-
نوشتهشده در ۱۱ فروردین ۱۳۹۷، ۲۱:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ماجرای من و معشوقِ
مرا پایان نیست
هر چه آغاز ندارد
نپذیرد انـــجام#حافظ
-
نوشتهشده در ۱۲ فروردین ۱۳۹۷، ۳:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من که در تُنگ
برای تو تماشا دارم
با چه رویی بنویسم؛
غمِ دریا دارم..!#فاضل_نظری
-
نوشتهشده در ۱۲ فروردین ۱۳۹۷، ۳:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دوست دارم با تمام وجودم
تویی را که هنوز نه دیده ام
و نه می شناسم
قولت را به درختهای
پر شکوفه داده ام
به بهار آمدنت
به فصل باران و
قطره های نوازشگرش
پاییزی که معنای
کوچ را نمی داند
تابستان داغ آغوشت
و به زمستانی که
همه شبهایش یلدای
با تو بیشتر بودن است#فاطمه_یزدی
-
نوشتهشده در ۱۲ فروردین ۱۳۹۷، ۱۴:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دوستش دارم ولی این
راز
باشد بین ما...هر کسی را دوست دارم زود
شوهر
میکند : / -
نوشتهشده در ۱۲ فروردین ۱۳۹۷، ۱۵:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفتم گرفتارم خدا گفتی که آزادت کنم
گفتم گنه کارم خدا گفتی که عفوت میکنم
گفتم خطا کارم خدا گفتی که می بخشم خطا
گفتم جفا کارم خدا گفتی وفایت میدهم
گفتم صدایت میکنم گفتی جوابت می دهم
گفتم ز پا افتاده ام گفتی بلندت میکنم
گفتم نظر بر من نما گفتی نگاهت می کنم
گفتم بهشتم می بری؟ گفتی ضمانت می کنمگفتم که من شرمنده ام گفتی که پاکت می کنم
گفتم که یارم می شوی گفتی رفاقت میکنم
گفتم ندارم توشه ای گفتی عطایت میکنم
گفتم دردمندم خدا گفتی مداوایت کنم
گفتم پناهی نی مرا گفتی پناهت می دهم
خدایا مرسی که هستی:) -
نوشتهشده در ۱۲ فروردین ۱۳۹۷، ۱۵:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اینکه در قلب منی
تکرار میخواهد مگر..؟عاشق باران شدن
اصرار میخواهد مگر...؟با سکوتت حال
دنیا را عوض کردی بگو....لحظه لحظه جانمی,
اقرار میخواهد مگر..؟
-
نوشتهشده در ۱۲ فروردین ۱۳۹۷، ۲۰:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ديگران را اگر از ما خبري نيست چه باك!
نازنينا؛تو چرا بي خبر از ما شده اي...؟#شهریار
-
نوشتهشده در ۱۲ فروردین ۱۳۹۷، ۲۰:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من یک جاده ام
میآیم،
بیآنکه آمده باشم !
میرسم،
بیآنکه قدم بردارم !
به دور دست جاده نگاه میکنم ،
پیش پای توام ...#شمس_لنگرودی
-
نوشتهشده در ۱۲ فروردین ۱۳۹۷، ۲۰:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مدتى هست
به دلسوزىِ خود
مشغولم...!#فریدون_مشیری
-
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشستعشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بودسجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه اوگفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ایجام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده اینشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنیخسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکنمرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستمگفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منمسال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختیعشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختمکردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشدسوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبتروز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلیمطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنیحال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بودمرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.– شعر از: مرتضی عبداللهی
.
.
چقد این شعرو دوست دارم......@romisa1234 در
شعردانه
گفته است:
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشستعشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بودسجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه اوگفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ایجام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده اینشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنیخسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکنمرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستمگفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منمسال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختیعشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختمکردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشدسوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبتروز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلیمطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنیحال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بودمرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.– شعر از: مرتضی عبداللهی
.
.
چقد این شعرو دوست دارم...... -
نوشتهشده در ۱۳ فروردین ۱۳۹۷، ۱۲:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
و به اين اميد سبزه گره بزنيد..
كسى باشد كه بماند
كه ما به هر بهانه اى آرزويش نكنيم.!
#فرزانه_صدهزارى -
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشستعشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بودسجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه اوگفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ایجام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده اینشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنیخسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکنمرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستمگفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منمسال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختیعشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختمکردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشدسوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبتروز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلیمطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنیحال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بودمرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.– شعر از: مرتضی عبداللهی
.
.
چقد این شعرو دوست دارم......نوشتهشده در ۱۳ فروردین ۱۳۹۷، ۱۲:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده@romisa1234 در
شعردانه
گفته است:
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشستعشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بودسجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه اوگفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ایجام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده اینشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنیخسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکنمرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستمگفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منمسال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختیعشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختمکردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشدسوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبتروز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلیمطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنیحال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بودمرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.– شعر از: مرتضی عبداللهی
.
.
چقد این شعرو دوست دارم......واقعا فوق العاده بود
ممنون که گذاشتینش عالی بود -
نوشتهشده در ۱۳ فروردین ۱۳۹۷، ۱۲:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سیزده را همه عالم بدر امروز از شهر !
من خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم ...#شهريار
-
نوشتهشده در ۱۳ فروردین ۱۳۹۷، ۱۲:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
صبح می بوسم تو را
شب توبه میگیرد مـرا
صبح مشتاقم ولی
شب حال استغفار نیست...#سعدی
-
نوشتهشده در ۱۴ فروردین ۱۳۹۷، ۳:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تـورا لایـق منم، از آنِ من باش
بیا عهـدی بکـن پایان من باش
اگــر تـاوان من عشق تو باشد
از اقبال خوشم تاوان من باش#عليرضا_عباس_زاده
-
نوشتهشده در ۱۴ فروردین ۱۳۹۷، ۵:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
زندگي را ؛
"باید" زندگي کرد ،
آنطور که دلت می گوید! -
نوشتهشده در ۱۴ فروردین ۱۳۹۷، ۱۰:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ببین سعدی رو به کجا رسوندن که میگه :
کس نیانوخت علمِ تیر از من
که مرا عاقبت نشانه نکرد ... -
نوشتهشده در ۱۶ فروردین ۱۳۹۷، ۷:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تمام سال
به بهار لبخندت
زنده بودم
هزار زمستان مرا
نمیکشد.. -
نوشتهشده در ۱۷ فروردین ۱۳۹۷، ۸:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به خدا کافر اگر بود
به رحم آمده بود
زآن همه ناله که من
پیش تو کافر کردم....#شهریار
-
نوشتهشده در ۱۷ فروردین ۱۳۹۷، ۲۰:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!