هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۲۲:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بعضی وقتا که به دانشگاه فک میکنم
پرام میریزه
جالبه اصن از ترساش درسی ندارم:/
برعکس بیشتر چیزی که برام مهمه، همکلاسیامن
️
یعنی چطورین؟
چه افکاری دارن؟
عاقلن؟بالغن؟
ازدواج کردن یا نه؟
یارم اونجا پیدا میشه؟
اگه یارم پیدا نشه چی؟
ممکنه منم همراه همکلاسیام، افکارم تغییر کنه؟!
اگر کرد چی؟
اونجا هم عقیده من پیدا میشه؟
اگه پیدا نشد چی؟
️
️
️
-
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۲۲:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شرلوک : ترس نشانه خرد در مقابله با خطره و دلیلی برای خجالت نیست.
-
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۲۲:۴۲ آخرین ویرایش توسط Saghia انجام شده
بیدار شدن همیشه جذابه
اما بیدار موندن از شب سوم به بعد مزخرف میشه:/ -
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۲۲:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شکسپیر میگه
یک احمق خود را خردمند می پندارد و خردمند می داند که احمقی بیش نیست. -
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۲۲:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به سرم زده، حالتو امشب خوب کنم
تا صدام بزنی و بگی، من خوب شدم… -
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۲۲:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
واژه "بحران" در زبان چینی از دو حرف تشکیل شده است. اولی به معنی خطر است و دومی به معنی فرصت.
-
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۲۳:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اگر آدمی آنقدر به غذا بی اعتنا باشد که زرد و ناتوان شود، ما نباید او را تحسین کنیم؛ اما مردی که از آگاهی به نیازهای خویش به مرحله ی همدردی با گرسنگان رسیده باشد سزاوار تحسین ما خواهد بود.
-
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۲۳:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
قسمتهایی از انجیل را که نمیفهمم ناراحتم نمیکنند. قسمتهایی از آن را که میفهمم عذابم میدهند.
مارک تواین
-
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۲۳:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یک میز، یک صندلی، ظرفی پر از میوه، یک ساز ویالون، دیگر چه می خواهم که خوشحال باشم؟
-
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۲۳:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گردن:/
-
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۲۳:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یک جمله گاد بگم براتون از مارک تواین
مشکل این نیست که تعداد احمق ها زیاد است ،مشکل در توزیع نامناسب آن هاست.
-
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۲۳:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آندره مارلو، رمان نویس فرانسوی، در یکی از داستان هایش، از زبان یک کشیش روستایی که چندین دهه به اعترافِ مردمان گوش سپرده، همه آنچه را از طبیعت بشر آموخته است، این چنین توصیف می کند: « نخست اینکه، مردم بیش از آنکه انسانها تصور می کنند، ناشادند... و دیگر آنکه چیزی به نام انسانِ رشدیافته وجود ندارد.»
برای هر انسانی مقدر شده که نه فقط نشاط زندگی که تاریکی های ناگزیر زندگی را نیز تجربه کند: بیداری از خواب و خیال، پیری، بیماری، انزوا، فقدان، بی معنایی، انتخاب های رنج آور و در نهایت مرگ را؛ و این مهم درمانگر و بیمار نمی شناسد. -
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۲۳:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آدمها، اول جوانها را باوجود اینکه همدیگر را دوست ندارند، بهعقد ِ هم درمیآورند و بعد از اینکه آنها نمیتوانند یکدیگر را تحمل کنند، تعجب میکنند! آخر چطور میتوان با کسی زندگی کرد بدون اینکه عاشقاش بود؟
-
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۲۳:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هعی زندگی:/
-
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۲۳:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
-
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۲۳:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
±ما بهش میگیم : رویا . .
انگلیسیا میگن : Dream
عربا میگن : حلم
ولی به نظرم پائولوکوئیلو
از همه قشنگتر میگه :
‹ افسانهیشخصی ..›
-
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۲۳:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
زود میگذره
پارسال این موقع اینجا خیلی عجیب بود ،خیلی
امسالشم گذشت
سال بعد کجاعم؟
چی کار میکنم؟
اصلا زندم؟!
خدا داند! -
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۲۳:۴۰ آخرین ویرایش توسط parisa khany انجام شده
هر روز با این شاید میگذره که ممکن آخرین نفسها باشه
زیباست در عین حال ترسناک -
نوشتهشده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۲۳:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
@ناظم قصد ندارید بزارید یوزر نیم رو تغییر بدیم ؟ یک رحمی بکنید :| اسمون به زمین نمیاد با اسم تغییر دادن . ما هم دلی داریم
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۰:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهمجتبی ازاد اطلاع میدیم ان شاء الله