-
نوشتهشده در ۷ شهریور ۱۳۹۶، ۷:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
نیست دیگر به خرابات،خرابی چون من
باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد
حال آن خسته چه باشد که طبیبش بزند
زخم و بر زخم،نمک پاشد و مرهم ببرد
آن که بر دامن احسان تو اش دسترسی ست
به دهان،خاکش اگر نام ز حاتم ببرد
زنگ چل ساله آیینه ما گر چه بسی ست
آتشی همدم ما کن که به یک دم ببرد
رنج عمری،همه هیچ است اگر وقت سفر
رخ نماید که مرا با دل خرّم ببرد
عماد خراسانی
-
نوشتهشده در ۷ شهریور ۱۳۹۶، ۸:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۷ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حیات جاودان
بی دوستان
مرگی ست پا بر جا !
#صائب تبریزی
+شاعر میگه منظورم دوست ِ واقعیه نه ... -
سیل دریا دیده هرگز برنمی گردد به جوی
نیست ممکن هر که مجنون شد دگر عاقل شود
صائب تبریزی -
شراب شوق می نوشم به گرد يار می گردم
سخن مستانه می گويم ولی هوشيار می گردم
گهی خندم گهی گريم گهی افتم گهی خيزم
مسيحا در دلم پيدا و من بيمار می گردم
مولانا -
-قصه اینجاست که شب بود و هواریخت به هم
-من چنان درد کشیدم که خدا ریخت به هم -
نوشتهشده در ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۲:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هنگام سپیده دم خروس سحری / دانی که چرا همی کند نوحه گری؟
یعنی که نمودند در آیینه ی صبح / کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری ... ( ابوسعید ابوالخیر )
حالا همین رباعی رو با صدای استاد شهرام ناظری گوش کنید که روحتون شاد بشه
پشیمون نمیشید! ( حجم 1 مگابایت )
http://www.mediafire.com/file/o8ttfia3347h2lf/Khorus+Sahari.mp3 -
نوشتهشده در ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۳:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۳:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
پیر مغان سزای عمل زود می دهد / تا توبه کرده ام ، به خمارم عذاب کرد
-
نوشتهشده در ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۳:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
قاصد ز بَرم رفت که آرَد خبر از یار / باز آمد و اکنون خبر از خویش ندارد ... "ولی دشت بیاضی"
-
نوشتهشده در ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۵:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
رشکم آید به مقیمان سرآپرده ی خاک / که ز اسباب جهان با کفنی ساخته اند ...
-
نوشتهشده در ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۵:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
غنیمت دان اگر دانی که هر روز / ز عمر مانده روزی می شود کم
برو شادی کن ای یار دل افروز / چون خاکت می خورد چندین مخور غم! -
نوشتهشده در ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۷:۵۶ آخرین ویرایش توسط Dr.Saraaa انجام شده
گر بَر سَر ِ نَفس ِ خود اَمیـری ؛ مــَـردی !
#رودکـــی -
نوشتهشده در ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۸:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به کوی میکده دوشَش به دوش می بردند/ امامِ شهر که سجاده می کشید بر دوش ... ( حافظ )
دوش اولی: دیشب / دوش دومی و سومی : عضوی از بدنعلاوه بر جناس تام زیباش معنی خیلی جالبی هم داره
-
به کوی میکده دوشَش به دوش می بردند/ امامِ شهر که سجاده می کشید بر دوش ... ( حافظ )
دوش اولی: دیشب / دوش دومی و سومی : عضوی از بدنعلاوه بر جناس تام زیباش معنی خیلی جالبی هم داره
نوشتهشده در ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۱۳:۵۲ آخرین ویرایش توسط alisoltany انجام شدهHossEin freedom در
شعردانه
گفته است:
به کوی میکده دوشَش به دوش می بردند/ امامِ شهر که سجاده می کشید بر دوش ... ( حافظ )
دوش اولی: دیشب / دوش دومی و سومی : عضوی از بدنعلاوه بر جناس تام زیباش معنی خیلی جالبی هم داره
من بودم میگفتم؛
"از" کوی میکده دوشش به دوش میبردند/امام شهر ک سجاده میکشید به دوشدوش اولی؛دیشب
دوش دومی؛حمام(یعنی انقدر مست بوده و عرق کرده بزور بردنش حمام ک از مستی کمی ازاد شه)
دوش سومی ؛عضوی از بدن
-
-باز امشب دل من غرق گله شد...
-بی تاب و بی رمق بی حوصله شد... -
خیرین کوچک دریا دلنوشتهشده در ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۱۸:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
**
زنی را می شناسم من
که شوق بال و پر دارد
ولی از بس که پر شور است
دو صد بیم از سفر دارد
*
زنی را می شناسم من
که در یک گوشه ی خانه
میان شستن و پختن
درون آشپزخانه
*
سرود عشق می خواند
نگاهش ساده و تنهاست
صدایش خسته و محزون
امیدش در ته فرداست
*
زنی را می شناسم من
که می گوید پشیمان است
چرا دل را به او بسته
کجا او لایق آنست
*
زنی هم زیر لب گوید
گریزانم از این خانه
ولی از خود چنین پرسد
چه کس موهای طفلم را
پس از من می زند شانه؟
*
زنی آبستن درد است
زنی نوزاد غم دارد
زنی می گرید و گوید
به سیـ ـنه شیر کم دارد
*
زنی با تار تنهایی
لباس تور می بافد
زنی در کنج تاریکی
نماز نور می خواند
*
زنی خو کرده با زنجیر
زنی مانوس با زندان
تمام سهم او اینست
نگاه سرد زندانبان
*
زنی را می شناسم من
که می میرد ز یک تحقیر
ولی آواز می خواند
که این است بازی تقدیر
*
زنی با فقر می سازد
زنی با اشک می خوابد
زنی با حسرت و حیرت
گناهش را نمی داند
*
زنی واریس پایش را
زنی درد نهانش را
ز مردم می کند مخفی
که یک باره نگویندش
چه بد بختی چه بد بختی
سیمین بهبهانیطولانیه اما ارزش خوندن داره
و ارزش فکر کردن... -
-لعنت به اوناکه احساسمو کشتن
-هموناکه حرف میزنن هنوزم پشتم
-اینوداغ کردم روپشت دودستم
-ادما2دستن...
_ابزار یا دشمن... -
HossEin freedom در
شعردانه
گفته است:
به کوی میکده دوشَش به دوش می بردند/ امامِ شهر که سجاده می کشید بر دوش ... ( حافظ )
دوش اولی: دیشب / دوش دومی و سومی : عضوی از بدنعلاوه بر جناس تام زیباش معنی خیلی جالبی هم داره
من بودم میگفتم؛
"از" کوی میکده دوشش به دوش میبردند/امام شهر ک سجاده میکشید به دوشدوش اولی؛دیشب
دوش دومی؛حمام(یعنی انقدر مست بوده و عرق کرده بزور بردنش حمام ک از مستی کمی ازاد شه)
دوش سومی ؛عضوی از بدن
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۲:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهalisoltany در
شعردانه
گفته است:
HossEin freedom در
شعردانه
گفته است:
به کوی میکده دوشَش به دوش می بردند/ امامِ شهر که سجاده می کشید بر دوش ... ( حافظ )
دوش اولی: دیشب / دوش دومی و سومی : عضوی از بدنعلاوه بر جناس تام زیباش معنی خیلی جالبی هم داره
من بودم میگفتم؛
"از" کوی میکده دوشش به دوش میبردند/امام شهر ک سجاده میکشید به دوشدوش اولی؛دیشب
دوش دومی؛حمام(یعنی انقدر مست بوده و عرق کرده بزور بردنش حمام ک از مستی کمی ازاد شه)
دوش سومی ؛عضوی از بدن
اینم خیلی جالب گفته ها ! یعنی از شدت مستی نمیتونسته راه بره بخاطر همین مثل قالی انداختنش رو دوش خودشون و بردنش خونه ...
زمان حافظ هم دوش حمام و این امکانات نبوده وگرنه حتما به فکرش می افتادن
-
درود آلایی های خوب
راستش من این تاپیک رو مکمل تاپیک قرابت میدونم برای همین امیدوارم اینجا هم حضور پر رنگی داشته باشین و حس خوبی رو از طریق شعر به هم انتقال بدیم .پیشاپیش از همراهی تون سپاسگزارم
با احترام
بانوپ ن : %(#ff0000)[اینجا فقط شعر بنویسید نه متن ادبی]
@دانش-آموزان-آلاء
@خیرین-کوچک-دریا-دلنوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۲:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهبس تجربه کردیم در این دیر مکافات / با دُرد کشان هرکه درفتاد، برافتاد ...
گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست / رنگ رخساره خبر می دهد از سر درون ...
تو پنداری که بدگو رفت و جان بُرد؟ / حسابش با کرام الکاتبین است!
طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر / کاین طفل، یک شبه ره صد ساله می رود ...
از من است این غم که بر جان من است / دیگر این خودکرده را تدبیر نیست ...
حافظ! نه حد ماست چنین لاف زدن ها / پای از گلیم خویش چرا بیشتر کشیم؟
تعجیل فراوان عمل شیطان است / گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی!
به آب می برد و تشنه باز می آرد / هزار تشنه جگر را چَه زنخدانش ...
باران چو پیاپی شد، گردند ملول از وی / وآن گه که نبارد باز، وصلش به دعوا خوانند ( دوری و دوستی )
با خرابات نشینان ز کرامات ملاف / هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد!
گر دایره ی کوزه ز گوهر سازند / از کوزه همان برون تراود که در اوست ...
از همچین بیت هایی که آرایه ضرب المثل دارند خیلی خوشم میاد