-
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.@Zeinab-Evazi
در معرفتت تنها حیران نه منم کاین جا
هم عقل کل استاده اندر صف حیران ها -
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@حمید-صباحی
از آن روزی که ما را آفریدی
بغیر از معصیت چیزی ندیدیخداوندا بحق هشت و چارت
ز ما بگذر شتر دیدی ندیدی -
@حمید-صباحی
از آن روزی که ما را آفریدی
بغیر از معصیت چیزی ندیدیخداوندا بحق هشت و چارت
ز ما بگذر شتر دیدی ندیدیGharibe Gomnam
یار ناسامان من از من چرا رنجیدهای
وی درد و ای درمان من از من چرا رنجیدهایزینب خانوم بگین
-
@حمید-صباحی
از آن روزی که ما را آفریدی
بغیر از معصیت چیزی ندیدیخداوندا بحق هشت و چارت
ز ما بگذر شتر دیدی ندیدیGharibe Gomnam
یار ناسامان من از من چرا رنجیدهای
وی درد و ای درمان من از من چرا رنجیدهایزینب خانوم بگین بی زحمت
-
Gharibe Gomnam
یار ناسامان من از من چرا رنجیدهای
وی درد و ای درمان من از من چرا رنجیدهایزینب خانوم بگین بی زحمت
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@حامد-صباحی
یا رب مباد از پا جانان من بیفتد.
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد. -
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
فاطمه خانم احتمالا رفتن
اقا حمید بفرمایید -
@Zeinab-Evazi
دلم امید فراوان به وصلِ رویِ تو داشتولی اجل به رَهِ عمر رهزن امل است
-
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@حمید-صباحی
تو گذشتی و شب و روز گذشت
آن زمانها به امیدی که تو
بر خواهی گشت -
@حمید-صباحی
تو گذشتی و شب و روز گذشت
آن زمانها به امیدی که تو
بر خواهی گشتGharibe Gomnam
تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی آید
روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم -
Gharibe Gomnam
تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی آید
روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینمنوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@حامد-صباحی
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت -
@Zeinab-Evazi
تا سرِ زلفِ تو در دست نسیم افتادستدلِ سودازده از غصه دو نیم افتادست
-
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۳۰ آخرین ویرایش توسط Gharibe Gomnam انجام شده
@حمید-صباحی
تر و خشک یکسان همی بدرود
وگر لابه سازی سخن نشنوددروگر زمانست و ما چون گیا
همانش نبیره همانش نیابه پیر و جوان یک به یک ننگرد
شکاری که پیش آیدش بشکرد -
@حمید-صباحی
تر و خشک یکسان همی بدرود
وگر لابه سازی سخن نشنوددروگر زمانست و ما چون گیا
همانش نبیره همانش نیابه پیر و جوان یک به یک ننگرد
شکاری که پیش آیدش بشکردGharibe Gomnam
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چراییای که گقتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ماکجاییم در این بحر تفکر تو کجایی -
Gharibe Gomnam
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چراییای که گقتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ماکجاییم در این بحر تفکر تو کجایینوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده@حامد-صباحی
ياری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد؟!
دوستی کِی آخر آمد، دوستداران را چه شد؟! -
@Zeinab-Evazi
دلِ من در هوسِ رویِ تو ای مونس جانخاکِ راهیست که در دستِ نسیم افتادست
-
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@حمید-صباحی
تا جهان بود از سر مردم فراز
کس نبود از راز دانش بینیاز -
@حمید-صباحی
تا جهان بود از سر مردم فراز
کس نبود از راز دانش بینیازنوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۱۷:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شدهGharibe Gomnam
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم -
Gharibe Gomnam
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادمنوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۱۷:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMahan Xodayi 2
ما همه فانی و بقا بس تو راستملک تعالی و تقدس تو راست
-
Mahan Xodayi 2
ما همه فانی و بقا بس تو راستملک تعالی و تقدس تو راست
Gharibe Gomnam
تا خار غم عشقت آویخته در دامنکوته نظری باشد رفتن به گلستانها
آن راکه چنین دردی از پای دراندازد
باید که فروشوید دست از همه ی درمانها
-
Gharibe Gomnam
تا خار غم عشقت آویخته در دامنکوته نظری باشد رفتن به گلستانها
آن راکه چنین دردی از پای دراندازد
باید که فروشوید دست از همه ی درمانها
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۱۸:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده@حامد-صباحی
این چه زبان وین چه زبان را نیستگفته و ناگفته پشیمانیست