-
نوشتهشده در ۷ بهمن ۱۴۰۳، ۱۷:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Ailin شب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبح است و سیل اشک به خون شسته بالشم
-
@mr-vinyzo
میخواهم انتقام بگیرم ولی دریغ
دستم نمیرسد به گریبانِ روزگار -
نوشتهشده در ۷ بهمن ۱۴۰۳، ۱۸:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
راستی آور که شوی رستگار
راستی از تو ظفر از کردگار
-
@mr-vinyzo
روزگار خویش را امروز دان
بنگرش تا در چه سودا میرودگه به کیسه گه به کاسه عمر رفت
هر نفس از کیسه ما میرودنوشتهشده در ۷ بهمن ۱۴۰۳، ۱۸:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Ailin در کوی نیک نامی مارا گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضارا -
@mr-vinyzo
آتش بی زینهار حسن در دوران خط
بر دل بیتاب خواهد شد گلستان غم مخور -
@Ailin
و تا وقتی نخواهد برگی از کاجی نمی افتد
و باغی از هجوم داس ها پر پر نخواهد شد -
نوشتهشده در ۸ بهمن ۱۴۰۳، ۱۸:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Ailin
یا رب این نوگُلِ خندان که سپردی به مَنَش
میسپارم به تو از چشمِ حسودِ چَمَنَش -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۸ بهمن ۱۴۰۳، ۱۸:۴۶ آخرین ویرایش توسط jahad_121 انجام شده
نوآ
شبِ تاریک و سنگستان و مو مَست
قدح از دست مو افتاد و نشکست
نگهدارنده اش نیکو نگه داشت
وگرنه صد قدح نفتاده بشکستاگر اشتباه نکنم مولانا یا باباطاهر سرودنش
یا عطار
شعر زیبای ه
هرچی خدا بخواد همون میشه -
نوآ
شبِ تاریک و سنگستان و مو مَست
قدح از دست مو افتاد و نشکست
نگهدارنده اش نیکو نگه داشت
وگرنه صد قدح نفتاده بشکستاگر اشتباه نکنم مولانا یا باباطاهر سرودنش
یا عطار
شعر زیبای ه
هرچی خدا بخواد همون میشه -
@Ailin
در انتظارِ مرحمتِ خلق نیستم!
از دشمنان و دوستانِ نمایان چه انتظار؟ -
نوشتهشده در ۸ بهمن ۱۴۰۳، ۱۸:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Ailin
دراین سرای بی کسی، کسی به در نمی زند
به دشتِ پُرملال ما پرنده پَر نمی زند -
دوش دیدم درمیخانه کهمجنون آمد است
در پی آن ساغر لبریز از می آمد است -
نوشتهشده در ۹ بهمن ۱۴۰۳، ۴:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Ailin
مرا چشمیست خونافشان ز دست آن کمانابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو