به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره...
رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد
بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع
پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع
پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب
پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب
مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست
همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید
سبز باشید و سربلند
سلام به یاران جــان😍
به %(#ff00ff)[کـــافه میـــم] خوش اومدین..❤
توی انجمن جای همچین تاپیکی خالی بود
دعوتتون میکنم که اینجا %(#00ffff)[متــن های ادبــی] بفرستین
ما نمیتونستیم توی تاپیک شعــردانه متن ادبی بفرستیم😊
توی تاپیک خــــودنویس هم نمیتونستیم چون مخصوص دست نوشته های خودمونه😅
و توی تاپیک هرچی تودلته بریز بیرون هم نوشته ها گم میشدن
همگی خوش اومدین..💕
%(#0000ff)[اسپم ممنوعه]
و اینکه از مدیر عزیز هم درخواست دارم که تاپیک رو قفل نکنن🙏❤
M.an
%(#7f7fff)[_________________________________]
خب خب😍
دعوت میکنم از :
خانوم
dlrm
اکالیپتوس
revival
گونش
@Saahaar
sheyda.fkh
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
سلااامممم
هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن✨
گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن
بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون...
بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم 😍
بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه...
بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن 🐥🐰
بعضیاشون غمگینن 🙁
بعضیا بی حس و بی حالن 😶
بعضیا خیلیی شادن 😄
اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن
دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین..😉🤗
دعوت میکنم از :
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1402
@بچه-های-تجربی-کنکور-1401
@ریاضیا @تجربیا @انسانیا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم😉♥)
و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه
منتظر عکس های زیباتون هستم😍🤗♥
سلام و درود به همه 🌻❤
لازم به توضیح اضافه نیست از اسم تاپیک مشخصه
این تاپیک رو زدم تا اینجا تجربیات آشپزی،پخت کیک،غذای های محلی و نوشیدنی های مورد علاقه مون
رو با هم به اشتراک بذاریم
و از هم پخت کلی خوراکی خوشمزه رو یاد بگیریم
و یه تفریحی باشه واسه اوقات فراغتمون و البته یه انگیزه واسه آشپزی
پس اینجا عکس اونها رو قرار بدید
و درصورت تمایل طرز تهیه شون رو هم بگین
دعوت میکنم از:
@soniaaa
Anzw 18
Gharibe Gomnam
@roghayeh-eftekhari
chichak am
@حامد-صباحی
@حمید-صباحی
m.hmt
@sania-Andiravan
z Gheibi
🌻🌻
و بقیه دوستان
@دانش-آموزان-آلاء
@تجربیا
@ریاضیا
@انسانیا
توضیحات کامل درباره خوابگاه در این تاپیک !
.
42718713-37c0-4561-8704-99f1d29c2726-image.png
درود بر شما دوستان نازنین 🖐
امیداورم پاینده و تن درست باشید 🍃
در این تاپیک دعوت میکنم از دوستانی که در حال حاضر خوابگاهی هستند یا خوابگاهی بودند یا خوابگاهی خواهند شد ! تا اگر میشه این لطف بزرگ رو بکنن و تجربیات و دانسته هاشون رو به اشتراک بزارن. 🏡
خودم خیلی دوست دارم بدونم چی باید ببریم چی نباید ببریم ! و یکی از دغدغه هام اینه که خوابگاه اتو داره یا نه 😂 ! و اینکه کلا اگه نکته ای میدونن بگن.
سپاس فراوان 🙏 💙 💐
پانوشت : اگه این تاپیک پین بشه یا چیزی که به بیشتر دیدنش کمک کنه خیلی عالی میشه .
@ناظم
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@رتبه-های-انجمن-آلاء
@دانش-آموزان-آلاء
@تجربیا
@ریاضیا
@انسانیا
سلام خدمت همگی👋🏻
قبلا هم چندتا تاپیک مشابه داشتیم، ولی از اونجایی که خیلی قدیمی بودن، گفتم شاید بد نباشه یه تاپیک جدید در این باره بزنم
خب همونطور که از اسم تاپیک پیداست، اینجا قراره اخباری از تکنولوژی که بنظرمون جالب میان رو به اشتراک بذاریم
به دو دلیل این کار بنظرم جالبه:
۱- میتونیم از اخبار روز مطلع بشیم و به قولی به روز باشیم، رفته رفته به همین واسطه میتونیم اطلاعات خودمونو گسترش بدینم🤝
۲- ممکنه بعد از چند سال بیایم و مطالب قدیمی تاپیک رو بخونیم و از پیشرفت تکنولوژی و اینکه کدوم شایعه ها حقیقت داشته یا کدوم پیشبینی ها رخ داده لذت ببریم و حیرت کنیم
🛑تنها قانونی اینجا داریم اسپم ممنوعه
لطفا اگه چیزی براتون جالب هست یا لینک مقاله و کانال میخواین داخل تودلی نقل قول بزنید
ممنون و مچکر از همگی👍🏻
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء
سلام دوستان عزیز 😁❤️
بنظرم یه زندگی تک بعدی خیلی بده یعنی اینکه فقط درس هدف زندگیتون باشه ...
اهمیت دادن به ورزش و تناسب اندام و کلی هدف دیگه مثلا خوانندگی دوبلوری و هر استعداد دیگه ای ک دارید در کنار درس باعث میشه ک تک بعدی نباشید و اگه درس رو ازتون بگیرن دیگ حوصله تون سر نمیره و دنبال کارای بیهوده نمیرید چون هدف ( های ) دیگه ای هم دارید :))
اینجا میتونید برای هرکاری ک در این جهت کمکتون میکنه هدف گذاری کنید و پیشرفتتون رو ثبت کنید یطورایی مثل گزارشکار درسی ولی کلی تر ...
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@تجربیا
@ریاضیا
1158234ipbspy0c8q.gif
⚡ %(#042978)[321]
📣 صدااا میاااد؟ 🙈
✨ سلام🦋 اکالی هستم با طعم بامبو 😂😍
امیدوارم که حال دلتون عالی باشه 💛💙💜💚❤
pichak_net-70.png
عاغا بیایید نقاشی بکشیم لذت ببریم 😍 %(#c9009a)[نقاشی با موس]م خییلی باحاله 😂
لازمم نیس حتما نقاشیاتون ذهنی باشه فقط رفقای گلم اسپم ندید اینجا خیلی ممنون❤️🌈
من نقاشیارو جمع میکنم اینجا شاید الان پستای تکراری ببینید ولی پست جدیدم میزارم شماهام از خلاقیتاتون بزارید 😎
pichak.net-46.gif
✨ @فارغ-التحصیلان-آلاء ⭐
✨ @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا ⭐
✨ @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا⭐
✨ @دانش-آموزان-آلاء⭐
pichak.net-46.gif
1158234ipbspy0c8q.gif
بسمه تعالی
انا لله و انا الیه راجع.......
اع اع اع😳
ببخشید
بزنیم شبکه بعدی
با سلام و درود و عرض ادب و احترام و ...
ببخشید معذرت میخوام اشتباه شد
بزنیم شبکه بعدی
بابا ولمممم کن
عاقا از سرش بپریم تهش
میخوایم با هم قرار بزاریم 🙊
_چه قراری ؟🙈
اع اع اع منحرف نشین 😁
تو این چند وقتی که معطر به عطر آلایی شدیم
هممون بلا استثنا تاپیک هایی دیدیم که خیلیا درگیرم با گوشی و مجازی
از اونجایی که توی سال کنکور آدم به سوراخ دیوار هم میخنده که درس نخونه
وقتی گوشی هست و این همه سرگرمی داخلش
خب چرا کشیده نشه سمتش
اصن گوشی طوری طراحی شده که آیکوناش تبلیغاش تم صفحات و داستان😄 شما رو جذبش کنه
....خلاصه تصمیم گرفتیم که برای جلوگیری از این امر کثیف
اهم اهم ببخشید رفت شبکه بعدی
خلاصش اینه که به خاطر اینکه کمتر بیایم مجازی و بتونیم بیشتر درس بخونیم یه کاری میکنیم
قرار میذاریم که هر که دوس داش میاد تو تاپیک مینویسه که من هم جزء این گروه میشم 🙂
و تا موقعی که طبق برنامه ریزی درسیش باید درس بخونه درس میخونه و موقعی که تایم ددلاینش فرا رسید میتونه بیاد انجمن هم سوالای درسیش رو بپرسه و هم فعالیت غیر درسی داشته باشه
پ.ن: ددلاین تایمیه که دیگه تصمیم میگیریم از اون به بعدش درس نخونیم برای جلوگیری از اهمال کاری که ذهنمون نگه تا 12 شب وقت داری وقت ددلاین بذارین دیگه از اون تایم به بعد درس نمیخونید میتونید تو نت در موردش بیشتر بدونید
اینم گفتم داخل پاکت داشته باشین کپسولی 😉
بچه سوالات درسیتون هم تو تایمی که میاین اینجا بپرسین و جداشون نکنین چه بسیار جوانانی که به هوای سوال درسی به تودلی کشیده شدند 😂😂😂
حداقل تایم برگشت رو میذاریم 9 شب
هر کی موافقه شروع کنه😊.
دعوت میکنم از:
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@تجربیا
@ریاضیا
@دوازدهم
@یازدهم
@دهم
و هر کسی که دوست داره
نویسنده و ایده پرداز: @Fateme-goli
تهیه کننده و کارگردان : @0Farzam0
هفته های خوشحالی
-
سلاام-)
ممنون ا خانوم مدیر ک اینقد خوبن .
امم کلن امرو روز خنده داری بود نمیدونم چیاشو بگم اهان روز اول رو یادم رف.
امم امرو دلم برا باورن تنگ شده بود رفتم حیاط شبیه سازی کردمش :/شیر آبو باز کردم گرفتمش رو گل یاسمون شبنما روش خیلی بامزه میشن. یکمم ا آب ریخت روم یخ کردم:/ایشالا ک سرما میخورم دیگ ا این خل بازیا نمیکنم.
رفتم اتاق حدی اینقد چرت و پرت گفتیم و خندیدیم ک احساس کردم الاناس ک خفه شم برم اون دنیا:/کلن دست برا نمونده بود اینقد کوبیدمش اینور اونور.
امم آها امرو تونستم HP و Speedاژدهامو ارتقا بدم .خیلی قوی شد:/
امم باز امرو ی بچه خوشگل رو دیدم حیف ک دیر ب من رسید وگرنه ی لقمه چپش میکردم . ولی خو چیکار کنم ی بچه میاد خونمون باید دست سه نفر دیگ بگرده تا برسه ب من .تا بچه رو ا بابا بگیرم ی ساعت طول میکشه بعدش حدی ک اخرشم باید سرش دعوا کنیم .نمیزارن ادم فیض ببره ک.
امم ی تی شرتم بنفش خرریدم اینقد زیادن شدن ی کلیکسیونی شدن برا خودشون. یکی ا چیزایی ک خوشحالم میکنه تی شرت خریدنه .نمیدونم چرا....واقعن نمیدونم .تازه این یکی خیلی خاص تر بود با رگهای صورتم ست بود.خیلی باکلاس شده لامذهب:/
از همه مهم تر غذا خوردم.-___-
اهان داش یادم مییرف دوستم برام ی پیکسل خریده بود ...خیلی خوشحال شدم... ولی متن روش داغونم کرد...نگین هنو تو شوکم..
با تشکر ا خوانندگان عزیز^^ -
روز دوم
سلام
خداروشکر امروز روز خوبی رو داشتم
فقط اینکه صبح از خواب بیدار که شدم هوا ابری بود
ساعت حدودای 8 بود که داشتم زیست میخوندم بارون نم نم شروع شد
ولی هنوز چند دقیقه ای از بارون نگذشته بود که زلزله هم گرفت
وما همگی از قضای الهی که همان زلزله است به قدر الهی که باران است پناه بردیم
و چند لحظه پیش به خانوم دکتر گزارش دادم@romisa romisa
خداروشکر ازم راضی بود
والانم باید برم عربی بخونم
درکل روز خوبی بود
خدانگهدار -
سلام روز چهارم مال دیروزه
روز خوبیث بودد خودمو برای مبارزه با معلم ریاضیمم اماده میکردمم کل روزم صرف خوندن ریاضی شد اخرشممم با سر درد خوابیدم وو کارکاتور معلممو چسبوندم روی دیوار رو به رویمم همین ک میبینمششش یادم میفته باید تلاش کنم و بهترین باشم زیرشم نوشتم پیری میکشمت و چند تا شعر سرودم براش ک زشته اینجا بگم و کلیی دیروز اهنگ شاد باز کردمم و ب خودم امیدوارم دادم و اخرشمم پیروز میدان من شدم ببخشید دیه چرتو پرت شده -
روز سوم
امروز هم روز به نسبت خوبی بود اگه یه خورده کسالت رو نادیده بگیریم
و امروز چیزی که خیلی باعث خوشحالیم شد این بود که اتفاقی افتاد که باعث شد قدر خونوادمو بیشتر از روزای دیگه بدونم
و من خوشحالم از داشتن چنین خوانواده ای
همیشه شاد باشید -
روز اخر
فک کنم این روز اخر از دو سه ماه پیش مونده خب امروز رو روز خوبی دیدم گفتم بزار امروز بنویسم البته چون اخرین فرصته دو روزه مینویسم که بریدو راضی باشیدانصافا بعدا نیاید نگید طولانی شدامن کل اتفاقاتو مینویسم
همه چی از مدرسه شروع شد به طرز وحشتناک و عجیبی استرس نداشتم:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: والا سه شب بخاطر یه موضوع داشتم خود خوری میکردم ولی همینکه رفتم مدرسه همه چی ریست شد دوباره مسخره بازیا شروع شد
البته موضوع بخیرم گذشت و الانم تو شوکم که چیشد انتن(جاسوس)کلاس منو لو ندادولی بگذریم زنگ اول که گذشت زنگ دوم امتحان داشتیم که متاسفانه توی کلاس بهم خبر دادند و باز هم به طرز عجیبی استرس نداشتمبلاخره زودتر از همه هم تموم کردم رفتم بیرون و نیم ساعتی والیبال بازی کردیم
توی مدرسه ما زنگ اول زنگ صبحانس که فطیر و پنیر و چای میفروشن(الان یه عده دهه هفتادی میان میگن که ما بدبخت بودیم و فلان)زنگ تفریح دوم خیطب میفروشن(خیطب:یه نوع غذاس که لای خمیر سیبزمینی میزارن میپزن البته گوشت هم میزارن ولی مال ما فقط سیب زمینیه)بلاخره اونو خوردیم با جمعی از نزدیکان گفتیم بیاین امروز دو تا دوغ هم بخوریمدوغ رو که خوردیم اثراتش کم کم نمایان شد چشا داشت میرفت رو هم که زنگ خورد زنگ سوم رو با اثرات خفیف گزروندیم ولی زنگ اخر (زنگ انشا)منم انشا ننوشته بودم ولی بازم به طرز عجیبی استرس نداشتمکلا میگم من خیلی تو این موارد راحتمصندلیه من دورترین نقطه به معلمه و گوشه کلاسه با حالت نیمه دراز کش خوابیدم و سه نفرم کنارم خواب بودن(البته معلم نمیبینه چطوری نشستیم)یهو معلمه داد زد:عادلی امروز نظر نمیدیا راجب انشا
منم دیدم هیچی نفهمیدم از انشای طرف گفتم آقا ما از اونا نیستم که راجب انشای بقیه نظر بدیم(به سبک کتاب مردی به نام اوه)همونجوری مستحضریدتوی مدرسه حتی ترک دیوار هم خنده دارهکلاس نیز ترکید و معلم فهمید که ما از اوناش نیستیم و دوباره به خواب مشغول گشتیم(کلا تو خونه چیز باحالی رخ نمیده واس همین مدرسه رو میگم:این روز شنبه بود)
امروز که دیگه غوغا بود ما رو بخاطر کاری که بنده مرتکب شدم یه ماه از زنگ ورزش و فوتبال دستی(الان باز همون عده دهه هفتادی دوباره اعتراض میکنن)محروم کردن و منم همه روزه بخاطر این مورد عنایت و رحمت دوستان قرار میگیرمامروز گفتن بخاطر اینکه 4 تا توپ گم شده کل کلاس ها محرومنتوی صف کلاس ما داشتن بندری میزدنبلاخره زنگ اول شیمی داشتیم البته که شیمی چه عرض کنم بیشتر زنگ املاست معلم کتابو باز میکنه میخونه ما هم مینویسیم البته من بازم نمینویسمبلاخره زنگ اول با پرسیدن درصد های درخشان قلم چی به پایان رسیدزنگ دوم دینی داشتیمبازم همونجور که مستحضرید دینی برای اونایی که ردیف عقب و دور از معلم میشینن بهترین زنگ مدرسه اس ما هم اون عقب دوباره به تحلیل فیلم های جدید و اندکی خواب مشغول شدیمزنگ سوم دوباره همون بساط دیروز بر پا بود دوغ رو که وارد معده کردیم خمیازه ها شروع شدو دیگه اخرای کلاس سه نفری که کنار من بودن از شدت خستگی ناله میکردنتازه عجیب اینجاست سه نفری که کنار همیم و اصلا به درس کاری نداریم رتبه های یک تا سوم شهر رو تشکیل میدیمزنگ رو که زدن پران پران به پایین رفتیم و توی سایه نشسته و ادامه فیلم های جدید رو تحلیل کردیمزنگ اخر دیگه واویلا بود آمادگی دفاعی داشتیم با همون معلم دینی اونم انصافا کلشو منگ بودیماینم از امروز
باید یه تاپیک بزنم خاطرات مدرسه رو توش بنویسمندید پدید خودتونید وگرنه من که هر روز به همچین تاپیکایی دعوت میشم -
روز ۴ ام
امروز یه سری داروهای گیاهی به شدت تلخ رو خوردم. اینجوری که اول کلی نبات داخلش حل میکردم. بعدش بینیمو میگیرفتم که نفس نکشم. همه لیوانو یه دفعه میدادم بالا.بعدشم دوتا آب نبات مینداختم تو دهنم .خیلیییی تلخ بود
روز خوبی بود خداروشکر
هفته های خوشحالیه دیگه بخندین عههه
negaarin
گلنار
خیلی وقته رفتین.. -
سلام-)
روز دوم . میخواستم دیشب بنویسم نشد .
امم دیرو هم روز باحالی بود سر صبح رفتم حیاط بعد ی دفه ای گفتم اعع چطوری پسر چقد خوشتیپ شدی امرو .مامانم میگ کیو میگی "//گفتم این گل حسن یوسف دیگ.چن رو بود پژمرده شده بود امرو خیلی خوب شده.مامانم میگ حالا چرا اسمشو گذاشتی پسر .منم گفتم اول از همه اسمش پسرونس بعدشم هر جوری حساب کردم گلش از هیچ لحاظی شبیه دختر نبود دیگ.:/ ی ساعت داشتم گل رو نیگا میکردم و میگفتم نیگا اینجوری و میخندیدم خلاصه گل خوبیه ازش راضیم:///////چ گل مظلومیه .
امم اها سر صبح تلویزیون فیلم مورد علاقمو نشون داد خیلی خوشحال شدم .ندیدمش ولی حس خوبی بود.
امم رادیو امرو هم خیلی جالب بود مجری رادیو ی ساعت داشتن در مورد ی موضوع حرف میزدن و اطلاعات میدادن ک هند اینجوریه نمدونم کلی چیزای دیگ بعدش اخر صحبتاشون برداشتن گفتن حالا میتونین تماس بگیرین و بگین ک این اطلاعات درست بود یا ن://کم مونده بود گوشی رو بکوبم ب کلم خخ والا ا:/ بعدش یکم وایستادن هیشکی زنگ نزد خخخ اخرش یه نفر زنگ زد گفت درست بود:/منم گفتم ن پس اشتباه بود اخه این چ سوالیه ک میپرسین مگ میشه ادم ی ساعت توضیح بده بد بگه غلطه://///سر صبحی داستان داشتیما البته هنو صبح نشده بود.کلیم ب این داستان خندیدیم.
امم عصر هم خیلی خوب بود منو مامانو و حدی و ماشینو ا همه مهم تر .اره همون...موزیک^^
دیرو همش دمبال اهنگای شاد بودم دلم پوکید اینقد اهنگ شاد گوش نکردم://
اهنگ دل دیوونه احمد سعیدی هم ک دیگ جای خودش و خوندن حدیم ی طرف دیگ . احساس میکرد ا خواننده هم بهتر میخونه ولی نمیدونس صداش داره اذیت میکنه ما رو خخخخخ صداش جز اینکه ب اهنگ خطو خش بندازه چیزی نداشت همه اهنگا رو هم میخوند .اخرش مامانم گف من بخونم بهتر میخونم .ی ساعت داشتیم میخندیدیم خخ.
شب هم اتفاقات امرو رو مینویسم .~_~
و همچنان تشکر میکنم ا همه ی خوانندگان بهتر ا گل-)))) -
روز پنجمو شیشمو باهم مینویسمم
تقریبا روزای خوبیی بود یعنی همش تو مدرسه خلاصه میشهه شلوغیو شیطنتتو تیکه پروندن و اینا اما دیروز مجبورم بود از خواهر زادم نگه داری کنم باهم خونه تنهااا بودیمم خوابیده بوددیم دو تاا ی بیدار شدم من زودتر گفتم برم اتاقمو جمع کنمم پشت سرم اونم بیدار شد باهام امدد طبق معمول رفت سراغ کتاباو دفترام همشونو پخش پلا کرد منم براش اهنگ شاد باز کردم یکم قر داد و اینا منم مشغول جمع کردن کتابام شدم بعدشش امدم جارو برقی بکشم خاهر زادم رفت سمت گلدونایی اتاقمم منم بهش اخم کردم گفتم دست نزن امد رو ب روم وایساد شپلخ یکی خوابوند تو صورتمم خودم ی لحظهه هنگ کردمم منم خندم گرفته بود ب زور جلوو خندمو گرفتم بهش اخم کردمم خودش فهمید کار بدی کرده کلییییی خودشو لوس کرد تا بخشیدمشش واقعاا این دهه نودیا ما هشتادیا رو میزارن تو جیبشون لنتیااا خیلیییی شلوغنننننننننننن .. پاراساا 1سالو هشت ماهششه و فوق العاده شلوغ گودزیلایی برای خودش
-
روز :raised_hand_with_fingers_splayed_dark_skin_tone:
:smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: امروز با یکی از گلای فروم درحد دوجمله حرف زدم، خیلی خوشحال شدم از برخوردش
یکی از زیباترین قسمتهای سریال واکینگ دد(6 از فصل 9 ) رو امروز دیدم. خیلی حس خوبی بهم داد
خانواده و سلامتی از بزرگترین نعمتهای خدان. خداروشکر .. برای همین خیلی خوشحالم مثه همیشه
رااااستی متن ماتان رو خوندم خیلی باحال بود خخ:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: (خدایا منو دوباره بخوابون خیلی فرق کرده دنیا (اصحاب کهف،شووووخی )) -
سلاام-)
اینم ا امرو...روز سوم~
امرو سر صبح میخواستم برم حیاط درو باز کردم ی دفه ای ی گربه اومد جلو پام اینقد ترسیدم خوردم ب در ..چن دیقه وایسادم دوباره رفتم جلو گربه هم اومد جلو ..من ترسیدم اون تفلی هم ترسیده بود خخخ.باز دوباره اومد جلو پام باز کوبیده شدم ب در خخخ بدجورم میخوردم ب در خخ .اخرشم بابام خواب بود چشاشو وا کرد ی نگاه بهم انداخت بدش خوابید .نگاهش پر از این حرف بود.. چته؟//خخخ
منم ی دفه ای گفتم اع برو دیگ نمیزاری رد شیم.خودم ب خودم کلی خندیدم .
امم برا ناهار هم حدی ا مدرسه اومد مژده غذای مورد علاقشو دادم کلی خوشحال شد.
امم همون روز ک رفته بودم حیاط آب پاشی کرده بودم همه جا رو .کتونیاش رو خیس کردم بعدش میخواس بره بیرون گفت اع چرا اینا خیسن منم گفتم کتونی منو بپوش.الان دو سه روزه میره مدرسه کتونیای منو میپوشه://فک کنم هنوزم کفشاش خشک نشدن://کفشای من بهش ساختن خخخخخ.
امم آها امرو قرار بود هر کی ی سوتی ا دوران مدرسش بگه سوتیا ی همه ی طرف سوتی من ی طرف همه میگفتن اقا مام هول میشیم ولی ن در این حد خخ.سوتیای قبل سوتیای من سو تفاهم محض بود لامذهب:// کلی ب این سوتی من خندیدن .دیگ میخواستیم اسید بخوریم خخ://
امم الانم بابام ا اون شیرینی هایی ک دوس دارم برام خرید.بد جوری ب دل میشینن.
اینم ا مرو~*
ممنون ا خوانندگان خوببببب .-. -
روز چهارم
سلام امروز هم مثل بقیه ی روزا خوب بود و به سلامتی داره به پایان میرسه
چی بگم
خب اتفاق خاصی نیفتاد
فقط درس درس درس
که اونم خودتون میدونید دیگه دنیای خوشحالی و سرحالیه:face_with_stuck-out_tongue_closed_eyes:امید وارم شماهم روز خوبی رو پشت سر گذاشته باشید
-
سلام-)
اینم ا روز چهارم . خوشحالم تونسم امرو بنویسمش .
امم ا کجا بگم امم چیزایی ک یادم میادو میگم.
امرو ی فیلم هندی نشون میداد اسم فیلمش فک کنم داستان عشق یا داستان عاشقی بود یادم نیس درست .لحظه ای رو نشون داد راجو (ک تو همه فیلما اسماشونم راجوعه )مامانشو بغل کرده بود میگف آه مادر چجوری تحمل کنم . ینی عاشق این دیالوگ آه مادرشونم خخخ خیلی باحال دوبله کردن خخ بازیگرشم شاهرخ خان بود.اها اینو گفتم برا اینکه یاد دوران بچگیم افتادم هندی بازی میکردیم چادر و روسری میپیچیدیم دورمون با حدی بازی میکردیم یادش بخیر ...وای خدا کبریتو میسوزندم سیاهیشو میزدیم ب پیشونیمون خخخخ شمع روشن میکردیم همش دعا میکردیم لب پنجره ...
امم آها امرو خیلی اتفاقی آهنگ احمد سعیدی
هی بارونش رو گوش کردم فک کنم جدید باشه واااای خیلی ب دلم نشست یهویی گوش دادم خیلی برام جالب بود اهنگش حس خوبی داره خیلی خوبههههه.
امم عصر امرو هم خیلی خوشگل بود اتاقم .ب کل نارنجی شده بود اینقد بامزه شده بود.
امرو ماامانم داشت آش درست میکرد رفت حیاط ب من گف همون سبزی رو میزه بریز توش .بعد اینکه اماده شد مامانم گف چی ریختی تو این چرا این مزه ای شده خخخ گفتم والا همونی ک گفتی میگ خیلی بد شده تو اشتباهی ی چیز دیگ ریختی .یاد سارا جان افتادم خخ.امیدوارم حالش خوب شده باشه.^^
امم امرو مامانم خیلی خوشحال بود همش لبخند اینم یکی دیگ ا خوشحالیای امرو.
امم شادی الانمم اینه ک دارم اینارو مینویسم و اهنگ رو گوش میدم ~_^
اینم ا امرو:)
مرسی ا خوانندگان شبیه بارون:)))))))) -
روز اخرمه
امروز خیلی روز خوبی بود کلا روزایی من توی مدرسه خلاصه میشه صب رفتم مدرسه تو این سرما صف واسادیمم یعنی همه بچه ها عصبی بودن همش ب عامل صف واسسادن فش میدادن بعدش رفتیم کلاس زنگ اول امتحان زبان داشتیم اونم تستی از تستی بودن خبر نداشتم اقا نشستیم سر امتحان کسی نبود بهم تقلب برسونه برگشتم پشت سرمو نگا کردم زدیک هفت نفر منتظر بودن من بنویسم اونام از روی من من مینوشتم ب یکی از اونا میگفتم اونم منتقلش میکرد ب بقیه خلاصه زنگ دومم ب خیر خوشی گذشت زنگ سوم با کلاس بغلی دعوامون شد کلا اگه تو کلاس ما یکی دعوا کنه 29 نفر پشتشن یعنی همه مون باهم میرن دعوا اصلا لنتی همچین طرفو میزد مو نمیکشیدا مث پسرا دعوا میکرد همچین مشت میزد تو صورتش مام واساده بودیم تماشا بعدشش ک دعوا تموم شد کل کلاس باهم رفتیم دفتر و اینا خودمونو مظلوم کردیم خطر ب خوبی گذشتت و تموم شد زنگ اخرم ورزش داشتیم ک خیلی حال داد با بچه ها فقط گفایمو خندیدمم همینا دیه خسته نباشید ..
-
روز ششم
امروز هیچی درس نخوندم :| ازین بابت خوشحال نیستم
اون جوشاندنی تلخ رو که چند روزه روزی سه وعده میخورم. تا غروب بیشترشو خورده بودم و یک سومشو گذاشته بودم برای شب . بعد دوستم امده بود پیشم. بردم بهش نشون دادم که بچشه. بعد گذاشتمش روی میز
چند دیقه بعد دیدم نیست :|
مامانمو گفتم لیوانو خالی کردی؟ :| گفت آره فک کردم اون تفاله هاشه و نمیخوری . گفتم ای بابا اونو باید میخوردم امشب.چرا نپرسیدی آخه. آخرش گفتم باشه اشکالی نداره
ولی تو دلم کلیییی ذوق کردم -
چه زود شد روز هفتم
خیلی خوشحال شدم ازینکه این تاپیک دعوت شدم
اگرچه دیر
امروز رفتم بیرون . دوتا کارت عابر بانک دارم. یکیشونو خیلی وقته استفاده نکرده بودم. مال دوران دانشگاه بود
بعد فک میکردم رمزشو یادم رفته. خوشبختانه امتحان کردم یه رمزو. همون اولی درست بود
دیدم توش ۷۵ تومن پول دارم
ینی انقد خوشحال شدم که نگووووو سریع انتقالش دادم به اونیکی عابرم که خریدای اینترنتی رو باهاش انجام میدم
امشبم خونه داداشم دعوتیم. قراره آبجیمم با خانوادش بیاد ان شاالله
چی ازین بهتر و خوشحال کننده تر
خدانگهدارتون گلا -
سلام-)
اینم ا روز پنجم .
امم امرو یکی ا کلیپای پرویز و پونه رو دیدم در مورد برنامه کودکای بچه های قدیم بود.وااااای ک چقد خنده دار بود میگف میخواستن ی برنامه نشون بدن صد بار میگفت یکم برین عقب تر یکم عقب تر هنوزم عقب تر خخخ ما ب دیوار خونمونم برخورد میکردیم ولی هنوزم این جمله رو مجریه تکرار میکرد. نمیدونم چ تصوری ا ما داشتن .... میگف ترجیحشونم ژانر وحشت بود . من برنامه ها رو میدیدم شب ادراری میگرفتم خخ.بعدشم همش وسطای برنامه مشکل فنی پیش میمومد حلم نمیشد خخخ همون دو دیقه برنامه رو قطع میکردن.خخخ
امم امرو ی دفه ای چشمم ب حیاط خونه بغلیمون افتاد دیدم ی دفه ای این درخت عین ژله این ور اونور میرفت خخخ ب شدت تکون میخورد ... با خودم گفتم یا خداا ینی باد با این شدت میاد چرا چیزای دیگ تکون نمیخورن بعد فهمیدم یکی داشته درختو تکون میداده خخخخخخخ.میگم این حجم باد خیلی بی سابقه است وگرنه خونه رو با خودش میبرد.خخخ
آهان امرو قرار بود شکست عشقی بزرگی رو متحمل شم ولی خدا رو شکر سیلش ا سرم گذشت دیگ قرار شد ماشینمونو نفروشیم .-.اینم ی خوشحالی دیگ امرو.
و مث همیشه کلی چیزای خوب و خوشحال کننده ک هر روز اتفاق میفتن از طلوع خورشید گرفته تا غروبش تا آسمون ابیو و درخت سبز .
و خنده داراشوهم ک مینویسم....:)
راسی....هیچی ولش خخخ.
ی تشکر هم ا همه خوانندگان مث آبنبات نه نه خوب مث مارشمالو ~.~