هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
نوشتهشده در ۱۳ بهمن ۱۴۰۳، ۲۰:۵۹ آخرین ویرایش توسط S.daniyal hosseiny انجام شده
بهش گفتم روابط عین گل میمونن.
شاید دلت بخواد چند روز به گلت سر نزنی.
شاید بگی یه مدت بذار هیچی آب بهش ندم.
شاید چند روز بری سفر...
شاید حتی اصلا نخوای، ولی یادت بره آب بدی بهش.
ته همهٔ اینا، مهم نیست چقدر گلت رو دوست داری.
پژمرده میشه =))) -
نوشتهشده در ۱۳ بهمن ۱۴۰۳، ۲۱:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شبتون بخیر
-
نوشتهشده در ۱۳ بهمن ۱۴۰۳، ۲۱:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
officer k
مسئله اینه که تهش بهار میشه.
ولی آدم یادش میمونه کیا توی پاییز و زمستون موندن کنارش...نوشتهشده در ۱۳ بهمن ۱۴۰۳، ۲۱:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@danial-hosseiny
آره=))))))) -
نوشتهشده در ۱۳ بهمن ۱۴۰۳، ۲۱:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
کاش وقتایی که رئال نمیتونست گل بزنه تونی کروس و رونالدو و راموس و مارسلو میومدن کار رو درمیاوردن
-
همه شما رو برا حمالی میخوان
-
نوشتهشده در ۱۳ بهمن ۱۴۰۳، ۲۱:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
کاش با مودریچ تمدید کنن
-
نوشتهشده در ۱۳ بهمن ۱۴۰۳، ۲۱:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
جشن پاکی آغاز رویاست میدونم
-
نوشتهشده در ۱۳ بهمن ۱۴۰۳، ۲۱:۲۳ آخرین ویرایش توسط Ramos9248 انجام شده
باید بریم به خودمون افتخار کنیم چون داورای اسپانیایی لالیگا دارن از داورای ایرانی لیگ خودمون الگوبرداری میکنن در امر قضاوت
-
خدایا به عزت و جلالت قسمت میدم من رو از هر چیزی بی نیاز کن
-
از توی یه اتاق تاریک باید تنهایی دنیا رو درست کنم
-
نوشتهشده در ۱۳ بهمن ۱۴۰۳، ۲۲:۰۰ آخرین ویرایش توسط Ramos9248 انجام شده
میون اینهمه دهن سرویسی دلمون به رئال مادرید و سپاهان خوش بود که اونا هم...
-
نوشتهشده در ۱۳ بهمن ۱۴۰۳، ۲۲:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گل گلخونهی من، یکی یک دونهی من
روی دلتنگی شب پرده بنداز، پرده بنداز
بی تو بارون نمیاد، همه دنیا قفسه
تو به من هدیه بده پر پرواز، پر پرواز -
لیستی از آسیبایی که خوردی رو تهیه کردی حالا یه لیست از آسیبایی که زدی بنویس
-
نوشتهشده در ۱۳ بهمن ۱۴۰۳، ۲۲:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مامان دوستم پیشمونه و من روم نمیشه آلارم گوشیمو بذارم که بعدا بیدار شم...
خیلیم خوابم میاد...
و البته که درسامم مونده... -
نوشتهشده در ۱۳ بهمن ۱۴۰۳، ۲۲:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
و اینکه نمیخوام فردا برم مهمونی!
میرم میگم اندازهمو بگیره و میرم...
دیگه هروقت دوختش یکی میارتش...
من واقعا خسته ام...
و پر استرس...
و نگرانی...
و تناقض... -
نوشتهشده در ۱۳ بهمن ۱۴۰۳، ۲۲:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خدایا...خواهش میکنم...
-
نوشتهشده در ۱۳ بهمن ۱۴۰۳، ۲۲:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نمیدونم یهویی چی شده...
-
نوشتهشده در ۱۳ بهمن ۱۴۰۳، ۲۲:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
فردا باید اول همونجا زنگ بزنم به مامانم بگم که میخوام بیام خونه
بعد برم ژل شست و شو و مرطوب کننده بگیرم
بعد بیام خوابگاه وسایلمو جمع کنم...
احتمالا یه ساعتی طول میکشه...
بعد با دوستم بیام شهرمون
ساعت چند شده!؟
تقریبا ۲...
و من تا کی برم خونمون؟...
احتمالا مجبور شم بمونم...
ولی نمیخوام... -
نوشتهشده در ۱۳ بهمن ۱۴۰۳، ۲۲:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خدایا من دیگه نمیتونم...
خودت همه چی رو درست کن...
کاش میشد الان هویزه باشم...