-
هستم میان جمع شماها و نیستم
«بودن» بدون اینکه بدانم که کیستم« عمریست در اسارت تقدیرم و هنوز
فکر رهایی از غم این قصه نیستم »ای روح گنگِ خیره به من پشتِ آینه
با تو هزار حرف مگو را گریستمبا تو مسیر خاطرهها را قدم زدم
تا لحظهای مقابل دنیا بایستمشاعر شدم نهان نکنم نام خویش را
شاید به بام شعر ببینم که چیستم#شعر : پوریا شیرانی
-
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروشگفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوشوان گهم در داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت نوشبا دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش(حافظ)
-
به سعیِ خود نتوان بُرد پِی به گوهرِ مقصود
خیال باشد کاین کار بی حواله برآید- حافظ
-
در قیامت ، عابدی را دوزخش انداختند
هر چه فریادش، جوابش را نمی پرداختندداد میزد خوانده ام هفتاد سال، هرشب نماز
پس چه شد اینک ثواب ِآن همه رازونیازیک ندا آمد چرا تهمت زدی همسایه ات
تا شود اینگونه حالت، این جهنم خانه اتگفت من در طول عمرم گر زدم یک تهمتی
ظلم باشد زان بسوزم، ای خدا کن رحمتیآن ندا گفتا همانکس که زدی تهمت بر او
طفلکی هفتاد سال، جمع کرده بودش آبرو -
خنده میبینی ولی از گریه دل غافلی
خانه ما اندرون ابر است بیرون آفتاب
(فصیحی هروی)
-
با هشیاری، غصه هر چیز خوریم
چون مست شویم ،هر چه بادا بادا(مولانا)
-
آسمان را بنگر
که هنوز
بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست، گرم و آبی و پر از مهر به ما می خنددیا زمینی را که
دلش از سردی شبهای خزان
نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشیدو در آغاز بهار
دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز
پر امنیت احساس خداستماه من غصه چرا؟؟
تو مرا داری و من هر شب و روز
آرزویم همه خوشبختی توستماه من
دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن
کار آنهایی نیست
که خدا را دارندماه من
غم و اندوه اگر هم روزی
مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات
از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا
چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود
که خدا هست خدا هست هنوزاو همانیست که در تارترین لحظه شب
راه نورانی امید نشانم می داداو همانیست که هر لحظه دلش میخواهد
همه زندگی ام
غرق شادی باشدماه من…
غصه اگر هست بگو تا باشد
معنی خوشبختی
بودن اندوه استاینهمه غصه و غم
اینهمه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه
میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین،
ولی از یاد مبر” پشت هر کوه بلند
سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست
خدا هست
خدا هست هنوز “•قیصر امینپور•
-
دئدیم اِی غُنچه دهن کؤنلومی قان اِیله میسَن
دئدی بیجا یِئره عشقیمده فِغان ایله میسن
دئدیم انصاف ائیله اینجیتمه منی عاشقینم
دئدی گئت، سریمی عیان ایله میسن
دئدیم آغلاتما منی سَرو بویون شوقینده
دئدی گؤز یاشینی بیهوده روان ایله مسین
دئدیم آخر گوزه لیم باغ و بهاریم سَنسَن
دئدی سن عُمرینی حَسرتله خزان اِیله میسن
دئدیم آز چَکمه میشم گؤزلَرینین حسرتینی
دئدی اؤز کؤنلونی یِئر سیز نگران ایله میسن
دئدیم عشقینده اسیرم منه بس خیری نه دیر
دئدی اوَّلدهً بو سوداده زیان ایله میسن
دئدیم عشق آتشی نِیلر منه قورخان ده گیلم( دییلم)
دئدی بیچاره یانارسان نه گُومان ایله میسن
دئدیم ای گول من اَزلدن ده گؤزه ل عاشقیم
دئدی سن روحینی عشق ایله جوان ایله میسن
دئدیم هر گون سر کویینده دولانماقدیر ایشیم
دئدی واحد نه گؤزل یئر ده مکان ایله میسن
چیچک Zahra.HD @Soniaaa
دیگه همینا رو میشناسم که بلد باشن این شعرو بخونن -
Tatlı.oğlan ریاضی بچه های ریاضی کنکور 1403 اخراج شدهreplied to NO.077 on آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Mammal
-
بزرگا گیتی آرا نقش بند روزگارا
ای بهار ژرف
به دیگر روز و دیگر سال
تو می آیی و
باران در رکابت
مژده ی دیدار و بیداری
تو می آیی و همراهت
شمیم و شرم شبگیران
و لبخند جوانه ها
که می رویند از تنواره ی پیران
تو می آیی و در باران رگباران
صدای گام نرما نرم تو بر خاک
سپیداران عریان را
به اسفندارمذ تبریک خواهد گفت
تو می خندی و
در شرم شمیمت شب
بخور مجمری خواهد شدن
در مقدم خورشید
نثاران رهت از باغ بیداران
شقایق ها و عاشق ها
چه غم کاین ارغوان تشنه را
در رهگذر خود
نخواهی دید“شفیعی کدکنی”