-
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۳۹۸، ۱۸:۴۲ آخرین ویرایش توسط romisa انجام شده
شود با عشق اسان کاری چند
ک بود نزد عقل بس دشوارحتی اگه درس خوندن باشه
-
نوشتهشده در ۲۹ اسفند ۱۳۹۸، ۷:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نرمی زحد مبر،که چون دندان مار ریخت
هر طفل نی سوار کند تازیانه اش -
نوشتهشده در ۲۹ اسفند ۱۳۹۸، ۱۰:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
-
نوشتهشده در ۴ فروردین ۱۳۹۹، ۳:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیهای بند نشد
sandiiii -
نوشتهشده در ۴ فروردین ۱۳۹۹، ۳:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چه بگویم سحرت خیر؟
تو خودت صبح جهانی
من شیدا چه بگویم؟
که تو، هم این و هم آنی@Saahaar
-
نوشتهشده در ۴ فروردین ۱۳۹۹، ۴:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مردی که هیچ جامه ندارد به اتفاق
به ز جامه ای که درو هیچ مرد نیست -
نوشتهشده در ۱۱ فروردین ۱۳۹۹، ۹:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
درد را از هر ظرف خواندم غیر درد نیست
تا توانستم خندیدم چونکه گریه کار مرد نیست
گرچه نامردی های زمانه دیده ام اما قلب من سرد نیست
و بالاخره فهمیدم عشق لایق آن فرد نیست -
نوشتهشده در ۱۱ فروردین ۱۳۹۹، ۱۸:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۱ فروردین ۱۳۹۹، ۱۹:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ بر ارم ازدل
وای این شب چقدر تاریک است
خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان اویزم؟
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من لیک غمی غمناک است -
نوشتهشده در ۱۲ فروردین ۱۳۹۹، ۱۸:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
زین همرهان سست عنصر دلم گرفت_
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست... -
نوشتهشده در ۱۲ فروردین ۱۳۹۹، ۲۱:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
با خاطرههای تو
که سرسبزیِ محضی
هر روز برای منِ دیوانه
بهار است... -
نوشتهشده در ۱۶ فروردین ۱۳۹۹، ۱۵:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
کسی سوال میکند
بخاطر چه زنده ای؟
و من برای زندگی
تو را بهانه میکنمنیما یوشیج
-
نوشتهشده در ۱۶ فروردین ۱۳۹۹، ۱۶:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۶ فروردین ۱۳۹۹، ۱۹:۰۷ آخرین ویرایش توسط dlrm انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۸ فروردین ۱۳۹۹، ۲۰:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۰ فروردین ۱۳۹۹، ۷:۳۹ آخرین ویرایش توسط آمـاج انجام شده
الا ای نو گل رعنا
که رشک شاخ شمشادی
نگارین نخل موزونی
همایون، سرو آزادیکمان ابرو ترا صیدم
که در صیادی استادی
چه شور انگیز پیکر ها
نگارد کلک مشکینتالا ای خسرو شیرین که خود بی تیشه فرهادی تو خود شعری و چون سحر و پری افسانه را مانی به افسون کدامین شعر در دام من افتادی؟!....
شهریار
-
نوشتهشده در ۲۰ فروردین ۱۳۹۹، ۱۴:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۰ فروردین ۱۳۹۹، ۲۱:۰۷ آخرین ویرایش توسط sheyda.fkh انجام شده
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود، صدا در گلو شکستدیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکستآن روزها ی خوب که دیدیم، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکستفرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست- و دلی که شکست : )
- و دلی که شکست : )