-
@narjes-hashemi میاسای موری را که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش استنوشتهشده در ۲۵ فروردین ۱۴۰۰، ۱۳:۰۰ آخرین ویرایش توسط _Biliifti_ انجام شدهpouya hosein pour میازار*
تا گشودم نامه اش را سوختم در انتظار/ کاش قاصد میگشود این نامه سر بسته را -
pouya hosein pour میازار*
تا گشودم نامه اش را سوختم در انتظار/ کاش قاصد میگشود این نامه سر بسته رانوشتهشده در ۲۵ فروردین ۱۴۰۰، ۱۳:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@narjes-hashemi
*
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است مه در خرمن پروانه زدند
-
@narjes-hashemi
*
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است مه در خرمن پروانه زدند
pouya hosein pour در " مشاعره " گفته است:
@narjes-hashemi
*
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است مه در خرمن پروانه زدند
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
-
pouya hosein pour در " مشاعره " گفته است:
@narjes-hashemi
*
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است مه در خرمن پروانه زدند
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰، ۱۰:۱۶ آخرین ویرایش توسط pouya hosein pour انجام شدهReyhaneh golmohamadi در " مشاعره " گفته است:
pouya hosein pour در " مشاعره " گفته است:
@narjes-hashemi
*
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است مه در خرمن پروانه زدند
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند -
Reyhaneh golmohamadi در " مشاعره " گفته است:
pouya hosein pour در " مشاعره " گفته است:
@narjes-hashemi
*
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است مه در خرمن پروانه زدند
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کندpouya hosein pour
دلا خاموشی چرا
چون نجوشی چرا -
pouya hosein pour
دلا خاموشی چرا
چون نجوشی چرانوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰، ۱۲:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده@ftm-dh
آواز شبانم همچو تاجیست بر سر
که ایزد داند آن چیست در سر -
@ftm-dh
آواز شبانم همچو تاجیست بر سر
که ایزد داند آن چیست در سرpouya hosein pour
روزها در حسرت فردا به سر شد ای دریغ دیگر از عمرم همین امروز و فردا مانده است -
pouya hosein pour
روزها در حسرت فردا به سر شد ای دریغ دیگر از عمرم همین امروز و فردا مانده استنوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰، ۱۷:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده@ftm-dh تو چه دانی که پَسِ هر نگه ساده ی من
چه جنونی ، چه نیازی ، چه غمی ست؟ -
@ftm-dh تو چه دانی که پَسِ هر نگه ساده ی من
چه جنونی ، چه نیازی ، چه غمی ست؟@narjes-hashemi تنـــت بــه نــاز طبـــیـبان نیازمـند مباد وجــود نـازکــت آزرده گـزنـد
-
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰، ۱۷:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@ftm-dh دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد/
جز غم که هزار آفرین بر غم باد -
@ftm-dh دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد/
جز غم که هزار آفرین بر غم باد@narjes-hashemi
دانی که چرا سر نهان با تونگویم؟ طوطی صفتی طاقت اسرار نداری -
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰، ۱۸:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@ftm-dh یاد لب های تو افتادم و با خود گفتم
غنچه ای بود که گل کرد ولی چیده نشد -
@ftm-dh یاد لب های تو افتادم و با خود گفتم
غنچه ای بود که گل کرد ولی چیده نشد@narjes-hashemi
در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زندبه دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند
-
نوشتهشده در ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ۷:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@ftm-dh در " مشاعره " گفته است:
@narjes-hashemi
در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زندبه دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند
در خــزان هــجــر گــل ای بــلــبــل طــبــع حـزیـن
خـــامـــشـــی شـــرط وفــاداری بــود غــوغــا چــرا -
@ftm-dh در " مشاعره " گفته است:
@narjes-hashemi
در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زندبه دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند
در خــزان هــجــر گــل ای بــلــبــل طــبــع حـزیـن
خـــامـــشـــی شـــرط وفــاداری بــود غــوغــا چــراpouya hosein pour از دوست به يادگار دردي دارم كان درد به هزار درمان ندهم
-
pouya hosein pour از دوست به يادگار دردي دارم كان درد به هزار درمان ندهم
نوشتهشده در ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ۸:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده@ftm-dh
مـا ره بـه کـوی عـافـیـت دانـیـم و مـنـزلـگـاه انسای در تــکــاپــوی طـلـب گـم کـرده ره بـا مـا بـیـا
-
@ftm-dh
مـا ره بـه کـوی عـافـیـت دانـیـم و مـنـزلـگـاه انسای در تــکــاپــوی طـلـب گـم کـرده ره بـا مـا بـیـا
pouya hosein pour اشك گرم و آه سرد و روي زرد و سوز دل حاصل عشقند و من اين نكته مي دانم چو شمع
-
pouya hosein pour اشك گرم و آه سرد و روي زرد و سوز دل حاصل عشقند و من اين نكته مي دانم چو شمع
نوشتهشده در ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ۸:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@ftm-dh
عمرت تا به کی به خود پرستی گذردیـــا در پــی هستی و نیستی گـــذرد
-
@ftm-dh
عمرت تا به کی به خود پرستی گذردیـــا در پــی هستی و نیستی گـــذرد
pouya hosein pour اگر اهل دلي ديدي، سلام من رسان بر وي كه كمتر يافتم هرجا فزونتر جستجو كردم
-
pouya hosein pour اگر اهل دلي ديدي، سلام من رسان بر وي كه كمتر يافتم هرجا فزونتر جستجو كردم
نوشتهشده در ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ۸:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده@ftm-dh مرده بودم زنده شدم گریه بودم خنده شدم /دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم