-
نوشتهشده در ۵ آبان ۱۳۹۷، ۲۰:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
غـلام هـمت والای بابه خــــــــــــــــــارکشم
که خـــــــــار غـم کشد و منت خسان نکشدز صبح تا سر شـــب پای وی به رفـتارست
عجــــــــــب که آبله از دست او فغان نکشدز دشت تا ســــــــــــر بازار اشک آبله اش
خطی کشیده ز گوهــــر که کهکشان نکشدز بار خـــــــــــــار ازان شانه اش نشد خالی
که بار منت دونـــــــــــان پی دو نان نکشدرهـین دوش خود و پای خارپوش خود است
ازآنکه منت مرهــــــــــــم ز ناکسان نکشدهمیشه تکـیه به بــــــــــازوی خویشتن دارد
ز دستگـیـــــــــــــــری بیگانه امتنان نکشدعـروس خوشگل مقـصد کسی به دوش کشد
که نقـد وقـت ز کـف مفـت و رایگان نکشد« ضیاء قاریزاده»
-
نوشتهشده در ۵ آبان ۱۳۹۷، ۲۰:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
طی شد به هزار آرزو کودکی ام
با جبر زمانه روبرو کودکی امای تو! تو زمانه ی ستم پیشه بگو؛
کو خنده ی بی بهانه کو کودکی ام؟م. مزیدی
-
نوشتهشده در ۶ آبان ۱۳۹۷، ۶:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#15688c)[کجا باید برم یه دنیا خاطرت تو رو یادم نیاره]
%(#15688c)[کجا باید برم که یک شب فکر تو منو راحت بذاره]
%(#15688c)[چه کردم با خودم که مرگ و زندگی برام فرقی نداره]
%(#15688c)[محاله مثل من توی این حال بد کسی طاقت بیاره]
%(#15688c)[کجا باید برم که تو هر ثانیم تورو اونجا نبینم]
%(#15688c)[کجا باید برم که بازم تا ابد به پای تو نشینم]
%(#15688c)[قراره بعد تو چه روزایی رو من تو تنهایی ببینم]
%(#15688c)[دیگه هرجا برم چه فرقی میکنه از عشق تو همینم] -
نوشتهشده در ۶ آبان ۱۳۹۷، ۶:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم میگذرد...
#سهراب -
نوشتهشده در ۶ آبان ۱۳۹۷، ۸:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای خوشا آن روز که ما معشوق را مهمان کنیم
دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم -
نوشتهشده در ۶ آبان ۱۳۹۷، ۱۰:۴۲ آخرین ویرایش توسط باهآر انجام شده
•%(#00ba0c)[درختان] را دوست دارم که به احترام %(#ba001f)[تــو] قیام کرده اند
و %(#0079ba)[آب را که مهر مادر توست] . . .
•در فکر آن گودالم که خون تو را مکیده است , هیچ گودالی چنین رفیع ندیده بودم ,
در حضیض هم می توان عزیز بود , از گودال بپرس
•هیچ کلام بشری نیست که در مصاف تو نشکند ای شیر شکن
%(#ba0000)[خون تو] بر کلمه فزون است ...
•از آن زمان که %(#ba001f)[تو] ایستادی %(#0079ba)[دین] راه افتاد
و چون فرو افتادی %(#3bb000)[حق] برخاست
•و هیچ %(#23b000)[شاخه] نیست که %(#d60000)[شکوفه ای سرخ] ندارد
و اگر ندارد شاخه نیست، %(#5c5400)[هیزمی است] ناروا بر درخت مانده
•عجبا، عجبا از تو، عجبا !
حیرانی مرا با تو پایانی نیست. . .
چگونه با انگشتانه ای از کلمات، %(#238fed)[اقیانوسی] را می توان پیمانه کرد. . .
️ %(#008a47)[ای باغ بینش!]
ستم ، دشمنی زیباتر از تو ندارد
و مظلوم ، یاوری آشناتر از تو
تو کلاس فشرده تاریخی
کربلای تو مصاف نیست، %(#ed23a6)[منظومه بزرگ هستی] است
طواف است
پایانِ %(#4d4d4d)[سخن،] %(#6e6e6e)[پایان ِمن] %(#999999)[است]
تو انتها نداری . . .
سید علی موسوی گرمارودی
به مناسبت اربعین
-
نوشتهشده در ۷ آبان ۱۳۹۷، ۱۳:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
قیامت بی حسین غوغا ندارد
شفاعت بی حسین معنا ندارد
حسینی باش که در محشر نگویند
چرا پروندهات امضاء ندارد.... -
نوشتهشده در ۷ آبان ۱۳۹۷، ۱۴:۵۰ آخرین ویرایش توسط مبیناااااا انجام شده
پاییزِ برگ ریز
مانند یک مسافر ِغمگین
از کوچه های ابریِ آذر
عبور کرد
و کوله بار ِ رنگیِ خود را
بر دوشِ خُشکِ درختان نهاد
پاییز برگریز
با گامهای ریز
از روی سنگفرشِ زردِ خیابان گذشت
با مهرِ مهربان وداع کرد
و دستِ آبیِ آبان را
با خود گرفت و بُرد
پاییز برگریز گذر کرد و بعد از آن
باران
در بُهت ِسردِ پنجره ها یخ زد
صحرا
در چشمِ سبزِ درختان
سپید شد !
پاییز رفته بود
وَ یلدا
با چشم هایی از بلور و بنفشه
می گریست !
دکتریدالله گودرزی
-
نوشتهشده در ۷ آبان ۱۳۹۷، ۱۴:۵۳ آخرین ویرایش توسط مبیناااااا انجام شده
%(#ff5100)[پاییز که بیاید]
%(#ff5100)[خورشید که کم رنگ بتابد]
%(#ff5100)[ابرهای سیاه باز برانند]
%(#ff4400)[برگ ها که ببارند]
%(#ff4400)[جغدی که از ته دل،باز بخواند]
%(#ff4400)[فاخته ایی که آواره بگردد]
%(#ff4400)[زاغ ها که بیایند]
%(#ff4400)[دل که بی تاب بگردد]
%(#ff4400)[چه بخواهم چه نخواهم]
%(#ff4400)[دل من باز سرگشته و حیران شود]
%(#ff4400)[و در پی یار بگردد.در پی یار بگردد]
مریم صالحی -
نوشتهشده در ۸ آبان ۱۳۹۷، ۶:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اهای غمی که مثل یه بختک
رو سینه ی من شده ای اوار
از گلوی من دستاتو بردار
دستاتو بردار از گلوی من... -
نوشتهشده در ۹ آبان ۱۳۹۷، ۸:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#f06800)[پاییزِ کوچکِ من]
️گنجایشِ %(#f00088)[هزار] %(#50db00)[بـــهار]
گنجایشِ %(#0096db)[هزار] %(#3edb00)[شکفتن] دارد
%(#ff7700)[پاییزِ کوچکِ من]
دنیایِ سازشِ همهی رنگهاست
با یکدیگر . . .
#حسین_منزوی
-
%(#f06800)[پاییزِ کوچکِ من]
️گنجایشِ %(#f00088)[هزار] %(#50db00)[بـــهار]
گنجایشِ %(#0096db)[هزار] %(#3edb00)[شکفتن] دارد
%(#ff7700)[پاییزِ کوچکِ من]
دنیایِ سازشِ همهی رنگهاست
با یکدیگر . . .
#حسین_منزوی
نوشتهشده در ۹ آبان ۱۳۹۷، ۸:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده@zedtwo در
شعردانه
گفته است:
%(#f06800)[پاییزِ کوچکِ من]
️گنجایشِ %(#f00088)[هزار] %(#50db00)[بـــهار]
گنجایشِ %(#0096db)[هزار] %(#3edb00)[شکفتن] دارد
%(#ff7700)[پاییزِ کوچکِ من]
دنیایِ سازشِ همهی رنگهاست
با یکدیگر . . .
#حسین_منزوی
عالیه !!!
-
نوشتهشده در ۱۰ آبان ۱۳۹۷، ۱۲:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نفست از جای گرم بلند میشود
اه شب های سرد من ... -
نوشتهشده در ۱۰ آبان ۱۳۹۷، ۱۲:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺩﻭﺭِ ﺧﻮﺩ ،
ﯾﮏ ﺩﯾﻮﺍﺭِ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﮐﺸﯿﺪ !
ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺩﻭﺭ ﮐﻨﯽ !
ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻧﺖ ؛
ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺭﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ... -
نوشتهشده در ۱۰ آبان ۱۳۹۷، ۱۹:۳۰ آخرین ویرایش توسط Marzieh.m انجام شده
- کنار پنجره رفت
و روی صندلی نرم پارچهای
نشست:
هنوز در سفرم
خیال میکنم
در آبهای جهان قایقی است
و من-مسافر قایق-هزارها سال است
سرود زندهی دریانوردهای کهن را
به گوش روزنههای فصول میخوانم
و پیش میرانم..
مرا سفر به کجا برد؟
کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند
و بند کفش به انگشتهای نرم فراغت
گشوده خواهد شد؟
کجاست جای رسیدن، و پهن کردن یک فرش
و بیخیال نشستن
و گوش دادن به
صدای شستن یک ظرف زیر شیر مجاور؟
و در کدام بهار
درنگ خواهی کرد
و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد؟
#سهراب سپهری
- کنار پنجره رفت
-
نوشتهشده در ۱۰ آبان ۱۳۹۷، ۱۹:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چون شمع درین انجمن از راستی خویش
غیر از سر انگشت ندامت نگزیدیم -
نوشتهشده در ۱۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۵:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
جانا به غریبستان چندین به چه میمانی
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانیصد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمیدانی یا نامه نمیخوانیگر نامه نمیخوانی خود نامه تو را خواند
ور راه نمیدانی در پنجه ره دانیبازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس
با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانیای از دل و جان رسته دست از دل و جان شسته
از دام جهان جسته بازآ که ز بازانیهم آبی و هم جویی هم آب همیجویی
هم شیر و هم آهویی هم بهتر از ایشانیچند است ز تو تا جان تو طرفه تری یا جان
آمیختهای با جان یا پرتو جانانینور قمری در شب قند و شکری در لب
یا رب چه کسی یا رب اعجوبه ربانیهر دم ز تو زیب و فر از ما دل و جان و سر
بازار چنین خوشتر خوش بدهی و بستانیاز عشق تو جان بردن وز ما چو شکر مردن
زهر از کف تو خوردن سرچشمه حیوانیمولانا
-
نوشتهشده در ۱۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۵:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#07bd0d)[هر که در عاشقی قدم نزده است]
%(#07bd0d)[بر دل از خون دیده نم نزده است]%(#07bd0d)[او چه داند که چیست حالت عشق]
%(#07bd0d)[که بر او عشق، تیر غم نزده است]%(#0c800f)[خاقانی]