-
نوشتهشده در ۲۰ فروردین ۱۴۰۱، ۱۵:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گریهام جاریست، بارانی که میبینی منم
چتر وا کن! ابر گریانی که میبینی منمبیمحابایی چنان رگبار تند نوبهار
رحم کن! گنجشک حیرانی که میبینی منم!از کمانداران ابروی تو کو راه فرار؟
صید از هر سو گریزانی که میبینی منمکشتی و سهراب در خون خفته را نشناختی
بیوفا! سرباز بیجانی که میبینی منم!اهل امروزم ولی دردی که دارم تازه نیست
شاعر هر کهنهدیوانی که میبینی منم !سجاد سامانی
-
نوشتهشده در ۲۰ فروردین ۱۴۰۱، ۱۹:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اندیشه کنم هرشب و گویم: یا رب
هجرانش چُنینست،وصالش چونست؟
رودکی
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۱ فروردین ۱۴۰۱، ۸:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مادرِ ایران نشد از مرد زاییدن عقیم
زان زنِ فرخنده را فرزانه فرزندیم ما
... -
نوشتهشده در ۲۱ فروردین ۱۴۰۱، ۹:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست
مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست/سعدی/
-
نوشتهشده در ۲۱ فروردین ۱۴۰۱، ۹:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گرگها ذاتشان ز گرگیست،دِگَران را میدرند
چیست ذات این مردم که همدِگر را میدرند -
نوشتهشده در ۲۱ فروردین ۱۴۰۱، ۱۶:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیمحافظ
@Saghi-Mortazavi
- تولدت مبارک ^_^
-
نوشتهشده در ۲۳ فروردین ۱۴۰۱، ۰:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تویی بهانه ام اما، بهانه ای که ندارم
گذاشتم سر خود را به شانه ای که ندارمتمام عمر کشاندی مرا به سوی نگاهت
تمام عمر به سوی نشانه ای که ندارمچگونه حرف دلم را به چشم هات بگویم
قصیده ای که نگفتم، ترانه ای که ندارممرا رها کن و بگذار در قفس بنشینم
که دلخوشم به همین آب و دانه ای که ندارم.سید حمید رضا برقعی
-
نوشتهشده در ۲۴ فروردین ۱۴۰۱، ۱۲:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من خنده کنم بر عقل،او خنده کند بر من
اینجاست که میخندد،دیوانه به دیوانه...
وحشی بافقی
-
نوشتهشده در ۲۴ فروردین ۱۴۰۱، ۱۹:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حدّیست حُسن را و
تو از حد گذشتهای ...|سعدی|
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۴ فروردین ۱۴۰۱، ۱۹:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سرو آزادیم، ما را حاجت پیوند نیست
هرکه از ما بگذرد چون آب، ممنونیم ما-صائب تبریزی
-
نوشتهشده در ۲۵ فروردین ۱۴۰۱، ۲۱:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
از آنچه نیست،مخور غم
از آنچه هست،برون آ
دهلوی
-
نوشتهشده در ۲۶ فروردین ۱۴۰۱، ۱۰:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گر تو گرفتارم کنی من با گرفتاری خوشم
داروی دردم گر تویی در اوج بیماری خوشم
مولانا
-
نوشتهشده در ۲۶ فروردین ۱۴۰۱، ۱۸:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
زلف مشکین تو یک عمر تامل دارد
نتوان سرسری از معنی پیچیده گذشت...!
صائب تبریزی -
نوشتهشده در ۲۶ فروردین ۱۴۰۱، ۱۸:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هیچ کس غیر تو
در پرده بینایی نیست...
صائب تبریزی -
نوشتهشده در ۲۶ فروردین ۱۴۰۱، ۱۸:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۲۶ فروردین ۱۴۰۱، ۱۸:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
صبح میخندد و باغ ازنفس گرم بهار
میگشاید مژه و میشکند مستی خواب
آسمان تافته دربرکه و زین تابش گرم
آتش انگیخته درسینه افسرده آب
هوشنگ ابتهاج -
نوشتهشده در ۲۶ فروردین ۱۴۰۱، ۱۸:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
می شناسمت
چشم های تو
میزبان
آفتابِ
صبح ِسبزِ
باغ هاست
می شناسمت..شفیعی کدکنی
-
نوشتهشده در ۲۷ فروردین ۱۴۰۱، ۸:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ما ز بالاییم و بالا می رویم
ما ز دریاییم و دریا می رویم
کشتیِ نوحیم در طوفانِ روح
لاجرم بیدست و بیپا می رویم
خواندهای انا الیه راجعون
تا بدانی که کجاها می رویم
|مولانایِ جان|
-
نوشتهشده در ۲۷ فروردین ۱۴۰۱، ۸:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
توبه فرمایان
چرا
خود توبه کمتر میکنند؟؟؟
-
نوشتهشده در ۲۷ فروردین ۱۴۰۱، ۹:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اندکی صبر
سحر نزدیک است....
سهراب سپهری