-
نقطه
من آن شمعم که اشکم آتشین بی
که هر سوته دلی حالش همین بیهمه شب گریم و نالم همه روز
بی تو شامم چنان روزم چنین بی -
Aila
ز چشمت جان نشاید بُرد کز هر سو که میبینم
کمین از گوشهای کردهست و تیر اندر کمان دارد -
نقطه
دید در رویِ شط آمد به شتاب
نو گلی چون گل رویش شاداب -
نوشتهشده در ۱۶ آذر ۱۴۰۳، ۲۰:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمیزند... -
نوشتهشده در ۱۷ آذر ۱۴۰۳، ۴:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@z-e
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی