-
به دنیا نیامده ایم که
چوب قضاوت به دست بگیریم
و سر هر راه و بیراهی
مردم را قضاوت کنیم !
ما مرکز دنیا نیستیم،
حتی اگر این به نظرمان برسد.
ما لبریز از اشتباهات و کمبودهایی
هستیم که دیگران را به خاطرش
تحقیر می کنیم !
حواسمان به قضاوتهایمان باشد ... -
و آفتابگردان
میخمد روی اتاقم، خسته از زمان. -
در
گریختن
رستگاری
نیست؛
بمان
و
از
خودت
چیزی
بساز
که
نشکند -
یا رب این بوی که امروز به ما می آید
زسرا پرده اسرار خدا می آیدبوستان را کرمش خلعت نو می پوشد
خستگان را زدواخانه دوا می آیدمولانا
-
نوشتهشده در ۱۳ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش
تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم
.
حافظ -
نوشتهشده در ۱۳ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Valicheki
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی ..- مولانا
-
قناعت میکنم با درد چون درمان نمی بینم
تحمل میکنم با زخم چون مرهم نمی بینم...سعدی
-
چه خوش است راز گفتن
به حریف نکته سنجیکه سخن نگفته باشی
به سخن رسیده باشد
-بیدل دهلوی •~ -
نوشتهشده در ۱۵ خرداد ۱۴۰۲، ۸:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟!- شهریار
-
نوشتهشده در ۱۶ خرداد ۱۴۰۲، ۲۰:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مارا ز شبِ وصل چهحاصل که تو از ناز
تـا بـاز کُـنی بـندِ قـبا صـبح دمـیدهسـت..!- صائب
-
دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکینوشتهشده در ۱۷ خرداد ۱۴۰۲، ۳:۲۸ آخرین ویرایش توسط پرستو بابایی انجام شده
ملکا مها نگارا صنما بتا بهارا
متحیرم ندانم که تو خود چه نام داری...به جز این گنه ندانم ؛ که محبّ و مهربانم
به چه جرم دیگر از من، سر انتقام داری؟- سعدی
-
"قصدِ رفتن مکن ای دوست که با رفتن تو، دل ز ما..
می رود و
نیمهی جان میماند..!" -
نوشتهشده در ۱۷ خرداد ۱۴۰۲، ۱۸:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اینجا
فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا... -
نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ۱۶:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
«نوای منی، بينوای توام
بلای منی، مبتلای توام» -
نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ۱۷:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
برڪه ای گفت به خود ،ماه به من خیره شده است
ماه خندید ڪه من #چشم به "خود" دوخته ام -
نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ۱۷:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
در دوستی ای صنم، چو دادم دادت
بر من ز چه روی، دشمنی افتادت؟دشمن خوانی مرا و خوانم بادت
ای دوست، چو من هزار دشمن بادتسنایی
-
نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ۱۸:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
" خمرِ من و خمارِ من، باغ من و بهار من
خواب من و قرار من، بیتو به سر نمیشود..."-مولانا
-
نوشتهشده در ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ۱۸:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ضایع مساز رنج و دوای خود ای طبیب
دردیست درد من که مداوا نمیشود... -
ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا
در رخ مه کجا بود این کر و فر و کبریا
مولانا
-
گه قصد تاج زر کند گه خاکها بر سر کند
گه خویش را قیصر کند گه دلق پوشد چون گدا
مولانا