هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
نوشتهشده در ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۲۲:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Narjes-Hashemi
من میخام برم برنامه بیست و یک روزمو انجام بدم...قبلش یه هماهنگی بکن باهام ک چجوری به خاک و خون و آتش بکشیم -
نوشتهشده در ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۲۲:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نرجسسسسس
منتظرم اکیپی ک درنظر داری رو ببینم و باهم بریم تخریب کنیم -
نوشتهشده در ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۲۲:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
قبل شروع جواب دادن به پست آتنا دونکته رو میگم
به جان خودم من فسیل میشم و قابلیت ویس گرفتن و حرف زدن تودلی فعال نمیشه
قشنگگگگ پیر انگشتایِ طومارنویسم رو میارم بالا
درسته من طولانی مینویسم اما منم آدمم..منم گاهن دلم میخواد لم بدم و ویس بگیرم و حرفاو غرامو بگم
چیه آدم تامیاد تایپ کنه ک اصلن چشه و ... حرفاش نصفه یادش میره
البته اضافه میکنم ک این مورد خیلی خوبه.
آخه گاهن توحرف همینجور میگی و میگی و میگی..ولی بعدش به خودت میای میبینی چقدر دری وری هایی ک نباید میگفتی رو گفتی
اماوقتی مینویسی...هی باخودت دودوتاچهارتامیکنی و تهش حداقل آثاروعوارضِ حرفات کمتره!
ولی خواستم بگم من اگه الان قابلیت ویس بود..پست آتنارو باویس جواب میدادم و قشنگگگگ کمه کم پونزده دقیقه هم حرف میزدم
اره من بازم میشینم تایپ میکنم.
چون هم بهتره..
هم این تنهاراهمه الان..
پ.ن:مدیونید فکر کنید دلیل دومم خیلی بیشتر زور داره و غالبه -
zeinab dehghani سلاااااااممممم زینب
صبح دیروز پیامت رو دیدم و از اونجایی که زیاد میزون نبودم گفتم بذارم برای یه فرصت دیگه قرار نیست که همش غر بزنم
️
پ.ن : لطفا الان نرو بین پیامای قبلی که بگردی ببینی کجا غر زدم چون نزدم!ولی خب حس کردم تو بعضی هاشون یه رد پایی از اثراتش هست !
بگذریم .
الان که دارم این متن رو تایپ میکنم باید بگم خیلییی خیلیی حالم خوبه
و شاید بخاطر این باشه که بلاخره متوجه شدم جریان اون شعره چیه
پ.ن : جریانی نیستفقط مفهومش رو با دل و جون حس کردم چون بیشتر وقتا صرفا فهمیدن کافی نیست .
خب اینجا بذار منم بهت بگم عزیزوووووممممم اصلا بابت دیر جواب دادنت خجالت نکش منی که اون دوتا پیامت رو لایک کردم دیدم یه جا نوشته بودی که حوصله ی جواب دادن نداری . خب کاملا به جا بود چون زوری که نیست
اهم! از اینکه به استراحت کردن قانعی حسودیم شد://
من خودم جنبه ی استراحت کردن ندارم
صحبت از استراحت شد.... خب تایم استراحت تو کی میشه؟ من مثلا پنجشنبه های بعد از آزمونم (ماز میدم) تایم استراحت دارم یا مثلا ظهرها . صبح های زودم میتونم باشم . دیگه توهم بگو ساعت های آزادتو با هم هماهنگ کنیمنمیخواد نمیخواد اونو بکل فراموش کن اصلا
زمانی از تایپش پشیمون شدم که مهلت ویرایش گذشته بود. مسئله ی مهمی هم نبود حالا.
پ.ن : ببخش شعری نداشتم در جواب بنویسمحالا هروقت که از اون حال خوب کناش مثل قبلی پیدا کردم حتما تگت میکنم.
گفته بودی از اوضاعم خبردارت کنم خب اوضاعم تقریبا خوبه تازگیا یه محدودیت ذهنی رو در خودم درمان کردم و حالم خیلی بهتر شده
دیگه بقیشم سپردم دست خدا.
تو چطوری؟ مطمئنا دیگه خسته ی استراحت نیستیو خب لابد میخوای تا قبل از اینکه درسا آوار شن رو سرت از ترم جدیدت لذت ببری
بهترین کار همینه اصلا
پ.ن : امیدوارم درست باشه پیشبینیم
پ.ن آخری! : شما لطف داری که️
منم از این دوستی بسیارررر خرسندم️
نوشتهشده در ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۲۳:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شدهatena abolhasani در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
zeinab dehghani سلاااااااممممم زینب
صبح دیروز پیامت رو دیدم و از اونجایی که زیاد میزون نبودم گفتم بذارم برای یه فرصت دیگه قرار نیست که همش غر بزنم
️
پ.ن : لطفا الان نرو بین پیامای قبلی که بگردی ببینی کجا غر زدم چون نزدم!ولی خب حس کردم تو بعضی هاشون یه رد پایی از اثراتش هست !
بگذریم .
الان که دارم این متن رو تایپ میکنم باید بگم خیلییی خیلیی حالم خوبه
و شاید بخاطر این باشه که بلاخره متوجه شدم جریان اون شعره چیه
پ.ن : جریانی نیستفقط مفهومش رو با دل و جون حس کردم چون بیشتر وقتا صرفا فهمیدن کافی نیست .
خب اینجا بذار منم بهت بگم عزیزوووووممممم اصلا بابت دیر جواب دادنت خجالت نکش منی که اون دوتا پیامت رو لایک کردم دیدم یه جا نوشته بودی که حوصله ی جواب دادن نداری . خب کاملا به جا بود چون زوری که نیست
اهم! از اینکه به استراحت کردن قانعی حسودیم شد://
من خودم جنبه ی استراحت کردن ندارم
صحبت از استراحت شد.... خب تایم استراحت تو کی میشه؟ من مثلا پنجشنبه های بعد از آزمونم (ماز میدم) تایم استراحت دارم یا مثلا ظهرها . صبح های زودم میتونم باشم . دیگه توهم بگو ساعت های آزادتو با هم هماهنگ کنیمنمیخواد نمیخواد اونو بکل فراموش کن اصلا
زمانی از تایپش پشیمون شدم که مهلت ویرایش گذشته بود. مسئله ی مهمی هم نبود حالا.
پ.ن : ببخش شعری نداشتم در جواب بنویسمحالا هروقت که از اون حال خوب کناش مثل قبلی پیدا کردم حتما تگت میکنم.
گفته بودی از اوضاعم خبردارت کنم خب اوضاعم تقریبا خوبه تازگیا یه محدودیت ذهنی رو در خودم درمان کردم و حالم خیلی بهتر شده
دیگه بقیشم سپردم دست خدا.
تو چطوری؟ مطمئنا دیگه خسته ی استراحت نیستیو خب لابد میخوای تا قبل از اینکه درسا آوار شن رو سرت از ترم جدیدت لذت ببری
بهترین کار همینه اصلا
پ.ن : امیدوارم درست باشه پیشبینیم
پ.ن آخری! : شما لطف داری که️
منم از این دوستی بسیارررر خرسندم️
سلاااااااااااااام آتنااااااا
اول بگم ک من روی پیامت ریپ زدم به دو دلیل:
۱.همه ببینن که تو چقدر برایِ من تایپ کردی و منو خوشحاااال کردی
۲.بعضی جاهارو یادم میره و باید برگردم بالاو بخونم تاچیزی جانیفته
خب از اینکه حالت اوکی نبوده یه جوری شدم! ولی ازاینکه وقتی داشتی اینومینوشتی؛حالت خوب بوده خیلییییی خوشحالممممم
ایشالله که همیشه حتی از اون حال موقع نوشتنت هم بیشترترترترترترررررر حالت خوب و عالی باشه
پ.ن۱:نخوندم قبلیاتو
از اینکه مثل ادبیات خودم برام مینویسی خیلی باحاله و جالبه برام
دقیقن گفتی عزیزوم و پ.ن استفاده کردی و بگذریم هم گفتیایول!
اون مفهوم شعر رو ک بادل و جون درک کردی واقعن عالیههههههه و خوشحالم برات یه عالمههههه.
اون جواب دادن هم میدونی!حرفت درسته. زوری نیست ولی من یه دیدی دارم ک میگم وقتی یکی منتظر پیام و جوابه توعه،اول کار اون و بعد غرغر خودموخب من توی این بار گذشته ایی برخلافشو عمل کردم و این بده!
اگه دقت کرده باشی من کلن اینجورم ک میام اول تگارو جواب میدم و بعد اگه حرفی به کسی دارم هم تگ میکنم و میگم و بعدش شروع میکنم به خزعبلات نویسیمهمون تودلی هامنظورمه
بگذریم!
ای جان به ساعت آزادهات..
من ساعت ازادای متفاوتی دارم اماخب اینکه صفحه انجمن رو بازکنم و بیام اینجا زورو تاثیر بیشتری داره
پس من خودم رو باهات اوکی میکنم و سعی میکنم وقتایی بیام ک توهستیپنجشنبه هامو سعی میکنم اوکی کنم.
ای قربون شوما که میخواستی شعر رو جواب بدی
نه بابا لازم نیست..من صرفن فقط چون دوسش داشتم بهت گفتم و اصلن ازش انتظار گرفتن شعر نداشتم.
اینکه میگی شعر خوبی پیداکردی منو دوباره تگ میکنی؛خیلی خوشحالم کرد حقیقتن و بگم ک این لطف و مهربونی و بزرگیت رو میرسونه
خب اما اوضاع...
واییی که چقدر حل شدن درگیری های ذهنی خوبنننننننن.
اصنا ادم باید به خودش یه ایول بگه و یه لیوان چایی داغ بریزه و بشینه کنار پنجره و باخودش برا چنددقیقه خلوت کنه و خستگیشو بدر کنه
اماخب من اینجورم که تا یکی فکر و درگیری و دغدغه ذهنیم حل میشه؛سریع یه جدید دیگه به لیستم اضافه میشهلعنتی دودقیقه قابلیت خالی شدن نداره
خدامشکل گشات باشه همیشه
خب اما تو ازمن پرسیدی!
من چطورم!؟
خب زینبیِ الانِ ساعتِ ۲ونیم شب هیچ طورِ خاصی نیست
درصورت عادی و نرمالش باید خواب میبود...
اماخب نزدیک دوساله ک زینبی خوابش یکم داغون شده و این فعل خوابیدن براش درهم برهمه.
نه اینکه شب نخوابم روز بخوابمااااا،نه. کلن خیلی کم شده:")
فکرمیکنم خوبه خواب کم...اماخب اسیب و سختی خودشو داره
خوبیش اینکه میتونم ازسکوتِ بینهایت شب بهره ببرم و اون لحظه ایی که با صدایِ یه ماشین سکوت شب میشکنه به خودم بیام و ببینم ععع من هنوز بیدارم
نه بدون شوخی خوبی داره..
اماخب سختیش هم اینکه هنه خوابن و تو هرکاری بخوای بکنی باید استه و اروم باشی ک کسی بیدار نشه!
یا اینکه گاهن وقتی حالت بده با خوابیدن ارومتر میشی..اماخب منی باید بمیرم تابتونم بخوابم
بگذریم
اینکه اره الکی الان بیدارنیستم
زینبیِ درطول ۲۴ساعت شبانه روز عادیهو از استراحتش اومده بیرون و اندک اندک داره فشار درسارو احساس میکنه
پ.ن۲:استراحت کجایی!؟
پ.ن۳:پیش بینیت تقریبی درسته..من کلن ادمی ام ک سعی میکنه لذت ببره
اعتمادبنفس هم که هیچ به سقفشو من دارم
اره دیگه این دختر حتی از سال کذایی و عذابِ کنکورش هم لذت برد و کِیف کرددیگه اینا ک سهله
پ.ن۴:لطف از توعه
پ.ن۵:ارادت داریم مثل همیشه.
اگه تا اینجای متن رو خوندی از طرف منِ زینبی یه خسته نباشی حسابی بهت
جواب دادنش هم خدا بزرگه -
نوشتهشده در ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۲۳:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به قول میترا که خیلی دلتنگشم و هنوز ایمیلشو کامل نکردم،بگم:
عععع ارسال شدفکر کردم الان ارور۴۰۴میده
@mitra-ism-rahmani -
نوشتهشده در ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۲۳:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دودقیقه طول میکشه تا اون پست رو رد کنین
خداقوت اگه ردش کردین -
نوشتهشده در ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۲۳:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هر پست تودلی محدودیت تعداد حرف نداره؟ :|
جیسس کراس یا شایدم یااااا ابلفضل :| -
نوشتهشده در ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۲۳:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حقیقتا خداقوت
-
نوشتهشده در ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۲۳:۲۱ آخرین ویرایش توسط zeinab dehghani انجام شده
من ادم حساسی نیستم.
خواهرم اینجور میگه.
اماخودم میگم گاهن رو بعضی چیزا حساس میشم!
که خب طبیعیه.
هرکسی میشه:)))
اما ایندفعه خنده داره
من روی ایموجی هام حساس شدم
دیدم از استیکرای همیشگی من،اونایی ک شاید از برخوردشون خوشم نمیاد،استفاده میکنن!
ببین دیگههه دلم نمیخواد از اون ایموجی ها استفاده کنم
و جالبیش اینه ک همه هم میدونن اون دوتا ایموجی رو من همیشه و توی همه حرفام میزارم معمولن
درسته ارث بابام نیست
اماخب دآخه اینو دیگه همهههه میدونن همهههه
که اونا رو زینبی استفاده میکنه
از یکیش ک گذشتم...باشه براخودتون.
ولی ایموجی دستم رو بهتون نمیدم
برایِ منه
اره
باید غرم رو میگفتم و تودلیم رو مینوشتم
خودم خندیدم به خودم سر این حساس شدنم
پس خندیدین عیب نداره
فقطبرامنهههههههههه
-
نوشتهشده در ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۲۳:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
عا خواهش میکنم...
نه محدودیت نداره
این هنوز به پا قبلیا نمیرسه
شما حرص نخور..پیرمیشی
-
نوشتهشده در ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۲۳:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حرص که نمی خورم فقط تعجب می کنم نصف شب این همه انرژی دارین
-
نوشتهشده در ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۲۳:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اصن من برم ادامه مشتقمو بخونم
-
نوشتهشده در ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۲۳:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
طوماره دیگه
انرژی خاصی نیست فقط بیخوابیه:) -
نوشتهشده در ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۲۳:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مشتقِ عزیزم.
چقدراین مبحث شیرینهههه
خوش بگذره. -
نوشتهشده در ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۲۳:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ساعت سه صبح شد و من هنوز اینجام
دفعه اخری ک ساعت سه صبح اینجا بودم؛با یکی دعوام شدیعنی طرف از دستم ناراحت شد و مجبور شدم تاساعت سه بشینم بگم چیشد ک اون حرف رو گفتم و ببخشه
اگه خودت فهمیدی باتوعم..باید بگم ک اره خاطره ی قشنگی شد اونشب
متشکرم ازت -
نوشتهشده در ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۲۳:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
قرار بود هردفعه اومدم تگت کنم
بیای ببینی تگ داری
خوشحال بشی و جواب بدی
اوضاع به کام
@امیرمسعود-جعفری -
نوشتهشده در ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۲۳:۳۴ آخرین ویرایش توسط zeinab dehghani انجام شده
ای عشق سر بزن به دل سنگ من که گاه
روید زِ سنگفرش خیابان جوانهای...فاضل نظری
@sania-Andiravan -
نوشتهشده در ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۲۳:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چون هیچ نمانیم زِ غم هیچ نپیچیم
چون هیچ نمانیم هم اینیم و هم آنیممولانایِ جان
@نگین-محمدیان -
نوشتهشده در ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۲۳:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ساعت سه و دوازده دقیقه میرم
قول
مثل دفعه قبل که یک دقیقه به هشت رفتم -
نوشتهشده در ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۲۳:۴۰ آخرین ویرایش توسط zeinab dehghani انجام شده
در این دام و در این دانه مجو جز عشق جانانه
مگو از چرخ وز خانه تو دیده گیر بامی را...
مولانایِ جان
@Saghi-Mortazavi