-
@Zeinab-Evazi
دل به هجران تو عمریست شکیباست ولیبار پیری شکند پشت شکیبایی را
شب به مهتاب رخت بلبل و پروانه و گل
شمع بزم چمنند انجمنآرایی را
-
نوشتهشده در ۲۲ خرداد ۱۴۰۱، ۹:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@حمید-صباحی در " مشاعره " گفته است:
@Zeinab-Evazi
دل به هجران تو عمریست شکیباست ولیبار پیری شکند پشت شکیبایی را
شب به مهتاب رخت بلبل و پروانه و گل
شمع بزم چمنند انجمنآرایی را
ای که از کوچه معشوقه ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش -
@حمید-صباحی در " مشاعره " گفته است:
@Zeinab-Evazi
دل به هجران تو عمریست شکیباست ولیبار پیری شکند پشت شکیبایی را
شب به مهتاب رخت بلبل و پروانه و گل
شمع بزم چمنند انجمنآرایی را
ای که از کوچه معشوقه ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش@Miss-Joker
شب که آرام تر از پلک تو را میبندم
بادلم طاقت دیدار تو تا فردا نیستمن و تو ساحل و دریای همیم اما نه!
ساحل اینقدر که درفاصله با دریا نیست… -
@حمید-صباحی در " مشاعره " گفته است:
@Zeinab-Evazi
دل به هجران تو عمریست شکیباست ولیبار پیری شکند پشت شکیبایی را
شب به مهتاب رخت بلبل و پروانه و گل
شمع بزم چمنند انجمنآرایی را
ای که از کوچه معشوقه ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارشنوشتهشده در ۲۲ خرداد ۱۴۰۱، ۹:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Miss-Joker
شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او -
@Miss-Joker
شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او -
نوشتهشده در ۲۲ خرداد ۱۴۰۱، ۹:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@حمید-صباحی در " مشاعره " گفته است:
Mahan Xodayi 2
و در این هنگامدخترکی خردسال را ماند
که عروسک محبوبش را
تنگ در آغوش گرفته باشد
در اینجا کَس نمیفهمد زبان صحبت مارا
مگر آیینه دریابد حدیث حیرت مارا -
@حمید-صباحی در " مشاعره " گفته است:
Mahan Xodayi 2
و در این هنگامدخترکی خردسال را ماند
که عروسک محبوبش را
تنگ در آغوش گرفته باشد
در اینجا کَس نمیفهمد زبان صحبت مارا
مگر آیینه دریابد حدیث حیرت مارانوشتهشده در ۲۲ خرداد ۱۴۰۱، ۹:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Miss-Joker
اخرین نامه ات از دستم انجایی که
گفته بودی تورا دوست ندارم افتاد -
@Miss-Joker
اخرین نامه ات از دستم انجایی که
گفته بودی تورا دوست ندارم افتادنوشتهشده در ۲۲ خرداد ۱۴۰۱، ۹:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMahan Xodayi 2 در " مشاعره " گفته است:
@Miss-Joker
اخرین نامه ات از دستم انجایی که
گفته بودی تورا دوست ندارم افتاددوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی -
Mahan Xodayi 2 در " مشاعره " گفته است:
@Miss-Joker
اخرین نامه ات از دستم انجایی که
گفته بودی تورا دوست ندارم افتاددوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایینوشتهشده در ۲۲ خرداد ۱۴۰۱، ۹:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Miss-Joker
یک نفر پالان خر را در میان خانه پنهان کرده بود
ان یکی با بار خر میرفت و خر پالان نداشت -
Mahan Xodayi 2 در " مشاعره " گفته است:
@Miss-Joker
اخرین نامه ات از دستم انجایی که
گفته بودی تورا دوست ندارم افتاددوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایینوشتهشده در ۲۲ خرداد ۱۴۰۱، ۹:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده! -
@Miss-Joker
یک نفر پالان خر را در میان خانه پنهان کرده بود
ان یکی با بار خر میرفت و خر پالان نداشتنوشتهشده در ۲۲ خرداد ۱۴۰۱، ۹:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMahan Xodayi 2
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود. -
Mahan Xodayi 2
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود.نوشتهشده در ۲۲ خرداد ۱۴۰۱، ۹:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Zeinab-Evazi در " مشاعره " گفته است:
Mahan Xodayi 2
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود.در مدرسه تحصیل محبت نتوان کرد
این مسئله علمیست که آموختنی نیست -
Mahan Xodayi 2
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود.نوشتهشده در ۲۲ خرداد ۱۴۰۱، ۹:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Zeinab-Evazi
دگر به منطق منسوخ مرگ می خندم
مگر به شیوه ی دیگر مرا مجاب کنید -
@Zeinab-Evazi در " مشاعره " گفته است:
Mahan Xodayi 2
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود.در مدرسه تحصیل محبت نتوان کرد
این مسئله علمیست که آموختنی نیست@Miss-Joker
تو چه دانی که چه ها کرد فراقت با من؟
داند این آنکه ازین غم بود او را قدریغم هجران تو ای دوست، چنان کرد مرا
که ببینی نشناسی که منم یا دگری؟ -
@Miss-Joker
تو چه دانی که چه ها کرد فراقت با من؟
داند این آنکه ازین غم بود او را قدریغم هجران تو ای دوست، چنان کرد مرا
که ببینی نشناسی که منم یا دگری؟نوشتهشده در ۲۲ خرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده@حامد-صباحی
یک سال دیگر آمد و دنیا عوض نشد
چیزی بغیر پیرهن از ما عوض نشد -
@حامد-صباحی
یک سال دیگر آمد و دنیا عوض نشد
چیزی بغیر پیرهن از ما عوض نشدMahan Xodayi 2
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی؟ “سعدی” -
Mahan Xodayi 2
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی؟ “سعدی”نوشتهشده در ۲۲ خرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۰۱ آخرین ویرایش توسط Mahan Xodayi 2 انجام شده@حامد-صباحی
یک وعده خواهم از تو که باشم در انتظار
حاکم تویی در آمدن دیر و زود خویش
وحشی بافقی -
@حامد-صباحی
یک وعده خواهم از تو که باشم در انتظار
حاکم تویی در آمدن دیر و زود خویش
وحشی بافقینوشتهشده در ۲۲ خرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۰۳ آخرین ویرایش توسط Miss.Joker انجام شدهMahan Xodayi 2 در " مشاعره " گفته است:
@حامد-صباحی
یک وعده خواهم از تو که باشم در انتظار
حاکم تویی در آمدن دیر و زود خویش
وحشی بافقیشانه کمتر زن که ترسم تار زلفت بشکند
تار زلف توست اما رشته جان من است -
@حامد-صباحی
یک وعده خواهم از تو که باشم در انتظار
حاکم تویی در آمدن دیر و زود خویش
وحشی بافقینوشتهشده در ۲۲ خرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده! -
Mahan Xodayi 2 در " مشاعره " گفته است:
@حامد-صباحی
یک وعده خواهم از تو که باشم در انتظار
حاکم تویی در آمدن دیر و زود خویش
وحشی بافقیشانه کمتر زن که ترسم تار زلفت بشکند
تار زلف توست اما رشته جان من استنوشتهشده در ۲۲ خرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Miss-Joker
تابوده چشم عاشق در راه یار بوده
بی انکه وعده باشد در انتظار بوده