شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
-
نوشتهشده در ۱ شهریور ۱۴۰۳، ۷:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
-
نوشتهشده در ۳ شهریور ۱۴۰۳، ۶:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۳ شهریور ۱۴۰۳، ۱۶:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۳ شهریور ۱۴۰۳، ۱۹:۰۹ آخرین ویرایش توسط دُژَم انجام شده
رفته بودم قصابی. خیلی هم شلوغ بود.
قصاب، گوشت هرکی آماده میشد، اینجوری صداش میزد:گوساله، کی بود ؟؟
گوسفند، بیا جلو !
به یکی هم گفت: تو گوسفندی؟؟
گفت: نه آقا، من گاوم
خوشبختانه من جیگر خواسته بودم
گفت: جیگر، بیاد جلو -
نوشتهشده در ۴ شهریور ۱۴۰۳، ۱۹:۳۶ آخرین ویرایش توسط هویججج انجام شده
-
نوشتهشده در ۵ شهریور ۱۴۰۳، ۹:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۵ شهریور ۱۴۰۳، ۱۴:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@_maya در شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم گفته است:
"نه داداش این چه حرفیه ده سال آیندمو رو قرار ببندم حالا وایسا."
-
نوشتهشده در ۸ شهریور ۱۴۰۳، ۲۰:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۴۰۳، ۹:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۱ شهریور ۱۴۰۳، ۱:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۱ شهریور ۱۴۰۳، ۷:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
-
-
نوشتهشده در ۱۴ شهریور ۱۴۰۳، ۱۹:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
-
نوشتهشده در ۱۶ شهریور ۱۴۰۳، ۸:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بدترین قسمت تابستون اینه که شبا نمیشه پتو انداخت و عملا در برابر جنها هیچ دفاعی نداری..
-
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۴۰۳، ۵:۳۰ آخرین ویرایش توسط Hhh Hh انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۴۰۳، ۱۰:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده