هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
فوضول
هی زیر چشم داشتن بقیه
وایی واییی چقدر بدم میاد
یکی هی خیره و بد نگاه کنه انگار جاسوس
خب
به قول بچه
تو رو سننه
-
موندم با اینکه اون میزان قابل توجه درونگرایی خیلی باعث میشه الان تا بتونم
هی دور باشم از این جمعیت هی سکوت پشت سکوت
اما باز صبر می کنم و درست برخورد می کنمصبر داشته باش.
تو جامعه با هر قشری دیگه ممکنه مواجه بشی الانم اینم یک تجربه جدید با نسل های که زمین تا اسمون فاصله فکری و ده ای هست
و صبر و سکوت در این حال احترام و درست رفتار کردن می خوادانقدر دلم می خواد هیچی کس کاری بهم نداشته باشه
انگار هستم و نیستم
ولی چیزی که هست هعی جواب این بده هی اون
نمی خوای پیاده شی؟
چی شد چی اینو می خوای
کجا
فلان و...
و سوال و سوال
من می خوام تنها باشم در عین ازدحام جمعیت
فقط بزارن خودم با خودم تنها باشم
ای ذهن ساکت باش همه چی درست میشه
به چیزای که می شنوی نیاز نیست توجه کنی️
jahad_121 ++...
-
نوشتهشده در ۱۴ بهمن ۱۴۰۳، ۱۵:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بابت امتحان امروز هرچه قدر خداروشکر کنم کمه
-
نوشتهشده در ۱۴ بهمن ۱۴۰۳، ۱۵:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اولین بار بود از اینکه استاد زبان زهرا صدام کرد خوشحال شدم
قبلا ازش متتفر بودم که زبان بلده و با بچه ها صمیمی برخورد میکنه و به اسم صدا میزنه
من خودمو جزو کلاسش نمیدونستم🥴 -
نوشتهشده در ۱۴ بهمن ۱۴۰۳، ۱۵:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
داشت میگفت من سخت نمیگیرم و بچه ها رو اذیت نمیکنم
من: ولی دست بنداز خوبی دارید استاد
آخه بعد از اینکه گفت ۴۰ نفر رو انداختم گفت اذیت نمیکنم -
نوشتهشده در ۱۴ بهمن ۱۴۰۳، ۱۵:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
البته از خودشون دفاع کردن
گفتن اونی که دیگه ۴_۵گرفته یعنی واقعا نخونده و من نمیتونم کاریش کنم -
نوشتهشده در ۱۴ بهمن ۱۴۰۳، ۱۵:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دلم براشون تنگ شد🥺
امروز خیلی خوب بودن!
به طرز عجیبی خوب و مهربون بودن🥺
جوری که من اولش از شدت استرس دستام میلرزید
و بعد که دوستم گفتن استرس داریم
خیلیییی ریلکس گفت استرس چی؟من که کاریتون ندارم
و واقعا اروم شدم -
نوشتهشده در ۱۴ بهمن ۱۴۰۳، ۱۵:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من کلمات رو تو جمله متوجه میشدم
بعد هر کلمه ای که نمیدونستم میگفتم استاد میشه جملهشو ببینم؟
و پامیشدم میرفتم کنارشون معنی میکردم برمیگشتم سر جام و از اول دوباره
و باورم نمیشد اینقد مهربون باشن که من حتی وقتی کتاب دستشون بود و ۲ساعت برا من بالا گرفته بودن که ترجمه کنم هم استرس نگیرم🥺 -
نوشتهشده در ۱۴ بهمن ۱۴۰۳، ۱۵:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
استخونای دستم درد میکنه