-
نوشتهشده در ۲۸ مهر ۱۳۹۸، ۱۵:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Mahdyyy
تا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفس
نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را -
Mahdyyy
تا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفس
نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه رانوشتهشده در ۲۸ مهر ۱۳۹۸، ۱۵:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@sheyda-fkh
ای مرغ سحر تو صبح برخاستهایما خود همه شب نخفتهایم از غم دوست
-
Mahdyyy
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بودکه گوشه چشمی به ما کنند -
@MM-zahed دست طمع چو پیش کسان میکنی دراز
پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش -
@saraa-66 شب تاریک و بیم موج و گردابی چینین هایل
کجا دانند جال ما سبکباران ساحل ها -
Mahdyyy نمی توان غم دل را به خنده بیرون کرد
ز خنده رویی گل تلخی از گلاب نرفت -
نوشتهشده در ۲۹ مهر ۱۳۹۸، ۱۷:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@saraa-66
تو نیکی کن به مسکین و تهیدست
که نیکی خود سبب گردد دعا را -
@saraa-66
تو نیکی کن به مسکین و تهیدست
که نیکی خود سبب گردد دعا رانوشتهشده در ۲۹ مهر ۱۳۹۸، ۱۸:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@sheyda-fkh
آن شب که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه ی صدساله به پیمانه شکستیم
از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم، ولی دل نشکستیم -
@sheyda-fkh
آن شب که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه ی صدساله به پیمانه شکستیم
از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم، ولی دل نشکستیمMhmoroosi
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم می کند هردم فریب چشم جادویت -
نوشتهشده در ۲۹ مهر ۱۳۹۸، ۱۹:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@MM-zahed تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی