هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۲۱:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نمیدونم باید دربارش حرف بزنم یا نه
دلیل دلخور بودنمو بگم یا نه -
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۲۱:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نگم و بیخیال شم بهتره
-
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۲۱:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
واقعا شعورت صفر کلوینه
-
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۲۱:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اگه ساعات گوشی رو منهای۲۴ ساعت شبانه روز کنم عدد معقولی نمیده
ولی حیف ک جزواتو پرینت نگرفتم و مجبورم بازم ازش استفاده کنم:/ -
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۲۱:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یکی هست توو قلبم که هر شب واسه اون مینویسم و اون خوابه
نمیخوام بدونه واسه اونه که قلب من این همه بی تابه
-
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۲۱:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یه نامه که خیسه پر از اشکه و کسی بازم اونو نمیخونه
-
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۲۱:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یه روز همینجا تووی اتاقم یه دفعه گفت داره میره
چیزی نگفتم آخه نخواستم دلشو غصه بگیره
-
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۲۱:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
قرار بود این پستمو بعد از همون داستان قبلی توی خودنویس بذارم.
میخواستم داستانو ادامه بدم و قسمت آخر داستانو بنویسم.دوتا نشونه رسید برام
نمیدونم چرا باید این نشونه ها درست اون لحظه که میخواستم
تصمیمو بگیرم اومدن
کلی تعجب کردم
کلی با خودم کلنجار رفتم
که چرا باید وقتی که دارم تصمیمو میگیرم
این نشونه ها اینجوری مرددم کنن
نمیدونم چی پشت این نشونه ها بود .یاد کتاب کیمیاگر افتادم
تا نصفه خوندمش
ولی حرفای پائولو تو ذهنمه:- وقتی چیزی را بخواهی همه ی کائنات دست به دست هم می دهند تا تو نائل به انجام آن شوی.
- خداوند برای هرکس در زندگی مسیری قرار داده است که باید آن را طی ککند. کافی است نشانه هایی را که خداوند بر سر راهت قرار داده، بخوانی.
با خودم گفتم نکنه این نشونه ها اومدن که من نظرم عوض بشه؟؟
شاید به قول کتاب کیمیاگر کائنات این نشونه ها رو برام فرستاده
و همین بود که بعد نشونه اول تصمیم گرفتم داستانو ننویسمبعد از چند ساعت که فکر کردم گفتم حتما شانسی بوده نباید منصرف بشم باید قسمت آخر اون داستانو بنویسم . و شروع کردم به نوشتن نوشتم یه نیم ساعتی طول کشید و داستانو نوشتم
یه دور خوندمش همونجوری بود که میخواستم
همین که اومدم بفرستمش تو تاپیک خود نویس
نشونه دوم اومد
من هنگ کردم . قاطی کردم و دیگه باورم شد که نشونست
واسه همین قسمت آخر داستانو ننوشتم .
بازم کلی فک کردم نشونه ها رو دیدم
یاد یه چیزای افتادم اتفاقاتی که توی روز گذشته واسم پیش اومد
اون حس مزاحم بودنی که واسم پیش اومد
دوباره داغ دلم تازه شد نشونه ها رو ندید نگرفتم
تصمیم گرفتم فعلا تو ذهن خودم داستان رو تموم کنم
ولی ننویسمش (به خاطر نشونه ها . این یعنی ته دلم امید دارم )
این بهترین کار بود
شاید بهترین کار از نظر من
ولی اینو میدونم که وقتی یچیزی رو دوست داری نمیخوای آسیب ببینه
دوست داری درکنارش باشی
ولی وقتی حس کنی خودت عامل اون آسیبی
اونجاست که با خودت میگی
عب نداره بذار من سختیشو تحمل میکنم
من با خودم کنار میام
تا آسیب نبینه از رو خودت رد میشی تا آسیب نبینهبه قول سعدی :
دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی
به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست
و یا به قول استاد جعفری
تنها یک چیز را بیشتر از تو دوست دارم . اینکه تو را دوست دارم -
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۲۱:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۲۱:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۲۲:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
میرم که یه مدت دیگه نباشم
چه مدت معلوم نیست ولی باید بیشتر از دفعه قبل باشه (13 روز باشه)
اومدم سوال درسیامو بپرسم
و مهم تر اینکه تودلی بنویسم تا حالم خوب بشهخوش باشید همیشه
و متمرکز روی درساتون
به امید موفیقت هممونبدرود
-
میرم که یه مدت دیگه نباشم
چه مدت معلوم نیست ولی باید بیشتر از دفعه قبل باشه (13 روز باشه)
اومدم سوال درسیامو بپرسم
و مهم تر اینکه تودلی بنویسم تا حالم خوب بشهخوش باشید همیشه
و متمرکز روی درساتون
به امید موفیقت هممونبدرود
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۲۲:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده@سجاد-ذوالفقاری موفق باشید
-
__chakisaldva__ خوبه که خودشیفته نیستی
یادم بندازنوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۲۲:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده@masoumeh-shokrollahi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
یادم بنداز
-
Saudade 19 نمیدونم دیگ اینجا دم دست بود
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۲۲:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده@masoumeh-shokrollahi
بهرحال لطف کردی انگیزه گرفتم ...نیاز دارم به این جور حرفا حتی ساده..
ممنون -
واقعا شعورت صفر کلوینه
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۲۲:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده@masoumeh-shokrollahi
با منی؟ -
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۲۳:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تو برف، بارونی
قطار قلب منه
قلب شکسته ی من
تو برف مدفونه...دونه به دونه غمی
ریل به ریل شب ام
غم توی خونه ی من
هر شب و مهمونه ... -
HADAF MAN در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
دختر پاییز خیلی به خودت سخت نگیر گلی :))
گفتم ولی کسی نشنید
@f-seif-0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
دختر پاییز در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@f-seif-0 خوبم تو خوبی
من خوبم فق یکم اعصابم داره خورد میشه
چرا
نوشتهشده در ۱۰ آذر ۱۴۰۰، ۴:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهدختر پاییز :))
اینجا گفتی ؟ :)) -
z Gheibi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
0-0ftm به به تارک انجمن
سلام خوبی؟
دیدمت گفتم احوالی بپرسم
من رفتم فردا امتحان دارم شب بخیر🥰
لقبم ک گرفتیم
سلام خوبم شما خوبی
شب خوشامیدوارم
خوب بدی امتحاناتونوشتهشده در ۱۰ آذر ۱۴۰۰، ۶:۲۶ آخرین ویرایش توسط z Gheibi انجام شده0-0ftm در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
z Gheibi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
0-0ftm به به تارک انجمن
سلام خوبی؟
دیدمت گفتم احوالی بپرسم
من رفتم فردا امتحان دارم شب بخیر🥰
لقبم ک گرفتیم
سلام خوبم شما خوبی
شب خوشامیدوارم
خوب بدی امتحاناتولقبتو دوست داشتی ؟
برازنده است
ممنون
الان دادم خدارو شکر خوب بود -
نوشتهشده در ۱۰ آذر ۱۴۰۰، ۶:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
کسی میدونه بخوام موهامو فر کنم چند میشه حدودن؟
کوتاهن
یه فر درشت شیش ماه میخوام -
@masoumeh-shokrollahi
با منی؟نوشتهشده در ۱۰ آذر ۱۴۰۰، ۶:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهSaudade 19 نه بیرون از اینجاعه