-
%(blue)[شهریارا]
گو دل از ما مهربانان مشکنید
ورنه قاضی درقضا نامهربانی میکند -
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ با هیچ مپیچدانی که پس از مرگ چه باقی ماند
عشق است و محبت است
و باقی همه هیچ ... -
من اگه عجیبه رفتارم... و معلوم نیست اصلا کارم ...تو بفهم چمه
فقط تو بلدی حالمو... من جز تو کیو دارم ...تو بفهم چمه
من اگه بهونه میگیرم... و زود از کوره در میرم... تو بفهم چمه
بعضی وقتا از همه سیرم... از این آدما دلگیرم... تو بفهم چمه -
باران ؛
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای ، باران
باران ؛
پر مرغان نگاهم را شست
خواب رؤیای فراموشیهاست
خواب را دریابم
که در آن دولت خاموشیهاست
من شکوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می بینم
و ندایی که به من می گوید :
”گر چه شب تاریک است
دل قوی دار ، سحر نزدیک است “
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن می بیند
مهر صبحدمان داس به دست
خرمن خواب مرا می چیند
#حمید مصدق - قصیده آبی خاکستری سیاه (حتما کاملشو بخونین عااااالیه ) -
تا بلوغِ سپیدِ پاییز، دو قدم بیشتر نمانده
میخواهم دستت را بگیرم و پا به پایت
هفت شهر عشق را سفر کنم
برخیز! جاده دارد اسم مارا صدا میزند.... -
کوهها با هماند و تنهایند
همچو ما، با همانِ تنهایان...احمد_شاملو ️| لحظهها و همیشه
-
گیرم غم روزگار سنگین باشد
گیرم دل بیقرار غمگین باشدباید بکَنیم بیستونی در خویش
تا آخر شاهنامه شیرین باشد -
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید
چترها را باید بست
با همه ی مردم شهر زیر باران بایدرفت
دوست را زیر باران باید دید
عشق را زیر باران باید جست :rain_cloud: -
وقتی تو نیستی
شادی کلام نامفهومی است
و «دوستت میدارم» رازی است
که در میان حنجرهام دق میکند
وقتی تو نیستی
من فکر میکنم تو
آن قدر مهربانی
که توپهای کوچک بازی
گلهای کاغذین گلدانها
تصویرهای صامت دیوار
و اجتماع شیشهای فنجانها، حتا
از دوری تو رنج میبرند
و من چگونه بی تو نگیرد دلم؟ -
فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم
بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم