-
نوشتهشده در ۱۷ بهمن ۱۴۰۲، ۱۵:۰۹ آخرین ویرایش توسط erfanyy انجام شده
@z-e
تا مهر نگار باوفایم بگرفتمن بودم و او چو کیمیایم بگرفت
او را به هزار دست جویان گشتم
او دست دراز کرد و پایم بگرفت !
-
@z-e
تا مهر نگار باوفایم بگرفتمن بودم و او چو کیمیایم بگرفت
او را به هزار دست جویان گشتم
او دست دراز کرد و پایم بگرفت !
-
نوشتهشده در ۱۷ بهمن ۱۴۰۲، ۱۶:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@z-e یا رب نگاه کسی به کسی آشنا مکن
گر میکنی کرم کن و جدا مکن
(نمیدونم شعر درست نوشتم یا نه) -
@z-e یا رب نگاه کسی به کسی آشنا مکن
گر میکنی کرم کن و جدا مکن
(نمیدونم شعر درست نوشتم یا نه) -
نوشتهشده در ۱۷ بهمن ۱۴۰۲، ۱۶:۱۷ آخرین ویرایش توسط Ainoor انجام شده
@z-e
دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد
در این ایام دیوانگی هم مرهمی دارد -
نوشتهشده در ۱۷ بهمن ۱۴۰۲، ۱۶:۱۷ آخرین ویرایش توسط erfanyy انجام شده
@z-e
دیر آمدی ای نگار سر مست
زودت ندهیم دامن از دست -
نوشتهشده در ۱۷ بهمن ۱۴۰۲، ۱۶:۳۸ آخرین ویرایش توسط erfanyy انجام شده
@z-e
از خدا خواهیم توفيق ادب
بي ادب محروم ماند از فیض رب ! -
نوشتهشده در ۱۷ بهمن ۱۴۰۲، ۱۶:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@z-e
دیوانه تر از خویش کسی می جستم
دستم بگرفتند و به دستم دادند ! -
نوشتهشده در ۱۷ بهمن ۱۴۰۲، ۱۶:۵۴ آخرین ویرایش توسط erfanyy انجام شده
@z-e
در خواب دوش پیری، در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد، که عزم سوی ما کن .. -
نوشتهشده در ۱۷ بهمن ۱۴۰۲، ۱۶:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@z-e
ترکیب پیالهای که در هم پیوست
بشکستن آن روا نمیدارد مست !
️
-
نوشتهشده در ۱۷ بهمن ۱۴۰۲، ۱۷:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@z-e
ای دل چو زمانه میکند غمناکت
هر دم برود ز تو روان پاکت
می خور که زمانه دشمنی غدار است -
نوشتهشده در ۱۸ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@z-e
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دلِ غمزدهای سوخته بودرسم عاشقکُشی و شیوهٔ شهرآشوبی
جامهای بود که بر قامتِ او دوخته بودگرچه میگفت که زارَت بِکُشم میدیدم
که نهانش نظری با منِ دلسوخته بود !