-
نوشتهشده در ۱۸ تیر ۱۴۰۱، ۸:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من آن ابرم
که میخواهد ببارد...هوشنگ ابتهاج
-
نوشتهشده در ۲۱ تیر ۱۴۰۱، ۹:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هر دو گم شدیم
من در پایان یک رویا
تو در یک شعر بی پایان...واهه آرمن
-
شاید دل من عروسکی از چوب است....
مثل قصه پینوکیو محبوب است...
چه دماغی دارد این بیچاره!
از بس که نوشت حال من خوب است..... -
نوشتهشده در ۲۱ تیر ۱۴۰۱، ۱۲:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
رنگ لبخند تو ای دنیا تماشایی نبود
آنچه ما دیدیم زینت بود، زیبایی نبود••فاضل نظری
-
ساقیا امشب صدایم با صدایــــــــت ساز نیـــــــست
یا که من مست و خرابم یا که سازت ساز نیست -
هر چه خودم را صدا میکنم، از من دور میشوی.......
قبول دارم به تو بد کردم............. من شاید مدتی اینجا بنشینم بی انکه ساز دل خودم را بنوازم
میبینی ؟! من شکسته ام......... -
ساقیا امشب صدایم با صدایــــــــت ساز نیـــــــست
یا که من مست و خرابم یا که سازت ساز نیست@حمید-صباحی به به
-
@حمید-صباحی به به
@fazel-zakeri ارادت
-
نوشتهشده در ۲۱ تیر ۱۴۰۱، ۲۰:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ز بس فتاده به هر گوشه پارههای دلم
فضای دهر به دکان شیشهگر ماند..(:••طالب آملی
-
Ben aciz ben yarım
Sana tamam olmaya geldim
Şeyda bülbüller gibi
Gül dalına konmaya geldimمن عاجز ، من ناقص (نصفه )
برا تو واسه کامل شدن اومدم
مث بلبل های شیدایی
برای نشستن روی گل اومدم -
نوشتهشده در ۲۲ تیر ۱۴۰۱، ۱۳:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به کنعانم مبر ای بخت، من یوسف نمی خواهم
ببر آنجا که کوی اوست و در زندان و چاهم کن••وحشی بافقی
-
نوشتهشده در ۲۲ تیر ۱۴۰۱، ۲۰:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مجنون اگرچه چندیست دست از جنون کشیده
لطفا به او بگویید " لیلا ادامه دارد.." (:••نفیسه سادات موسوی
-
من در پی کمال میروم
من به سمت معشوق پوی پویان میدوم....
چشم سیه دل نگران بر طبیعت
و
دستانم خاک را میفشرند و از مهر وی آرام میگیرند
و
پاهایم در جوی آب حس 18 سال پویایی و ایستایی را فراموش میکنند......قطره آبی از آسمان صورتم را مینوازد .........
هر برگ درختی دفتری است از معرفت کردگار...............
-
نوشتهشده در ۲۳ تیر ۱۴۰۱، ۱۶:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
در خاطر خود بهانهی شادی داشت.
رويای بهار سبز آبادی داشت.
بيچاره پرندهای كه در كنج قفس،
از پنجره انتظار آزادی داشت.امیرحسین پناهنده
-
نوشتهشده در ۲۴ تیر ۱۴۰۱، ۱۰:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تو در من زنده ای من در تو
ما هرگز نمیمیریم
من و تو با هزاران دگر این راه را دنبال میگیریم!!
از آن ماست پیروزی
از آن ماست فردا با همه شادی و بهروزی
عزیزم!!
کار دنیا رو به آبادیست..(:••هوشنگ ابتهاج
-
نوشتهشده در ۲۴ تیر ۱۴۰۱، ۱۰:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفته بودم باید بعد از این فراموشش کنم
دیدمش و از یاد بردم گفته های خویش را.... : )
-
“ﮔﻨﺎﻩ”،
ﺭﻓﺘﻪ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﻢ!
” ﺧﺪﺍ ” ﺩﺍﺭﺩ” ﻓﻮﺕ” ﻣﯽ ﮐﻨﺪ!
ﺍﯾﻦ “ﺍﺷﮏ ” ﻫﺎ ﺑﯽ ﺩﻟﯿﻞ ﻧﯿﺴﺖ.. -
تجربینوشتهشده در ۲۶ تیر ۱۴۰۱، ۹:۴۳ آخرین ویرایش توسط Faez Fateminia انجام شده
چه جای شـِکوه که با آسمان قرار ندارم...؟
شکسـته قفلِ قفـس، جرأت فرار ندارمتو باز کردهای آغوش، رو به بیکسی من
به گریه چشم فرو بستهام که: «یار ندارم!»...گناه کردم و با افتخار توبه نکردم
به این بهانه که: از خویش اختیار ندارمدلم کـِدر شد و دستی به رخوتش نکشیدم
به این خیال که آیینهام، غبار ندارم!...اگرچه دیر، به این باور بزرگ رسیدم
که بیتو پیش خودم نیز اعتبار ندارمولی به داد دلم میرسی، نجاتدهنده!
درست لحظهی آخر که انتظار ندارم!میثم داوودی
-
نوشتهشده در ۲۷ تیر ۱۴۰۱، ۱۵:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفته بودم چو بیایی غمِ دل با تو بگویم!؟
-
بزرگی روحت را در میان دستانت پنهان کن زیرا بزرگی در میان مردم کوچک سخت است