-
این پست پاک شده!
-
قلب سختی می توان چون سنگ داشت
یا که سنگیجای دل در سینه کاشتدر به روی آفتاب و ماه بست
شاخه گل های گلدان را شکستجای گل یک سنگ در گلدان گذاشت
نام خود را می توان انسان گذاشت؟ -
گزیدهای از شعر «هستن»
...
گفت و گو از پاک و ناپاک است
ما به هست آلودهایم، ای پاک! و ای ناپاک!پست و ناپاکیم ما هستان
گر همه غمگین، اگر بی غم
پاک میدانی کیان بودند؟
آن کبوترها که زد در خونشان پرپر
سربیِ سرد سپیده دم.بی جدال و جنگ،
ای به خون خویشتن آغشتگان ،
کوچیده زین تنگ آشیان ننگ،
ای کبوترها،
کاشکی پر میزد آنجا مرغ دردم، ای کبوترها!
که من ار مستم، ار هوشیار،
گر چه میدانم به هست آلوده مَردم، ای کبوترها!
در سکوت برج بی کس ماندهتان هموار،
نیز در برج سکوت و عصمت غمگینتان جاوید
های پاکان! های پاکان! گوی
میخروشم زار.#مهدی_اخوان_ثالث
#هستن
#زندگی_میگوید_اما_باز_باید_زیست
#انتشارات_زمستان -
این پست پاک شده!
-
این پست پاک شده!
-
هر چه مى گويم نَر است ، اين زندگى گويد : بدوش !
هر چه مى گويم كه افتادم ز پا ، گويد : بكوش!#ماث
-
باید امروز حواسم باشد
که اگر قاصدکی را دیدم
ارزوهایم را، بدهم تا برساند به خدا
به خدایی ک خودم میدانم
نه خدایی که برایم از خشم،
نه خدایی که برایم از قهر،
نه خدایی که برایم زغضب ساخته اند..
به خدایی که خودم می دانم
به خدای که دلش پروانه است
و به مرغان مهاجر هرسااال راه را می گوید
به خدایی که به ابرها گفته است:باغ ها تشنه شده اند
به خدایی که حواسش حتی به دل نازک شب بو هم هست
که مبادا که ترک بردارد...
به خدایی که خودم می دانم..
چه خدایی ، جاانم... -
%(#ff0077)[چه خوش صید دلم کردی،]
%(#ff0077)[بنازم چشم مستت را]
%(#ff0077)[که کس آهوی وحشی را]
%(#ff0077)[از این خوشتر نمیگیرد]
%(#00aaff)[* حافظ] -
%(#0a5206)[اگرچه دل به کسی داد]
%(#0a5206)[جان ماست هنوز ...]
%(#0a5206)[به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز]- سعدی
-
هرگز گمان مبر ز خیال تو غافلم
گر مانده ام خموش، خدا داندو دلم -
امشب به کویت آمدم
دانم که در وا می کنی
رحمی به حال این خونین دل رسوای رسوا می کنی.... -
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجادلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجاچه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا -
خــــرم آن روز کـــــز ایـــن منـــزل ویــــران بـــــروم
راحت جان طلبـــــم و از پــــی جـــانان بــــروم -
زروی دوست دل دشمنان چه در یابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
چو کحل بینش ما خاک آستان شماست
کجا رویم بفرما ازین جناب کجا
مبین بسیب زنخدان که چاه در راهست
کجاهمی روی ای دل بدین شتاب کجا
بشدو یاد خوشش باد روزگار وصال
خودآن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
قرار و خواب زحافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا -
چه زیبا میشد این دنیا
اگر شاه و گدا کم بود
اگر بر زخم هر قلبی
همان اندازه مرهم بود
چه زیبا میشد این دنیا
اگر دستی بگیرد دست
اگر قدری محبت را
به ناف زندگانی بست
چه زیبا میشد این دنیا
کمی هم با وفا باشیم
نباشد روزگاری که
نمک بر زخم هم پاشیم
چه زیبا میشد این دنیا
نیاید اشک محرومی
زمین و آسمان لرزد
ز آه و درد مظلومی
چه زیبا میشد این دنیا
شود کینه ز دلها گم
اگر بشکستن پیمان
نگردد عادت مردم -
هر هزاری بر هیاهوی گلی بنشسته است
هر گلی در زندگانی، جان به مویی بسته است
بلبل و گل پرده هایی از نوای نای او
عشق بلبل بر گل اما کفر بر سیمای او -
%(#ff00aa)[خانه دل تنگِ غروبی خفه بود]
%(#ff00aa)[مثلِ امروز که تنگ است دلم!]
%(#ed3db2)[پدرم گفت: چراغ]
%(#ed3db2)[و شب از شب پُر شد!]
%(#e364b9)[من به خود گفتم: یک روز گذشت…]
%(#e364b9)[مادرم آه کشید:]
%(#de81bf)[زود بَر خواهد گشت…]
%(#de81bf)[ابری آهسته به چشمم لغزید]
%(#dea5cb)[و سپس خوابم بُرد…]
-
این پست پاک شده!
-
تکه ای از یک غزل
بادهای هست و پناهی و شبی شسته و پاک
جرعهها نوشم و ته جرعه فشانم بر خاکنم نمک زمزمه واری، رهش اندوه و ملال
میزنم در غزلی باده صفت آتشناکبوی آن گمشده گل را از چه گلبن خواهم؟
که چو باد از همه سو میدوم و گمراهمهمه سر چشمم و از دیدن او محرومم
همه تن دستم و از دامن او کوتاهمباده کم کم دهدم شور و شراری که مپرس
بزدم، افتان خیزان، به دیاری که مپرسگوید آهسته به گوشم سخنانی که مگوی
پیش چشم آوردم باغ و بهاری که مپرس#میم_امید
-
این پست پاک شده!
4503/9243