-
نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۶:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خدا : بنده ي من نماز شب بخوان و آن يازده رکعت است .
بنده : خدايا ! خسته ام ، نمي توانم .
خدا : بنده ي من ، دو رکعت نماز شفع و يک رکعت نماز وتر بخوان .
بنده : خدايا ! خسته ام برايم مشکل است نيمه شب بيدار شوم .
خدا : بنده ي من قبل از خواب اين سه رکعت را بخوان .
بنده : خدايا ! سه رکعت زياد است .
خدا : بنده ي من فقط يک رکعت نماز وتر بخوان .
بنده : خدايا ! امروز خيلي خسته ام ! آيا راه ديگري ندارد ؟
خدا : بنده من قبل از خواب وضو بگير و رو به آسمان کن و بگو يا الله .
بنده : خدايا ! در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم مي پرد !
خدا : بنده ي من همانجا که دراز کشيده اي تيمم کن و بگو يا الله .
بنده : خدايا ! هوا سرد است ! نميتوانم دستانم را از زير پتو در بياورم .
خدا : بنده ي من در دلت بگو يا الله ما نماز شب برايت حساب ميکنيم .
بنده اعتنايي نمي کند و مي خوابد .
خدا : ملائکه ي من ! ببينيد من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابيده است چيزي به اذان صبح نمانده ، او را بيدار کنيد دلم برايش تنگ شده است امشب با من حرف نزده .
ملائکه : خداوندا ! دوباره او را بيدار کرديم ، اما باز خوابيد .
خدا : ملائکه ي من در گوشش بگوييد پروردگارت منتظر توست .
ملائکه : پروردگارا ! باز هم بيدار نمي شود !
خدا : اذان صبح را مي گويند هنگام طلوع آفتاب است اي بنده ي من بيدار شو نماز صبحت قضا مي شود خورشيد از مشرق سر بر ميآورد .
ملائکه : خداوندا ! نمي خواهي با او قهر کني ؟
خدا : او جز من کسي را ندارد ... شايد توبه کرد ...
بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری . -
نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۶:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@**مهدی**;12842 said:
> خدا : بنده ي من نماز شب بخوان و آن يازده رکعت است .
> بنده : خدايا ! خسته ام ، نمي توانم .
> خدا : بنده ي من ، دو رکعت نماز شفع و يک رکعت نماز وتر بخوان .
> بنده : خدايا ! خسته ام برايم مشکل است نيمه شب بيدار شوم .
> خدا : بنده ي من قبل از خواب اين سه رکعت را بخوان .
> بنده : خدايا ! سه رکعت زياد است .
> خدا : بنده ي من فقط يک رکعت نماز وتر بخوان .
> بنده : خدايا ! امروز خيلي خسته ام ! آيا راه ديگري ندارد ؟
> خدا : بنده من قبل از خواب وضو بگير و رو به آسمان کن و بگو يا الله .
> بنده : خدايا ! در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم مي پرد !
> خدا : بنده ي من همانجا که دراز کشيده اي تيمم کن و بگو يا الله .
> بنده : خدايا ! هوا سرد است ! نميتوانم دستانم را از زير پتو در بياورم .
> خدا : بنده ي من در دلت بگو يا الله ما نماز شب برايت حساب ميکنيم .
> بنده اعتنايي نمي کند و مي خوابد .
> خدا : ملائکه ي من ! ببينيد من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابيده است چيزي به اذان صبح نمانده ، او را بيدار کنيد دلم برايش تنگ شده است امشب با من حرف نزده .
> ملائکه : خداوندا ! دوباره او را بيدار کرديم ، اما باز خوابيد .
> خدا : ملائکه ي من در گوشش بگوييد پروردگارت منتظر توست .
> ملائکه : پروردگارا ! باز هم بيدار نمي شود !
> خدا : اذان صبح را مي گويند هنگام طلوع آفتاب است اي بنده ي من بيدار شو نماز صبحت قضا مي شود خورشيد از مشرق سر بر ميآورد .
> ملائکه : خداوندا ! نمي خواهي با او قهر کني ؟
> خدا : او جز من کسي را ندارد ... شايد توبه کرد ...
> بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری .خدا خیرت بده مهدی جان......اشکم دراومد
-
نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۶:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@**مهدی**;12842 said:
> خدا : بنده ي من نماز شب بخوان و آن يازده رکعت است .
>
> بنده : خدايا ! خسته ام ، نمي توانم .
>
> خدا : بنده ي من ، دو رکعت نماز شفع و يک رکعت نماز وتر بخوان .
>
> بنده : خدايا ! خسته ام برايم مشکل است نيمه شب بيدار شوم .
>
> خدا : بنده ي من قبل از خواب اين سه رکعت را بخوان .
>
> بنده : خدايا ! سه رکعت زياد است .
>
> خدا : بنده ي من فقط يک رکعت نماز وتر بخوان .
>
> بنده : خدايا ! امروز خيلي خسته ام ! آيا راه ديگري ندارد ؟
>
> خدا : بنده من قبل از خواب وضو بگير و رو به آسمان کن و بگو يا الله .
>
> بنده : خدايا ! در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم مي پرد !
>
> خدا : بنده ي من همانجا که دراز کشيده اي تيمم کن و بگو يا الله .
>
> بنده : خدايا ! هوا سرد است ! نميتوانم دستانم را از زير پتو در بياورم .
>
> خدا : بنده ي من در دلت بگو يا الله ما نماز شب برايت حساب ميکنيم .
>
> بنده اعتنايي نمي کند و مي خوابد .
>
> خدا : ملائکه ي من ! ببينيد من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابيده است چيزي به اذان صبح نمانده ، او را بيدار کنيد دلم برايش تنگ شده است امشب با من حرف نزده .
>
> ملائکه : خداوندا ! دوباره او را بيدار کرديم ، اما باز خوابيد .
>
> خدا : ملائکه ي من در گوشش بگوييد پروردگارت منتظر توست .
>
> ملائکه : پروردگارا ! باز هم بيدار نمي شود !
>
> خدا : اذان صبح را مي گويند هنگام طلوع آفتاب است اي بنده ي من بيدار شو نماز صبحت قضا مي شود خورشيد از مشرق سر بر ميآورد .
>
> ملائکه : خداوندا ! نمي خواهي با او قهر کني ؟
>
> خدا : او جز من کسي را ندارد ... شايد توبه کرد ...
>
> بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری .fuı ıikə ...
-
نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۸:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@nebula110;12844 said:
> خدا خیرت بده مهدی جان......اشکم دراومد
امیر خیلی عزیزی تو .[emoji8]
-
نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۸:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چه حرصی میخورن ایسان خانوم....از بس که تاپیکا قاطی پاتی شده
-
نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۸:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@nebula110;12863 said:
> چه حرصی میخورن ایسان خانوم....از بس که تاپیکا قاطی پاتی شده
دقیقا...از بس حرص خوردم سیر شدم والا...دمت گرم:4:
-
نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
معین جان بالاخره فهمیدی که مردیم دیگه......دیشب خندم گرفته بود خداییش ..... میگی خانوم
-
نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@nebula110;12867 said:
> معین جان بالاخره فهمیدی که مردیم دیگه......دیشب خندم گرفته بود خداییش ..... میگی خانوم
برادر به دل نگیر............. همه اعضای یک دیگریم.......... خانوم و مرد نداره... مهم اینه که همه انسانیم برادر گلم........هههههههه
-
نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
moein;12869 said:
> برادر به دل نگیر............. همه اعضای یک دیگریم.......... خانوم و مرد نداره... مهم اینه که همه انسانیم برادر گلم........هههههههه
نه معین جان.....به دل نگرفتم.....شوخی کردم
-
نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@nebula110;12870 said:
> نه معین جان.....به دل نگرفتم.....شوخی کردم
میددونم عزیزم.........
-
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۴، ۴:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده

[0]: [[http://up.98love.ir/up/mamadzar/pictures/amozandeh%20%2812%29.jpg][0]][0]
[0]: [http://up.98love.ir/up/mamadzar/pictures/amozandeh%20%2812%29.jpg][0]
[0]: http://up.98love.ir/up/mamadzar/pictures/amozandeh%20%2812%29.jpg
-
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۴، ۱۵:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
here are all suspected...:59:
-
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۴، ۱۵:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خدایا ...دلم پره...یعنی این همه پخ پخ واسه چیه؟....خخخخخخخخ...خدایا به سرور فروم صبر عنایت بفرما
-
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۴، ۲۰:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یک عمر هر دردی به من دادی، حس میکنم عین نیازم بود...
جایی که افتادم به پای تو، زیباترینف لحظه هایم بود. -
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۴، ۲۱:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یک عمر هر دردی به من دادی، حس میکنم عین نیازم بود...
-
نوشتهشده در ۲۰ خرداد ۱۳۹۴، ۵:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
فردا به سلامتی کنکوره ریاضی هستش انشالله.....ارزوی موفقیت برای همه ی کنکوریای ریاضی عزیز.....توکلتون بخدا باشه.....با آرامش و خوندن آیت الکرسی در جلسه شرکت کنین و بدونین یکی اون بالا هست که دستش رو سرتونه.......
-
نوشتهشده در ۲۰ خرداد ۱۳۹۴، ۵:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
aysan;13112 said:
> خدایا ...دلم پره...یعنی این همه پخ پخ واسه چیه؟....خخخخخخخخ...خدایا به سرور فروم صبر عنایت بفرما
خخخ...این پخ خیلی جالبه.......من که به شخصه صبرو از فروم یاد گرفتم...
-
نوشتهشده در ۲۰ خرداد ۱۳۹۴، ۵:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@nebula110;13171 said:
> خخخ...این پخ خیلی جالبه.......من که به شخصه صبرو از فروم یاد گرفتم...
خخخخ ...باازگشتی سید...خوش اومدی،صبر رو من به فروم یاد دادم..ههه
-
نوشتهشده در ۲۰ خرداد ۱۳۹۴، ۵:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
aysan;13172 said:
> خخخخ ...باازگشتی سید...خوش اومدی،صبر رو من به فروم یاد دادم..ههه
دیگه تصمیم براین شد که اینجا در خدمت شما باشیم.
-
نوشتهشده در ۲۰ خرداد ۱۳۹۴، ۵:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@nebula110;13173 said:
> دیگه تصمیم براین شد که اینجا در خدمت شما باشیم.
خدمت از ماست