-
Anzw 18
دل بر گذر قافله لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است... -
لیلی_
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان استگر مرد رهی غم مخور از دوری و ديری
دانی كه رسيدن هنر گام زمان استآبی كه برآسود زمينش بخورد زود
دريا شود آن رود كه پيوسته روان استاز روي تو دل كندنم آموخت زمانه
اين ديده از آن روست كه خونابه فشان است🫠... -
لیلی_
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان استگر مرد رهی غم مخور از دوری و ديری
دانی كه رسيدن هنر گام زمان استآبی كه برآسود زمينش بخورد زود
دريا شود آن رود كه پيوسته روان استاز روي تو دل كندنم آموخت زمانه
اين ديده از آن روست كه خونابه فشان است🫠... -
Hako
در جهان بال و پر خویش گشودن آموز
که پریدن نتوان با پر و بال دگران