هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
fatemeh8181 خوشحال از برد
نوشتهشده در ۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۶:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شدهamir ahmadi خوبه
-
amir ahmadi خوبه
نوشتهشده در ۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۶:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهfatemeh8181 تو چطوری؟
-
fatemeh8181 تو چطوری؟
نوشتهشده در ۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۶:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهamir ahmadi
هچطوری
میگذره -
amir ahmadi
هچطوری
میگذرهنوشتهشده در ۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۶:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهfatemeh8181 چرا؟
-
fatemeh8181 چرا؟
نوشتهشده در ۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۶:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهamir ahmadi چی چرا ؟
ادم بیکار چطوریع همونطوریم -
@roghayeh-eftekhari سلام عزیزم
میدونم قشنگم
نه اجی یکم نمیتونم باشم
گوشیم همونطوریه
نمیدونم چی بگم والا
خوبی تو؟
چخبرا؟نوشتهشده در ۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۶:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهfatemeh8181 سلام گلم
اه چه بد
خوبی چه خبر؟ -
نوشتهشده در ۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۶:۳۱ آخرین ویرایش توسط Sachli انجام شده
عرضم به حضورتون که پنج ساعت خوندم و تموم شد و اومدم اینجا
-
fatemeh8181 سلام گلم
اه چه بد
خوبی چه خبر؟نوشتهشده در ۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۶:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده@roghayeh-eftekhari سلام ملکم
خوبی اجی جونم -
سلام خوبید؟
چطوره بچه ها؟خیلی زیباتری از تصورات تهی وار منی،موهایت همچون موج های خروشان دریانا آرام است،چشمانت از گفته هایت زیبا تر است همچون آسمان خاکستری رنگ پاییز است. لب هایت همچون انار یلدای سفره ی پدربزرگ است سرخ سرخ....
یادت هست آن وقتها از شدت خستگی درکنار تخت عذابم خوابت میبرد.
یادت هست دستم را میفشرد ودرگوشم زمزمه میکردی بخوان همان غزل سیف را...
من هم بغضم را به تک انفرادی درون سینه ام محکوم میکردم و برایت میخواندم:
(دیدن روی تورا محرم نباشد چشم ما. دیده از جان ساخت باید دیدن ترا)
دستم را به محاصره موهایت میسپردم وادامه میدادم
(از رخ تو رنگی تابناک آمد بچشم. وزیر زلف تو بویی سر بمهر آمد بما)
یادت هست یکبارچشمانت به باران پاییزی دچار شده بود.
آمدی مثل هرباراما اینبار با بازکردن در ورودی به سمتم آمدی،منتظر سوال های همیشگی ات بودم
اما....
نپرسیدی و گوشم را چشم به راه امواج صدایت گذاشتی.
چندی نگذشته بودکه صدای بغض شکسته شده ات تمامی اتاق را پر کرد و امواجش که پر از لطافت دخترانه بود به گوش هایم رسید.
آن وقت سومین بار بود که شهر دلم را زلزله ای با هزار ریشتر لرزانده بود.
دستم را در هوا می چرخاندم تا صورتت را که با سیل اشکهایت پرشده بود را پیدا کنم،دستم را گرفتی و روی چشم هایت گذاشتی، خیس خیس بود.
با صدای گرفته ات زمزمه کردی:هیچ نگو فقط برایم بخوان.
در دلم غوغا بود مردم شهر دلم از زلزله به هیاهو برخاسته بودند.
تا مسئولی را از راه های ورودی مغزم برای آرام کردنشان می فرستادم او را با الفاظ رکیک باز می گرداندند.
هرجور که بود همه جا را جمعه اعلام کردم هرجور که بود باید لب می گشودم و برایت میخواندم.
آن روز بغض زندانی من از بند گشودو چشم هایم تر شد.
با صدایی از ته چاه بود برایت خواندم:
(غزلک شکستنت کار کیه؟به عزا نشستنت کار کیه؟عسلک نبینم افتادن تو!! نگو دیو قصه تو فنجون فالت افتاده!آسمون لهجه فیروزه رو یادتو نداده؟!غزلک گریه نکن:(
گریه به چشمات نمیاد!)
تمام امواج صوتی ام ازدرد به خود می پیچیدند و درمانی نداشتن.
یادت هست!
درست همین روز بود،روز آخر پاییز بود. آخرین قولو قرارمان،آخرین حرف هایمان.....
یادت هست قولت را وقتی پرستار خشمگین از خستگی کار تختم را به قصاب خانه ی بی رحم دکتر ها برای کاشتن نور در دیدگانم می کشید.
گفتی یادت باشد
چهل سال هم بگذرد منتظرت می مانم یاخورشید چشمان تورا با کلید توکل روشن می سازم یا نور مهتاب چشمان خودم را هم تا ابد درپشت ابر های تیره به خاموشی می کشانم.
جال ای عزیزکم تو کجایی....
(من درپی رد توکجا،توکجاییدنبال تو اما تو آرام گرفته در سردی خاکیای رفته که در قلب منی گرچه نیایی*این چشم پی دیدن روی توست گرچه نیایی)@roghayeh-eftekhari
دختر پاییز
arthur morgan
ramses kabirنوشتهشده در ۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۶:۳۵ آخرین ویرایش توسط Sachli انجام شدهfatemeh8181 من الحمدالله خوبم
خوبه درکل ولی جای کار داره -
نوشتهشده در ۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۶:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سلام
-
fatemeh8181 من الحمدالله خوبم
خوبه درکل ولی جای کار دارهنوشتهشده در ۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۶:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده@roghayeh-eftekhari
بگو -
fatemeh8181 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
سلام خوبید؟
چطوره بچه ها؟خیلی زیباتری از تصورات تهی وار منی،موهایت همچون موج های خروشان دریانا آرام است،چشمانت از گفته هایت زیبا تر است همچون آسمان خاکستری رنگ پاییز است. لب هایت همچون انار یلدای سفره ی پدربزرگ است سرخ سرخ....
یادت هست آن وقتها از شدت خستگی درکنار تخت عذابم خوابت میبرد.
یادت هست دستم را میفشرد ودرگوشم زمزمه میکردی بخوان همان غزل سیف را...
من هم بغضم را به تک انفرادی درون سینه ام محکوم میکردم و برایت میخواندم:
(دیدن روی تورا محرم نباشد چشم ما. دیده از جان ساخت باید دیدن ترا)
دستم را به محاصره موهایت میسپردم وادامه میدادم
(از رخ تو رنگی تابناک آمد بچشم. وزیر زلف تو بویی سر بمهر آمد بما)
یادت هست یکبارچشمانت به باران پاییزی دچار شده بود.
آمدی مثل هرباراما اینبار با بازکردن در ورودی به سمتم آمدی،منتظر سوال های همیشگی ات بودم
اما....
نپرسیدی و گوشم را چشم به راه امواج صدایت گذاشتی.
چندی نگذشته بودکه صدای بغض شکسته شده ات تمامی اتاق را پر کرد و امواجش که پر از لطافت دخترانه بود به گوش هایم رسید.
آن وقت سومین بار بود که شهر دلم را زلزله ای با هزار ریشتر لرزانده بود.
دستم را در هوا می چرخاندم تا صورتت را که با سیل اشکهایت پرشده بود را پیدا کنم،دستم را گرفتی و روی چشم هایت گذاشتی، خیس خیس بود.
با صدای گرفته ات زمزمه کردی:هیچ نگو فقط برایم بخوان.
در دلم غوغا بود مردم شهر دلم از زلزله به هیاهو برخاسته بودند.
تا مسئولی را از راه های ورودی مغزم برای آرام کردنشان می فرستادم او را با الفاظ رکیک باز می گرداندند.
هرجور که بود همه جا را جمعه اعلام کردم هرجور که بود باید لب می گشودم و برایت میخواندم.
آن روز بغض زندانی من از بند گشودو چشم هایم تر شد.
با صدایی از ته چاه بود برایت خواندم:
(غزلک شکستنت کار کیه؟به عزا نشستنت کار کیه؟عسلک نبینم افتادن تو!! نگو دیو قصه تو فنجون فالت افتاده!آسمون لهجه فیروزه رو یادتو نداده؟!غزلک گریه نکن:(
گریه به چشمات نمیاد!)
تمام امواج صوتی ام ازدرد به خود می پیچیدند و درمانی نداشتن.
یادت هست!
درست همین روز بود،روز آخر پاییز بود. آخرین قولو قرارمان،آخرین حرف هایمان.....
یادت هست قولت را وقتی پرستار خشمگین از خستگی کار تختم را به قصاب خانه ی بی رحم دکتر ها برای کاشتن نور در دیدگانم می کشید.
گفتی یادت باشد
چهل سال هم بگذرد منتظرت می مانم یاخورشید چشمان تورا با کلید توکل روشن می سازم یا نور مهتاب چشمان خودم را هم تا ابد درپشت ابر های تیره به خاموشی می کشانم.
جال ای عزیزکم تو کجایی....
(من درپی رد توکجا،توکجاییدنبال تو اما تو آرام گرفته در سردی خاکیای رفته که در قلب منی گرچه نیایی*این چشم پی دیدن روی توست گرچه نیایی)@roghayeh-eftekhari
دختر پاییز
arthur morgan
ramses kabir@roghayeh-eftekhari
این شعره خوبس؟؟(من درپی رد توکجا،توکجاییدنبال تو اما تو آرام گرفته در سردی خاکی ای رفته که در قلب منی گرچه نیایی*این چشم پی دیدن روی توست گرچه نیایی)
نوشتهشده در ۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۶:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهfatemeh8181 باید بگم که عالیه
-
fatemeh8181 باید بگم که عالیه
نوشتهشده در ۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۶:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده@roghayeh-eftekhari
-
نوشتهشده در ۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۶:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@roghayeh-eftekhari خسته نباشی
-
سلام بر همگی
️
قفلی امروزم:
ایموجی قلمو️و آبجو اسلامی
هستش
هیچ ربطی به هم ندارن ولی همینه ک هس️
نوشتهشده در ۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۶:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهAmirreza Vafaei Moghadam سلام
عادیه دیگه -
amir ahmadi چی چرا ؟
ادم بیکار چطوریع همونطوریمنوشتهشده در ۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۶:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهfatemeh8181
درست میشه
-
اکانتم میخوام پاک بشه با همه اطلاعاتش!
وقتی داشتم ثبت نام میکردم جایی نوشته نبود ک اطلاعاتم توی سرور انجمن باید باقی بمونه؟؟!!!ممنون میشم این لطف رو کنید نمیخوام اطلاعاتم تو انجمن باقی بمونه حتی رد و اسم اکانتم!
درسته به قول خودتون %(#ff0000)[سفارشی کار نمیکنید] منتها اون عیب اینجا هستش ک گزینه دیلیت اکانت نداره...
من یک فرد حقیقی 18 سال تمام و طبق قانون علاقه ای ندارم هیچ بخشی از اطلاعاتم تو سرور انجمن باقی بمونه و این حق هر انسان بالغی هستش
با تشکر
نوشتهشده در ۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۶:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شدهAmirreza Vafaei Moghadam بازم؟
-
fatemeh8181
درست میشه
نوشتهشده در ۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۶:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شدهamir ahmadi هیع
ولش -
نوشتهشده در ۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۶:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
@roghayeh-eftekhari افرین دختر خوب
نوشتهشده در ۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۶:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهدختر پاییز فدات