هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
تو بگو ماه کجاست
تو مرا خانه ببر
دل من نابیناست... -
نوشتهشده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳، ۸:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
-
نوشتهشده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳، ۹:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هیچوقت از دید خودتون فکر بقیه رو نخونید
اون فقط دیدگاه شماست ازش بپرسید شاید به کل قضیه چیز دیگه ای باشه -
نوشتهشده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳، ۹:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سلام
-
نوشتهشده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳، ۹:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
از آدمایی که میگن نمیشه نمیتونم باید یکی دیگه برام انجام بده متنفرم بابا سعی کن شاید شد
هروقت داداش کوچیکم اینجوری میگه مجبورش میکنم انجامش بده هیچکسم نمیزارم کمکش کنه تا بفهمه الکی بهونه نیاره همیشه ام تونسته -
نوشتهشده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳، ۹:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چقد خلوت
-
هیچوقت از دید خودتون فکر بقیه رو نخونید
اون فقط دیدگاه شماست ازش بپرسید شاید به کل قضیه چیز دیگه ای باشهنوشتهشده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳، ۹:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Masoumeh-sh
احسنت -
Aqua نمیدونم چطوور به ذهنم رسید هرچی معصوم داشتیم فراموش کرده بودممم فقط یا ابلفض یادم بود
-
SaveClip.ashinit.mp4
واای این خود اسکلممم
من آخرین سری انقد جیغ کشیدم از حال رفتمنوشتهشده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳، ۹:۵۹ آخرین ویرایش توسط هویججج انجام شدهBlue28
پایه یازدهم بودیم
من و عسل دوستم یه روز قبل از امتحان شیمی ( فورجه امتحان شیمی ) رفتیم بعثت مال...یه وسیله ای داشت ۳۶۰ درجه میچرخید....شبیه ساز ترن هوایی بود (عینک میزدی ) اولش ترسیدیم سوار نشدیم رفتیم یه شیرکاکائو خوردیم و کل پاساژ رو گشتیم
عزممون رو جزم کردیم بلیط گرفتیم 🦸
از اقاعه پرسیدم
ببخشید آقا خطر که نداره؟
گفت احتمال قطع نخاع
بعد از دوستش پرسیدم واقعا؟ واقعا راست میگه ؟
-دوستش با خونسردی تمام : زندگی پر از ریسکه
من : باشهههههه ولی من نمیخوام روی زندگیم ریسک کنم
همچنان من : چرا قبل از نگفتین؟
آقاعه : اگه قبل تر میگفتم چه تفاوتی داشت؟
من : فاکینگ ۳۰۰ تومن بلیط نمیگرفتم
سوار وسیله شدیم
بعد از اینکه پیاده شدیم
آقاعه خندید گفت شوخی کردم
پایان -
نوشتهشده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳، ۱۰:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سکوتو میشکنی باز بفهمن که هنوز هستی
با فریادت نشون میدی که از هیچی نمیترسی
داره آروم جون میده نسلی که مرگو فهمیده
نمیدونم چرا اما آزادی بوی خون میده -
نوشتهشده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳، ۱۰:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مست و گیجم منو از این وسط جمع کن
ببرم جایی که هیچکسی نباشه
حال من خوبه هیچکسو نمیشناسم
تو رو میبینم محو توست حواسم -
نوشتهشده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳، ۱۰:۲۲ آخرین ویرایش توسط Ramos9248 انجام شده
ملتی افتاده و زار و زبون
گرگ بیرون دارد و گرگ درون
حلقه حلقه گذک پیرامون ما
سیرشان هرگز نسازد خون ما
گر چنین بر ما بزرگی میکنند
بره میبینند و گرگی میکنند -
نوشتهشده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳، ۱۰:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تو چشام نگاه کن و دستتو بذار تو دستم
-
نوشتهشده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳، ۱۰:۲۵ آخرین ویرایش توسط Ramos9248 انجام شده
آسمون که یک زمون دل عاشقارو میشکست
چی شده که اومده من و تو رو داده دست به دست -
نوشتهشده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳، ۱۰:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گل دستاتو بیار تو باغ دست من بکار
منو باغبون کن و سرتو بذار رو شونم
ابرارو روون کن و سرتو بذار رو شونم
منو همزبون کن و سرتو بذار رو شونم -
نوشتهشده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳، ۱۰:۲۸ آخرین ویرایش توسط Ramos9248 انجام شده
با من قدم بزن من هوای تو رو نفس میکشم
دست، بیار به سمتم از کل دنیا دست میکشم
دلیل بیداری توی شبهای منن روزای تو
حرفهای ترین قاب بسته روی لبهای منن گوشهای تو -
نوشتهشده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳، ۱۰:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
با خط نبض من بازی کن با هر یه خط خندت
-
نوشتهشده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳، ۱۰:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یکی از آرزوهام اینه تو فصل پاییز به اندازه ۲۰ روز سفر بچینم برای کانادا یا انگلیس حس کارتونای بچگیم و بهم میدن