-
عذابَست این جهان بیتو، مَبادا یک زمان بیتو
به جانِ تو که جان بیتو، شکنجهست و بَلا بر ما...- مولانا:)
-
چو میدانستی افتادن به ناچار
نبایستی چنین بالا نشستنبه پای خویش رفتن بِه نبودی
کز اسب افتادن و گردن شکستن؟ -
پرستو بابایی دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکینوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چشم خود بستم
که دیگر چشم مستش ننگرمناگهان دل داد زد؛
دیوانه من میبینمش#شهریار
-
ما چون دو دریچه، روبروی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
عمر آینه بهشت، امّا... آه
بیش از شب و روزِ تیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خستهست
زیرا یکی از دریچهها بستهست
نه مهر فسون، نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر، که هرچه کرد او کرد
اخوان ثالث
-
من در بیحوصلگیهایم
با تو زندگی کردهام
#شاملو
-
بخوان به نام گل سرخ، در صحاری شب،
که باغها همه بیدار و بارور گردند !
بخوان، دوباره بخوان، تا کبوتران سپید
به آشیانه ی خونین دوباره برگردند .
بخوان به نام گل سرخ، در رواق سکوت،
که موج و اوج طنینش ز دشتها گذرد؛
پیام روشن باران،
ز بام نیلی شب،
که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد.
ز خشکسال چه ترسی؟ که سد بسی بستند:
نه در برابر آب،که در برابر نور
و در برابر آواز و در برابر شور...
در این زمانه ی عسرت،
به شاعرانِ زمان برگِ رخصتی دادند
که از معاشقه ی سرو و قمری و لاله
سرودها بسرایند ژرفتر از خواب،
زلالتر از آب.تو خامشی، که بخواند؟
تو می روی، که بماند؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند؟از این کریوه به دور،
در آن کرانه، ببین:
بهار آمده، از سیم خاردار گذشته.
حریق شعله ی گوگردی بنفشه چه زیباست!
هزار آینه جاریست !
هزار آینه
اینک
به همسُرایی قلب تو می تپد با شوق !
زمین تهی ست ز رندان؛
همین توئی تنها
که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی.
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان:
«حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی»- دکتر شفیعی کدکنی
-
چارهیِ من نمیکنی؛چون کنم و کجا برم!؟
شکوهیِ بینهایت و خاطرِ ناشکیب را|رهی معیری|
-
یاری کن ای نفس که درین گوشهی قفس
بانگی بر آورم ز دل خستهی یک نفستنگ غروب و هول بیابان و راه دور
نه پرتو ستاره و نه نالهی جرسخونابه گشت دیدهی کارون و زنده رود
ای پیک آشنا برس از ساحل ارسصبر پیمبرانه ام آخر تمام شد
ای ایت امید به فریاد من برساز بیم محتسب مشکن ساغر ای حریف
میخواره را دریغ بود خدمت عسسجز مرگ دیگرم چه کس اید به پیشباز
رفتیم و همچنان نگران تو باز پسما را هوای چشمهی خورشید در سر است !
سهل است سایه گر برود سر در این هوس"مرحوم ابتهاج"
-
خدا گر پرده بر دارد ز روی کار آدمها!
چه شادیها خورد بر هم...
چه بازیها شود رسوا...
یکی خندد ز آبادی...
یکی گرید ز بربادی...
یکی از جان کند شادی...
یکی از دل کند غوغا...
چه کاذب ها شود صادق...
چه صادق ها شود کاذب...
چه عابدها شود فاسق...
چه فاسق ها شود عابد...
چه زشتی ها شود رنگین...
چه تلخی ها شود شیرین...
چه بالاها رود پایین...
عجب صبری خدا دارد که پرده بر نمیدارد!#سهراب_سپهری
-
«در کوی تو مُرده بِه که از روی تو دور!»
-
اندر دل من ، درون و بیرون همه اوست
اندر تن من ، جان و رگ و خون همه اوست- مولوی
-
دردم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم
تا جنون فاصلهای نیست
از اینجا که منم
مگرم سوی تو راهی باشد
چون فروغ نگهات
ورنه دیگر به چهکار آیم من ...!- مهدی اخوان ثالث
-
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد- شمس تبریزی
-
تو را گُم میکنم هر روز
و پیدا میکنم هر شب
بدینسان خوابها را
با تو زیبا میکنم هر شب- محمدعلی بهمنی
-
در آب های جهان قایقی است
و من،مسافر قایق ،
هزار ها سال است
سرود زندهٔ دریانوردهای کهن را
به گوش روزنه های
فصول می خوانم
و پیش می رانم
مرا سفر به کجا می برد...؟سهراب سپهری
-
تاريخ تولدت مهم نيست،
تاريخ تحولت مهمه.اهل کجا بودنت مهم نيست،
اهل و بجا بودنت مهمه.منطقه زندگيت مهم نيست،
منطق زندگيت مهمه.درود برکسانی که
دعا دارندو ادعا ندارند
نيايش دارند و نمايش ندارند.حيا دارند و ريا ندارند.
رسم دارند و اسم ندارند. -
مردکی غرقه بود در جیحون
در سمرقند بود پندارمبانگ میکرد و زار مینالید
که دریغا کلاه و دستارم !(سعدی)
-
پرستو بابایی دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکینوشتهشده در ۱ خرداد ۱۴۰۲، ۲:۳۱ آخرین ویرایش توسط پرستو بابایی انجام شده
دیدنش حال مرا یک جور دیگر می کند
حال یک دیوانه را دیوانه بهتر می کند
با حیا بودم ولی با دیدنش فهمیده ام
آب گاهی مومنین را هم شناگر می کند!#علی_صفری
-
گفتیم که عقل
از همه کاری به در آید
بیچاره فرو ماند
چو عشقش به سر افتاد...#جناب_سعدی
-
صد طبیب آمد ندانست درد این شوریدہ دل
کیستی تا آمدی صد دردِ ما درمان بشد...!راحم تبریزی
پست 841 از 9243