:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هیشکی از خدا نپرسید چرا سیبو کاشت
-
نوشتهشده در ۲۳ بهمن ۱۴۰۳، ۱۷:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یکی به دادم برسه واویلا
-
نوشتهشده در ۲۳ بهمن ۱۴۰۳، ۱۷:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
که شنیدی که در این بزم، دمی خوش بنشست؟
که نه در آخرِ صحبت به ندامت برخاست -
نوشتهشده در ۲۳ بهمن ۱۴۰۳، ۱۷:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مست بگذشتی و از خلوتیانِ ملکوت
به تماشایِ تو آشوبِ قیامت برخاست -
نوشتهشده در ۲۳ بهمن ۱۴۰۳، ۱۷:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من نه مجنونم که خواهم روی در صحرا کنم
خویش را مشهور سازم یار را رسوا کنمتا توانم سوخت پنهان، کافرم گر آشکار
خویش را پروانهٔ آن شمع بیپروا کنمگر دهندم جا به کوی او نه جای خوش دلیست
خوش دل آن گه میشوم کاندر دل او جا کنماهل دل را گفته تا محروم نگذارم ز جور
آن قدر بگذار تا منهم دلی پیدا کنمخاک پای آن پری کز خون مردم بهتر است
چون من از نامردمی در چشم خون مالا کنمحشمت من محتشم این بس که در اقلیم فقر
بیطمع گردم گدائی از در دلها کنم -
نوشتهشده در ۲۳ بهمن ۱۴۰۳، ۱۷:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
اگر این تعطیلی ها رو بهمون می گفتن الکی پا نمی شدم بیام
نه کلاسی هیچی
مسخره است.
شیمی مونم که چون تعداد کمه مطالب قبل هعی مرور می کنه چ فایده
چقدر ذوق ریاضی 2 داشتم️
صبح 3 تا کلاس ریاضی می تونستم برم
هعیییی
حالا 3 روز بی کار.
اینجا کاش خونه بودم
یا شیراز حداقل اونجا جای درست درمونی داشت
اینجا با اینکه تو این روزا بیرونم رفتم ولی چیزی که می خوام نداره.
اصلا بافت شهریش غم گینه برام فضاش هعی -
هعیییی
اروم باش
اروممم