هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
Michael Vey در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
یخچالو ک باز میکنم اون شیشه مرباهای مخصوص خوابگاهو میبینم،
همینجوری دارم رد که میشم تراول ماگی که برام هدیه اوردنو میبینم،
اتاقم که میرم و رو میز لیست لوازمی که باید ببرم خوابگاهو میبینم،
یا اصلا همینجوری که خانوادمو در کنار هم میبینم،همچین اشک الود میشم :>
یعنی ی روزی میرسه که دم در خوابگاه مامان بابامو بغل میکنم و من گرگان میمونم و اونا میان قائمشهر؟ :>
تازه روز قبلش با خواهرم و دامادم و رهام کوچولو و مادربزرگ و خالم خداحافظی کردم... :>بغضی شدممم
دور شدن از خاله ها سختهههخاییدریسثنوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۲۱:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شدهari_14 ارهه
-
نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۲۱:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هعی.. نمردیم و این روزا رو هم داریم میبینیم...
-
نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۲۱:۰۵ آخرین ویرایش توسط Ramos9248 انجام شده
وقت سحر ناامیدی رو تو شب تیره چال کن
تا ببینی با انتظار یه در دیگه باز شد
بگو باز شکر خدای من
اگه ماه ناقصه نگاه کن یه شب دیگه ماه رو -
مِهردُخت در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
پرستو بابایی کاش الان اینجا بودی
مثلا تا صبح حرف می زدیم 🥲🫂
نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۲۱:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهپرستو بابایی آره
-
@M-Shajarian در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
لجاجت
لجاجت نه. سرسختی
(می دونم بنده خدا فرزام داره اینا رو میخونه تحت «نیرو بر واحد سطح»ه)@M-Shajarian در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
میخوای یه جلسه تراپی بریم؟
نه قربانت
نمیخوام با دیدن کیس های پیچیده، به روند تحصیلت ضربه ای وارد بشه -
ari_14 ارهه
نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۲۱:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMichael Vey در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
ari_14 ارهه
دیگ پلی غیبتاشون نیستی
اصن نمیخواممممابیسسس
هعق -
نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۲۱:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@M-Shajarian منم تعجب کردم
-
razie_
تبریک میگم بهتون
ایشالا خوب در این رشته پیش برین با موفقیتی های خیلی خفن و درجه یک در حوزه تحقیقات و المپیادهای علمی دانشجویی@f-nalist خیلی ممنون بابت آرزوی قشنگتون انشاءالله
.
منم بهتون تبریک میگم انشاءالله که بدرخشید و موفق ترین باشید.
-
پرستو بابایی در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
واقعا دلم نمیاد برم
باورم نمیشه تا ۳ ماه قرار نیست اون پشمکو ببینم
یا مامان بابام ..
یا مثلا غروبا دیگه نمی تونم از پنجره ی اتاقم آسمونو نگاه کنم(:
دیگه نمی تونم از این پله ها هر روز بیام و برم بالا و غر بزنماینا اولاش دو روز برو اگ جو خوابگات اوکی باشه دوست نداری برگردی
ari_14
اگه خوب باشم آره
اگه نه که تصورم همچین شبیه تیمارستان و زندان طور -
Michael Vey در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
ari_14 ارهه
دیگ پلی غیبتاشون نیستی
اصن نمیخواممممابیسسس
هعقنوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۲۱:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهari_14 غیبتو ک من فق با مامانم میکنم🥲
وای من و مامانم خیلی بهم وابسته ایم... -
نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۲۱:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
باید چیزایی رو که میخوام دنبالش بگردم
پس تا جایی که میشد مطالعه کردم
ادامه دادم با مراقبه کردن و
یه صدایی میگفت مراقبت هستم -
هاهاهاها
-
ari_14
اگه خوب باشم آره
اگه نه که تصورم همچین شبیه تیمارستان و زندان طورنوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۲۱:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهپرستو بابایی در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
ari_14
اگه خوب باشم آره
اگه نه که تصورم همچین شبیه تیمارستان و زندان طورحالا اینطوریم نیست
-
دنبال یکی ام گیر بدم بهش
-
ari_14 غیبتو ک من فق با مامانم میکنم🥲
وای من و مامانم خیلی بهم وابسته ایم...نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۲۱:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMichael Vey در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
ari_14 غیبتو ک من فق با مامانم میکنم🥲
وای من و مامانم خیلی بهم وابسته ایم...این هفت سالم میگذره چشم ب هم زدن:>
-
نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۲۱:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شایع از زبون دخترا:
کمد کمد لباس میخوام -
Michael Vey در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
ari_14 غیبتو ک من فق با مامانم میکنم🥲
وای من و مامانم خیلی بهم وابسته ایم...این هفت سالم میگذره چشم ب هم زدن:>
نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۲۱:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهari_14 :>>>
-
پرستو بابایی
منم باورم نمیشه قراره به مدت طولانی با داداشم دعوا نکنم هعی : )thv_qv
هعیی منم با پشمکم دیگه دعوا نمی کنم
به جاش تصویری بهش زنگ میزنم و کلی دلم تنگش میشه(:
اینه که میگن قدر لحظه هایی که کنار هم هستیمو بدونیم؛ولی متاسفانه اینجوریه که تا دور نشویم نمی فهمیم این قضیه رو